سلام
حالتون چطوره؟
اینجا قراره به بررسی کتاب حرکت از استاد علی صفائی حائری بپردازیم و یعنی هرنکته ی ارزشمندی که هایلایت کردم رو اینجا می نویسم
`
اگر به محتوای معرفت شناسی، انسان و در نهایت مذهبی علاقه مند هستی تا آخر این پست همراهم باش🌨
بزن که بریم
جملات ناب و قابل تأملِ در هم و برهم:
• حروف الفبا در ترکیب باهم بی نهایت کلمه و بی نهایت جمله به وجود می آورند، استعداد های انسان هم در ترکیب با یکدیگر، بی نهایت استعداد می آفرینند.
• آدمی که به ماهی چند هزار تومان حقوق و یک زن و بچه و بروبیایی و احیانا یک عنوان روشن فکری و چند جلسه سخنرانی قانع است، دیگر چه می خواهد؟ اگر به این حد قانع باشد طبیعی است که حرکتی نکند
پ ن: و ما چقدر تو این فانتزی بازیای مذهبی گیر کردیم که از هدف اصلی دور شدیم!!! و به دوتا مثلا کار خوب کردن قانعیم و میگیم من اون آدم خوبم!
• کفر متحرک به اسلام می رسد ولی اسلام راکد، پدبزرگِ کفر است.
•این نکته که چرا از جایی که هستیم حرکت کنیم؟ باید خود جواب آن را بدهیم. باید خود احساس کنیم در جایی که ایستاده ایم، نمی توانیم کاری انجام دهیم و بین آنچه هستیم و آنچه می توانیم باشیم، فاصله است.
•ما باید سر به بالا داشته باشیم، باید حرکت کنیم و از زیر خاک و سنگ بیرون آییم که حرکت، برای آنهایی که ریشه دارند امکان و حتی ضرورت دارد.
•ضرورت حرکت، از ترکیب ما، از فطرت ما، از ساخت ما مایه می گیرد و به همین خاطر کسانی که حرکتی ندارند، مجبورند با تنوع ها خودشان را مشغول کنند. تنوع طلبی نشان دهنده ی نیازی است که ارضا نشده است.
•وقتی آدمی حرکتی ندارد، مجبور است خودش را با شکل های مختلف زندگی فریب دهد تا خیال کند که حرکتی دارد.
پ ن: دقیقا زمانی من درگیر همین مسئله بودم... خیال حرکت!
•علی (ع) حد جهل را همین می داند که انسان ارزش خود را نداند!
•موت یک امر وجودی است نه عدمی، شروع است نه تمام شدن.
•پس شروع حرکت که ضرورت حرکت نیز از آن مایه می گیرد، از آن لحظه ای است که تو می فهمی از همه ی چیزهایی که با آنها مانوس شده ای بزرگتری. بزرگتری؛ چون آنها به تو ختم شده اند و تو میوه ی این درختی و هیچ وقت به ریشه و خاک و سنگ، برگشت نخواهی کرد.
•انقلاب انبیاء بنیادی تر بود، آنها یافته بودند مادامی که انسان دگرگون نشده باشند، هرنوع دگرگونی و انقلاب به جایی منتهی نخواهد شد.
•باید بفهمیم برای چه می خواهیم خودمان را بسازیم تا بفهمیم چگونه باید خودمان را بسازیم.
•کسانی که به اندازه ی تمامی عمرشان آگاهی به دست آورده اند، ولی به اندازه ی یک لحظه هم گامی برنداشته اند، بدانند که همین آگاهی ها، اغلال و زنجیرهاشان می شود و آنهارا خرد و خسته می کند
پ ن: اینم باز یکی از باگ های کتاب دوستاست. خیلی باید مراقب بود.
• وقتی می گوییم: انسان خودش باید زیاد شود، یعنی رشد هماهنگ پیدا کند نه اینکه دستش سیصد متر شود، کله اش دویست کیلو!
