احتمالا هرکسی که تا به حال اقدام کرده باشه برای نوشتن تزی، پایان نامه ای، یا مورد مشابهی، با این حسی که میگم آشنا هست. اول کار که آدم میشینه و میخواد شروع کنه به نوشتن قفل میکنه. خاطرم هست برای خودم این موضوع سری اول یک هفته طول کشید. یا یه مورد دیگه اینکه سال دوم کارشناسی بودم، امتحان دینامیک داشتم. 4 روز وقت داشت و من سه روز و نصفی رو گیم آو ترونز دیدم. این موضوع رو تقریبا در همه موارد دیگه آدم میتونه پیدا بکنه. موقعی که آدم میخواد یک کار بزرگ بکنه، همیشه اولش و شروعش خیلی سخته. بعضا آدم اول یک پروژه سخت هزار تا فعالیت دیگه انجام میده ولی دست به اون کار نمیبره. حالا راه حل چیه؟
قبل از اینکه راه حل رو بتونیم پیدا بکنیم، اول باید ببینیم که خود مساله چه ویژگی هایی داره و بخش های مختلف مساله چه هستند. یک مثال میزنم. اگر یک میمون بین یک دو راهی قرار بگیره و در مسیر سمت راست در فاصله 2 متری یک موز وجود داشته باشه، در مسیر سمت چپ در فاصله 2 کیلومتری یک جعبه موز وجود داشته باشه، به احتمال قریب به یقین مسیر کوتاه رو انتخاب میکنه که سریع تر به جایزه اش برسه. مغز ما هم به شکل عمومی به همین شکل عمل میکنه. یک دانشجوی کنکوری رو فرض بکن. دانشجوی کنکوری میدونه که اگر بشینه درس بخونه و مسیر سخت رو بره، تهش ممکنه به یک جایزه بسیار بزرگ دسترسی پیدا بکنه، ولی روزی 100 بار به گوشی اش سر میزنه دوپامین ترشح بشه و 3 ساعت با دوستاش صحبت میکنه حس خوب بهش بده و هفته ای 2 روز به گردش هست. خلاصه کلام اینه که شاید ما آگاهانه بدونیم که عواقب کارهایی که میکنیم جوایز بسیار بزرگی برامون داره، ولی مغز به شکل ناخوداگاه به دنبال ارضا و لذت لحظه ای هست. این تمایل شدید مغز به لذت لحظه ای رو در تمامی بخش های زندگی میتونی پیدا بکنی. سیگار کشیدن، مشروب خوردن، هرز پریدن، ورزش نکردن عوضش غذای چرب و چیل خوردن و هزار و یک مورد خوب و بد دیگه. حالا که مساله رو کمی بهتر شناختیم، میتونیم بریم به سمت راه حل هاش.
گام اول اینه که مسیر پیش رو رو پیش خودت سخت نکن، هی غر نزن و هی رنج و سختی بیش از حد به مسیر درازتر وارد نکن. اون میمون همونجوری اش مسیر درازتر رو انتخاب نمیکنه، حالا فرض کن که پیش خودش فکر کنه در این مسیر دراز باید از مسیر های صعب العبور هم رد بشه. دیگه قطعا به سمت اون هدف بزرگتر حرکت نمیکنه.
مساله اینه که بعضی ها توی یک دور باطل می افتن. یعنی طرف میخواد کار رو از روز شنبه شروع بکنه، بعد شنبه نمیشه و یکشنبه عذاب وجدان این رو میگیره که عقب مونده. همین عقب موندن کار رو در ذهنش سخت تر میکنه و وقتی کار در ذهنش سخت تر میشه، دوباره به سمت همون موز تو فاصله دو متری اش میره. بعد دوشنبه اش دوباره همین اتفاق می افته و همین سیکل ادامه پیدا میکنه تا جایی که دیگه ترس و نگرانی بهش غلبه میکنه و میشینه کار رو به شکل مدیریت بحرانی، شب امتحانی و دقیقه نودی حل میکنه. خلاصه که این عذاب وجدان بابت از دست دادن وقت رو بیخیال باید بشی و کار رو از چیزی که هست در ذهنت سخت تر نکنی.
