ظاهراَ شانزدهم شهریور، #روزوبلاگستان فارسی است. روزی که یا تازه نامگذاری شده و یا وجود داشته و من از آن بیخبر بودم؛ که در هر دو صورت، تاریخ عجیب و جالبی برای من است. اگر اولین پُست وبلاگ فارسی در 16 شهریور 1380 نوشته شد، اولین پُست وبلاگ من هم در 15 شهریور 1386 ثبت شد. وبلاگی که البته اولین وبلاگ من هم نبود، اما پایدارترین و فعالترین آنها بود. وبلاگی که امسال در 15 شهریور 1398 دوازده سالگیاش را جشن گرفتم، در حالی که دنیای وبلاگستان فارسی 18 ساله میشد.
من وبلاگنویسی را با یکی دو وبلاگ درباره مجموعه داستانهای محبوبم یعنی هریپاتر آغاز کردم، یکی از آنها که به وضوح به یاد دارم مرجع اخبار و تصاویر هری پاتر بود. بعد از آن به سراغ وبلاگنویسی به شکل روزنوشت و دلنوشته رفتم، چیزی که در آن دوران بسیار محبوب بود. نیمه شهریور 86 وقتی که حدود 14 سال بیشتر سن نداشتم، وبلاگی را راه اندازی کردم که دو هدف مهم داشت، اولین و اصلیترین آن، ثبت روند رشد و تغییر فکری و معنوی خودم بود و دیگری، جایی برای ثبت نوشتههایم. اما نمیخواهم سرتان را با خاطرههای مهمل خود از دوران نوجوانی ام درد بیاورم، میخواهم خیلی مختصر و مفید چیز دیگری بگویم.
خیلی از ما آن دوران را به یاد داریم، چه بسیاری دوستیهایی که در این وبلاگها شکل گرفت، حرفهایی که گفته شد، عشقهایی که به ثمر نشست. روابط بسیار ساده بود و روشن. افراد آنچه در ذهن داشتند را بدون پیرایه و شیله پیله ثبت میکردند. حال چه دغدغههایشان درباره اخبار دنیای هریپاتر بود و چه، شعر قشنگ و جدیدی که از حسین منزوی خوانده بودند. نه خبری از عکسهای پرزرق و برق و هشتگ لاکچری بود، نه ادعای کتابخوان بودن و روشنفکر بودن، و نه ردپایی از خودبرتر بینی بخاطر سبک موسیقی مورد علاقه. برای ما که آن دوران را به یاد داریم، دیگر هیچ وقت هیچ چیز مثل سابق نشد !! البته نه اینکه همه چیز هم زیبا و بی نقص باشد، نه کسب درآمد از اینترنت به سادگی امروز بود، نه رساندن صدا و هنر خودتان به گوش مخاطب، و تازه این وسط کسی هم نشانگر موسش را با کدهای جاوااسکریپت شبیه پروانه میکرد و روی وبلاگش آهنگ حمیرا میگذاشت و این میشد قوز بالای قوز!
تصویری که سعی دارم ارائه دهم چیز دیگری است، اینکه انگار دنیای اینترنتی ما قرن بیست و یکمی ها، درست مثل دنیای حقیقی اجدادمان، مراحل مختلف و بسیار مشابهی را طی میکند. از ابزارسازیهای ساده شروع میکنیم و به مراحل اولیه تمدن میرسیم و کم کم مفرغ و مس را کشف میکنیم و بعد بهرهبرداری از منابع را یاد میگیریم، و در مراحل بعدی (که شاید هنوز به آنها نرسیدهایم) رنسانس میکنیم و هنر و علم و فناوری را به اوج شکوفایی ممکن میرسانیم. گویی دوران وبلاگنویسی، شبیه مرحله اول تمدن اینترنتی ماست، و وبلاگها، میراث فرهنگی ما اینترنتنشینان هستند ... مثل کلوزیوم روم، پارتنون آتن، پرسپولیس مرودشت و دیوار چین ...
حرف آخرم این است که به فرزندانمان بگوییم، این میراث را پاس بدارند، که اگر روزی رسید که واقعاَ وبلاگ به شکل کهنه خودش به فراموش سپرده شد، موزههایی بسازیم و آن را به نمایش در آوریم و به آنچه ما را به کانالهای تلگرام و صفحات اینستاگرام رساند افتخار کنیم ... که یادمان نرود هربار که پست ویرگولی مینویسیم، آن را مدیون هزاران وبلاگنویسی هستیم که این مسیر را هموار کردند ... که هربار پادکستی گوش میکنیم و موشن فیگوری میبینیم، از نشانگر موس شکل پروانه و آهنگ حمیرا هم یادی کنیم ...