•اللهم وفر بلطفک نیتی.. خدایا محبت و لطف تو به من این باشد که نیتِ من، نیتِ عالی من، درتمام زندگی وفور پیدا کند و در مجموعه ی زندگی وفور پیدا کند و محدود به یک قسمت از کار و در یک مقطع از زندگی من مباشد. از کسانی نباشم که فقط یک کارم برای تو باشد.
•حرکت هایی که نسنجیده باشد، در انسان باروری نمی آورد و علامت آن هم این است که یا مغرور عملمان می شویم و یا خسته از عمل.
•علی (ع) بزرگتر از تاریخ است.
•وجود انسان های متعالی علامت حرکت انسان است.
• آنهایی که حرکت مستمر خود را شناخته اند و رابطه ی خود را با هستی نظام یافته و جامعه ی مرتبط و نیروهای عظیم خود شناخته اند، ناچار به حرکتشان جهتی می دهند تا این همه را در برگیرد:
مرحله ی اول: باید درد هایی که اطراف مارا گرفته، شناسایی کنیم.
مرحله ی دوم: شناخت رابطه ی درد ها و نیاز ها با همدیگر
مرحله ی سوم: انقلاب و دگرگون کردن بنیاد فکری جامعه
•وقتی می خواهیم بنیاد های فکری جامعه را به هم بریزیم، می توانیم به آن جامعه چیزی بدهیم (زمینه) یا از آن چیزی بگیریم(رفع موانع) یا هر دو را داشته باشیم.
•موانع مسیر در چند چیز است:
۱-باید زنجیر هارا از انسان ها بکنیم از آنها بدی هارا بگیریم
۲-باور کنیم که مقصریم در این وضعیت و گردن دیگران نیندازیم[انسان محصور و محکوم شرایط نیست بلکه متاثر از شرایط است]
•این ما هستیم که ستم را پرورش می دهیم، چون تا ستم کش نباشد، ستم گری نیست. ستم چیزی است که ما با پذیرشش، آن را ایجاد کرده و زمینه ای برای نفوذ آن بوده ایم.
•بباید این حالت تبرئه از ما گرفته شود و نگوییم که ما مجبور بودیم، نه ما مجبور نبودیم. حداکثر در محیطی بودیم که امکان نداشتیم و باید هجرت می کردیم... مگر زمین خدا گسترده نبود! پس چرا هجرت نکردید؟
•اولین مانع زنجیرهایی بودند که ما را از رشد منع می کردند، دومی انتظار است
انتظار به این معنا که می خواهیم دیگری شروع کند. بنا نداریم خلق کنیم!
•سومی توقع است، خیال می کنیم اگر حرکتی را آغاز کردیم باید به نتیجه برسد و همه آدم های خوبی شوند. هدف این است که زمینه ی خوب شدن افراد فراهم شود نه اینکه همه خوب شوند.
•چهارمی شتاب است. بذری که تو امروز کاشته ای، بعد از ماه ها سراز خاک در می آورد و پس از مدت درازی ریشه می دواند تا بار دهد تا سنبله شود... شکست های ما از همین جا شروع می شود که می خواهیم در یک برخورد ویک روز تمام خلق را بسازیم.
•درنهایت باید گفت آدمی احتیاج به انگیزش و تحریک ندارد و فقط موانع جلوگیر اوست که اگر برداشته شود جریان پیدا می کند.
•انسان جرعی نیست که در کلیت جامعه اش حل شود.
•تو متوجه محکومیت خویش می شوی، می فهمی محکومی و حاکمت را کشف می کنی.
•مسئله این نیست که می توانیم خدا را ببینیم با نه؟ که اصلا با او می بینیم.
•روشی که می خواهیم از آثار به مؤثر پی ببریم، روش شرک آمیزیست که در مرحله ی بالاتر انسان موحد از آن گریزان است.
•انسان در فاصله ی تولد و مرگ خود، حرکت دارد و در این حرکت، محرک هایی دارد که باید آنهارا انتخاب کند. اینجاست که باید هم حرکت و هم محرک خود را کنترل نماید.