گام دوم و یک جورایی راه حل گام اول اینه که کار رو به بخش های کوچک تر بشکن. حالا بعدا در ایپزود مدیریت پروژه مفصل در این زمینه صحبت میکنم. ولی وقتی کار به بخش های کوچک تر شکسته بشه، عظمت کار به چشم آدم کوچک تر میاد. قاعدتا وقتی کارها رو به بخش های کوچک تر تقسیم کردی، از مطالب اپیزود 9 میتونی استفاده کنی برای اینکه اون کار ها رو مرتب و منظم کنی. بعد از شکستن کار، تلاش کن از ساده ترین شروع کنی که اون قفل اولیه شکسته بشه. وقتی قفل اولیه شکسته میشه، دیگه ادامه مسیر ساده تر میشه
گام سوم اینه که کمالگرایی بازی برای من و خودت درنیار. مهم ترین بخش یک پروژه همون گام اولش هست. گام اول رو که برداری بقیه گام ها ساده تر میشه. وقتی آدم کمال گرایی میکنه، برداشتن گام اول خیلی دشوار میشه. مثلا توصیه ای که در باب مقاله نوشتن میکنن اینه که هرچه سریع تر درفت اولیه رو بنویس بعدا حالا وقت زیاد هست برای اینکه اون رو به مقاله بهتری تبدیل بکنی
گام چهارم اینه که مواردی که جایزه لحظه ای بهت میدن رو از دور و برت حذف بکن موقع کار. بزرگترین جایزه پوچی که این دوران همه هی به خودشون میدن نوتیفیکیشن گوشی شون هست که دوپیامن تو مغزشون ترشح میکنه و لذت میبرن. وقتی اون میمون در 2 متری اش دیگه موزی نبینه، ساده تر میتونه انتخاب بکنه که مسیر دراز تر رو پیش بره. جدای گوشی، مواد غذایی، سیگار، اینترنت از موارد دیگه هستند که میتونن اون جایزه لحظه ای رو بدن
گام پنجم اینه که برای هر قدمی که به سمت اون هدف سخت داری برمیداری، یک جایزه تعریف بکن. یعنی اگر اون میمونه ببینه که در مسیر رسیدن به یک جعبه موز هر 2 متر یک موز رو زمین افتاده، احتمال اینکه مسیر سخت رو بره بیشتره. وقتی کار رو به بخش های کوچک شکستی، برای اتمام هرکدومش هم به خودت جایزه بده و به هیچ وجه اگر کار تموم نشده اون جایزه رو به خودت نده. مثلا اگر نوشابه خیلی دوست داری، به خودت بگو که من نوشابه نمیخورم تا فلان بخش از پروژه تموم بشه. وقتی تموم شد 2 تا میخورم.
راه حل ششم اینه که یک منتور داشته باش. مثل کسایی که میرن باشگاه بدنسازی و یک مربی میگیرن، تو هم یک نفر رو مشخص بکن که به صورت خیرخواهانه و نه به شکل دستوری و فرماندهی، هدایتت بکنه، هر از چندگاهی تو سرت بزنه مسیر رو نشونت بده و بعضی از مواقع هم بهت یادآوری بکنه که وضعیتت بد نیست و به قول اون دوست مون ادا حال بدا رو درنیاری.
حالا یک سری کار دیگه هم پیشنهاد دادن توی نت، مثل اینکه آهنگ گوش بدی حین کار، یا مثلا فقط 5 دقیقه از کار رو انجام بدی، یا شرط بستن با خودت و از این جور مسخره بازی ها. همه این راه حل ها رو اگر به مثال میمون و دوراهی بیاریش، میبینی که کل فضا اینه که مسیر دراز با جایزه بیشتر رو کوتاه، آسون و همراه با جایزه در حین مسیر جلوه بده. از طرفی مسیر کوتاه رو همراه با هزینه نشون بده.
حالا اگر راه هایی که من گفتم به کارت نمیاد، برو گوگل بکن ببین که چطور میشه که با procrastinationمقابله کرد
تکلیف این دو هفته اینه که اگر داری یک کار جدید رو شروع میکنی، یا توی یک کاری گیر کردی و جلو نمیره، از تکنیک هایی که گفتم یا تکنیک های دیگه ای که توی نت پیدا میشه استفاده بکنی و ببینی که تغییری در شرایط ایجاد میشه یا نه.