زیاد اتفاق میافتد که با این سوال مواجه میشوم که «من دستورزبان و واژگان انگلیسی (یا هر زبان دیگری) را خوب بلدم، اما وقتی متن میخوانم یا شبکههای خارجی را نگاه میکنم، زیاد نمیفهمم؟!». پاسخ این سوال خیلی ساده است، مشکل اصلی این افراد آن است که شدیداً دوست دارند بفهمند!
قضیه خیلی ساده است، شما تمام حواستان را روی متن و یا چیزی که میشنوید متمرکز میکنید، در ذهنتان میگویید: «خیلی خوب، حالا دیگر وقت فهمیدن است. من لغات و اصطلاحات را بلدم و گرامر را میدانم و باید بتوانم این را بفهمم.» سه-چهار کلمه اول خیلی خوب پیش میرود. شما دانه دانه آنها را برداشته، درون مغزتان میکشید، معنا و نقش دستوری آن را پیدا میکنید و شروع به ادراک محتوایی که در برابرتان قرار دارد میکنید. به کلمه پنجم که میرسید، کلمهای است که نمیتوانید معنی آن را به یاد بیاورید. یا نقش دستوریای است که با آن آشنایی ندارید. ذهنتان همانطور که متمرکز است شروع به کنکاش برای یافتن نزدیکترین معادل این کلمه میکند، و هرچه میگردد چیزی پیدا نمیکند. زمانی که به خودتان میآیید، در این کندوکاو عمیق چند ثانیهای را صرف کرده اید و دو سه جمله بعدی متن (صوت) را از دست دادهاید ... و اینجاست که دور باطل نفهمیدن آغاز میشود.
تلاش و تمرکز شما برای فهمیدن همه چیز، باعث میشود در نهایت هیچ چیز نفهمید. هیچکس همه واژگان و قواعد دنیا را نمیداند. کمی به رابطه خودتان با زبان فارسی اگر دقت کنید، متوجه میشوید که خیلی اوقات در متن کل جمله را کامل نمیخوانید، یا در یک سخنرانی معنی بسیاری از واژگان را نمیفهمید، اما باز هم محتوا را به خوبی متوجه میشوید. برای رسیدن به همین سطح از توانایی در زبان دوم، خیلی بیشتر از اینکه واژگان و قواعد مهم باشد، توانایی پذیرش نفهمیدن است که مهم است، توانایی ای که شما بطور غریزی در زبان مادری خودتان، بخاطر اعتماد به نفسی که در آن دارید، کسب کردهاید.
قضیه همینقدر ساده است. از این به بعد از نفهمیدن استقبال کنید. اگر واژهای را متوجه نشدید آن را رها کنید و به بقیه متن (صوت) توجه کنید. اگر قاعدهای برایتان جدید بود به آن فکر نکنید و سعی کنید مفهوم جمله را حدس بزنید. در هر جملهای، تنها 20 الی 30 درصد از کلمات استفاده شده در انتقال پیام اهمیت دارند. ضمن آنکه اگر حواستان به مفهوم کلی متن باشد، در بسیاری از موارد حتی میتوانید به خوبی معنای کلماتی که قبلاً نشنیدهاید را هم بر اساس محتوای کلی حدس بزنید.
آخرین نکته آن که، از واژهنامه انگلیسی به انگلیسی (یا در هر زبان دیگری واژهنامه تکزبانه) استفاده کنید. خود این عمل که مغز شما به تحلیل واژگان بر اساس زبان دوم (و نه زبان اول) عادت کند، اعتماد به نفس شما را در فهمیدن و حدس زدن محتوای زبان دوم افزایش خواهد داد. پس از همین امروز، در هر مواجهه با متن یا صوت و تصویر، دیگر دغدغه فهمیدن نداشته باشید، بلکه آمادگی نفهمیدن داشته باشید.