•ملاک انتخاب رسول عصمت است و عصمت یعنی؛ همان آگاهی و آزادی. معصوم کسی است که اشتباهی برایش نیست و خلق را در خود نگاه نمی دارد. هم پاک است و هم آگاه،آگاه به تمامی راه ها و پاک است از تمامی کشش ها و جاذبه ها.
•معجزه، طبیعت نامانوس است و طبیعت، معجزه ی مانوس.
•تفکر انسان در منابع بلاواسطه ی خویش که درون اوست، عامل حرکت هایی می شود، عامل شناخت(جهان) و شناخت(تاریخ) و شناخت (موضع گیری تاریخی) او می شود.
•ما چون خودمان را احسای کرده ایم از خودمان فرار می کنیم، همانطور که اگر کسی به اتاق شلوغی وارد شود از آن فرار می کند، زیرا می بیند اگر بخواهد آن را تنظیم کند، باید عمری را سپری کند.
•طرح از هدف شروع می شود و هدف، نیازها را مشخص می کند. در طرح ریزی از بالا شروع می کنی تا به پایین برسی، اما در عمل و اجرا از پایین شروع می کنی تا به هدف برسی.
•مؤمن نه تنها آگاه به زمان، بلکه امام زمان خویش است. کسی که این شتاب را دارد و با این سرعت کار می کند، جلودار و پیشرو است و لغزش هایش باید کنترل شود که در سرعت نور یک دهم ثانیه انحراف، سی هزار کیلومتر انحراف است.
•در سرعت های ابتدایی یا درحالت سکون، تمام فرمان ماشین را هم بچرخانی، انحراف آن، دو یا سه متر است، ولی وقتی شتاب برداشتی کوچک ترین لغزش تو، انحراف مرگ آفرینی خواهد داشت
این نکته چقد مهمه...!
•امام علی (ع):((جاهل یا مفرط است یا مفرّط.)) کسی که با موازین همراه نیست، یا افراط می کند یا تفریط، یا کم می آورد یا زیاد.
•با شناخت ارزش انسان، نقش او مشخص می شود و با شناخت نقش او، شغل او معلوم می گردد و اینکه چه کاری انجام دهد و یا ندهد؟ با چه کسی دوست باشد یا نباشد؟..
•مفهوم زیبایی: هماهنگی اجزا با مجموعه و هماهنگی این مجموعه با هدف و غایت آن است.درک رابطه بین اجزا و عناصر یک مجموعه با کل مجموعه با غایتی که برای آن مطرح است، درک متفاوتی از زیبایی به ما می دهد.
•هر حکمی در نظام معنایی دارد. یک حکم اخلاقی مثل (غیبت نکن) وقتی مطرح می شود که نظام اخلاقی مطرح شده باشد و این نظام، هنگامی مطرح می شود که مبانی معرفتی و عقیدتی طرح شده باشند، وگرنه احکام سقف های بلندی هستند که پایه های آماده نشده اند و جز آواری بر سر تو نخواهند بود.
•شناخت عظمت انسان، شناخت ارتباط انسان با جهان قانونمند و با جامعه ی مرتبط را اسلام می گویند.
•جمع ها، شکل های مختلفی دارند و جمع و مجتمع اسلامی، عظمتش در این است که نه جمع "عادی است، نه جمع" ماشینی و نه جمع "سازمانی، جمعی است که هر واحدی خود مدیر است.
•نظام اقتصادی و تقسیم و تخصص کار، براساس بیداری و آزادی از شغل هاست، براساس این است که کارهای مانده را به عهده گیرند.
•کسی که می خواهند بار نسل ها و سنگینی قرن ها را به دوش بگیرند، باید خود را تقویت کنند. باسد ضعف های خود را از بین ببرند.
•ضعف های انسان، طبیعی است و به همین خاطر است که به قدرت رو می آورد.
•ما آگاهی یک عمر را پیدا می کنیم، ولی حرکت یک روز را هم نداریم، اینجاست که این آگاهی، خود بار و وبال ماست، غر و زنجیر ماست.
•خیال می کنیم خیلی مهم هستیم، چون فقط می دانیم، درحالی که دانستن مسئله ای را حل نمی کند.
•آدمی خط آخر را نمی بیند و به خاطر همین مدام ملتهب و متزلزل است، مدام می گوید نکند چه شود یا چه نشود، ولی اگر آماده باشد و منتظر و در مسیر شهادت(آگاهی و شهود) رسیده باشد، در اون وحشتی به وجود نمی آید و در نتیجه ضعفی هم نخواهد داشت.
•روح هایی که بار هستی و بار نسل ها و قرن هارا به دوش کشیدند و آخ نگفتند و حسرت یک آه را بر دل دشمن گذاشتند، این روح ها انسان را حرکت می دهند.
•تقوی؛ یعنی اطاعت و روی مرز راه رفتن و همین تقوی به تو نیرو می دهد و تورا از بن بست ها بیرون می آورد.
•عبودیت؛ یعنی اینکه در تو هیچ حرکتی جز از سوی الله به وجود نیاید، تنها الله در وجود تو متصرف باشد، فقط او در تو حکومت کند و تو عبد او باشی.
• رسالت جز با عبودیت به جایی نخواهد رسید.
•کسانی که با خدا چنین پیوندی ندارند[عبودیت]، توان تحمل بار سنگین و بار امانت را نخواهند داشت و از پا خواهند افتاد.
•کسی که می خواهد در روز با خلق کار کند وبا بار سنگینی از رسالت همراه باشد، جز اینکه در شب پیوندی با (الله) داشته باشد، چاره ای ندارد.
•کسی که حرکتی نکرده، به این پیوند ها احتیاج ندارد و این حرف ها برایش بی معناست و زیاد هم می آورد.
•ترتیل؛ یعنی اینکه آیات را تقسیم کنی و هرروز را با یک آیه زندگی کنی.
•پیوند شب و تلاوت آیات، پشتوانه ی رسالت آنهایی است که از محدوده ی نسل ها و از سطح نان و عدالت و رفاه و از روش تحمیل و تلقین فراتر رفته اند.
•تسبیح؛ یعنی در تو بینش و آگاهی و حالتی به وجود بیاید که وقتی درد و رنج را در انسان، ظلم و ستم را در جامعه، تفاوت و تبعیض را در هستی و رابطه ی همه را با الله دیدی، با این همه او را پاک و منزه ببینی.
•به آنچه امید نداری امیدوار ترباش! چون آنچه را که به آن امید داری،قطعا از تو می برند.
•ما به چه دل بسته ایم؟ به نفَسی که در یک لحظه بالا می آید و یک دفعه قطع می شود؟ به چه تکیه کرده ایم؟
•هرکس در هرکلاسی ذنبی دارد.
•طرح ها در شب، درمتن بحران ها و حادثه ها ریخته می شود. درعمق تاریکی است، که باید برای فردای روشنت طرحی بریزی. اینجاست که تو حتی شب را قدر می دانی که در مطلع فجر، هزار ماه بی تدبیر کمتر از یک شب قدر است.
•یک کار خوب نیاز نیست که حسن یا صالح باشد، یعنی کافی نیست، بلکه باید سازنده و مصلح باشد و از اینها گذشته باسد به خودت هم بهره دهد. پلی نباشی تا دیگران از آن عبور کنند و تو بی بهره باشی.
•حرکت انسان از لحظه ای است که فاصله بین آنچه را که هست و آنچه را که باید باشد، احساس کند.
•منت نگذار تا کمبود ها (کمها) را زیاد کنی که ما با منت ها، کارهای کوچک و ضعیف خود را به رخ همدیگر می کشیم.
•تا انسان حرکت نکرده باشد، به مانعی برخورد نخواهد کرد.. با ید به قانون تبدیل آگاه بود و این تبدیل را باید در طبیعت آموخت. خاک است که تبدیل به گیاه است که تبدیل به نیرویی در اندام تو.
دیگه این کتابم تموم شد...
امیدوارم که مفید واقع بشه..⭐
نوشتن اش تقریبا بالای یک ماه زمان برد ولی ارزشش رو داشت(:
1403/08/16🌨
یاعلی.
•