برای داستان این قسمت اینطور بگم که خیلی نشستم فکر کردم چه چیزهایی رو میتونم تعریف کنم، دیدم هیچکدومش نمیشه گفتم کم خطر ترین اش رو برات تعریف بکنم. کسایی که منو میشناسن میدونن که یه ریش حزب اللهی ریز دارم، ایران هم همیشه لباس رسمی میپوشیدم و خلاصه خیلی تیپ مذهبی طوری داشتم. کل عمرم هم کله ام تو کتاب و فلسفه و فیلم جدی بود، از زندگی معمولی هیچ اطلاعی نداشتم. یکی از این توانایی هایی که نداشتم دختربازی بود و در این زمینه اعتماد به نفس بسیار پایینی داشتم. هیچوقت نمیشد که بتونم با دخترهای معمولی ارتباط بگیرم. خلاصه هی تلاش میکردم، هی شکست میخوردم. تهش به جایی رسیده بودم که از این و اون میپرسیدم من مگه چه مشکلی دارم که یک جواب مثبت نمیگیرم. خلاصه این موضوع اعتماد به نفسم رو رو در زمینه ارتباط با خانم ها خیلی تحت الشعاع قرار داده بود. توی این اپیزود در مورد این که این موضوع چطور رفع شد، دلایل دیگه ای که ممکنه یک نفر عدم اعتماد به نفس داشته باشه، و راه حل های احتمالی برای بهبود اعتماد به نفس صحبت میکنم.
قبل از اینکه در مورد دلایل عدم اعتماد به نفس و راه حل هاش صحبت بکنیم، باید در مورد تعریف اعتماد به نفس با هم به یک نقطه مشترک برسیم. اعتماد به نفس یعنی اینکه آدم خودش رو در انجام دادن کارهای مختلف و رسیدن به اهداف بزرگ و کوچک چقدر توانا میبینه. حالا چطور آدم چنین تصویری از خودش داره؟ عمدتا از دو جا. یکی از تصویری که خانواده، دوستان، دور و اطرافیان توی ذهن ما ایجاد کردند، یکی از تاریخچه شکست ها و موفقیت هایی که داریم. طبق تجربه زیسته ام، عمدتا دو دلیل وجود داره که افراد اعتماد به نفس پایین دارن:
دلیل اول اینه که خانواده شون از بچگی توی سرشون زده. هی به بچه شون گفتن تو نمیتونی، تو جربزه نداره، تو توانا نیستی، تو لیاقت هیچی نداری و موارد مشابه این حرف ها. حالا اینکه چرا پدر و مادری چنین حرفی میزنن به بچه شون نمیدونم. از اون طرفش حتما توی زندگی ات دیدی آدم هایی که دماغ شون رو نمیتونن بکشن بالا، ولی اعتماد به نفس شون مقعد خر رو پاره میکنه. باز طبق تجربه دیدم خانواده های این ها دقیقا مخالف گروه اول عمل کردن، هی گفتن بچه مون انیشتین هست، بچه مون کره ماه خواهد رفت، بچه مون ال، بچه مون بل، بچه مون جیمبل.
دلیل دوم اینکه وقتی یک نفر به گذشته اش نگاه میکنه میبینه در خیلی از زمینه ها شکست خورده، بعد نتیجه میگیره که پس اگر برای کار بعدی اقدام بکنه دوباره شکست میخوره. باز طبق تجربه ام، عمده این ها افرادی بودن که در جاهایی قرار گرفته بودن که متعلق به اون فضا نبودن. مثلا طرف کلا هنرمند هست، رفته رشته ریاضی و هیچی از ریاضی نمیفهمه. بعد توی کنکور شکست میخوره و با خودش یک عمر این شکست رو حمل میکنه در حالی که اصلا توانایی های اون فرد جای دیگه ای بوده. بعضی موقع ها هست که لزوما نیازی نیست آدم شکست بخوره، طرف به گذشته اش نگاه میکنه میبینه هیچ کاری در طول زندگی اش نکرده جز خوردن و خوابیدن و دستشویی رفتن. باز این دسته آخر توی خانواده هایی بزرگ شدن که پدر و مادر نذاشتن بچه شون هیچ کاری بکنه در طول عمرشون و تا سن 18 سالگی مثل بچه 6 ماهه باهاشون رفتار شده. وقتی این دسته از افراد میفتن توی زندگی واقعی، میترسن تصمیم بگیرن، میترسن کاری بکنن، میترسن قدمی بردارن. نه به خاطر اینکه قبلا توی کارهای مختلف شکست خوردن، بلکه به خاطر اینکه اصلا در طول زندگی شون کاری نکردن که بخوان شکست بخورن یا موفق بشن. ادامه بیش از این در مورد دلایل اینکه یک نفر اعتماد به نفس پایینی داره، حوصله شنونده حاذق این پادکست رو سر میبره.
حالا ما که میدونیم دلایل عدم اعتماد به نفس یکی از این دو تا میتونه باشه، چه کارهایی بکنیم تا اعتماد به نفس مون تقویت بشه؟ نقشه کلی مسیر اینه که باید تصویری که توی ذهن مون هست عوض بشه و همینطور درک مون از شکست ها تغییر بکنه.
بخش اول:
اگر یکی از دلایل عدم اعتماد به نفست این هست که خانواده تو سرت زده یا به هر دلیل دیگه ای تصویر یک آدم شکست خورده به درد نخور توی ذهنت از خودت داری، باید برعکس این مسیر رو بری و با خودت صحبت های مثبت بکنی. باید بشینی با خودت صادق باشی و در مورد خودت قضاوت های بی طرف بکنی. به خودت بگی توانا هستی، زیبا هستی، خوش هیکل هستی، یا هرچیز دیگه ای که در اون مورد عدم اعتماد به نفس داری. صحبت هام خیلی شد شبیه این انرژی بازها و کائنات باز ها، ولی خب کار دیگه ای جز این نمیشه کرد. باید بشینی اون تصویری که دیگران از تو در ذهنت ساختن رو فوتوشاپ بکنی، این هم یک مسیرش هست. در ضمن باید افرادی که دور و برت انرژی منفی میدن بهت و هی بیخود و بی جهت نقدت میکنن و برچسب های اشتباه بهت میچسبونن رو از دایره زندگی ات یا حذف بکنی، یا از دایره اهمیت خارج شون بکنی. خلاصه هر روشی که بلدی انجام بده برای اینکه این تصویر ذهنی عوض بشه، میخوای مدیتیشن کنی، فرکانس هات رو بچرخونی، انرژی بفرستی دنیا یا هر روش دیگه ای که بلدی باید استفاده بکنی که این تصویر به هر شکلی هر چه سریع تر عوض بشه. چرا؟ چون اگر اعتماد به نفس نداشته باشی هیچکاری نمیتونی بکنی. تا به سختی بخوری تسلیم میشی. عمده کارها رو هم نصفه نیمه ممکنه رها بکنی.
یک عادت خوبی که میتونی به زندگی ات اضافه بکنی اینه که هر روز صبح که بیدار میشی، دو سه خط توی یک دفتر بنویسی. حالا چی بنویسی؟ یک اینکه 3 چیز که به خاطرش در زندگی فعلی قدردان هستی رو بنویس. دوم اینکه 3 نکته مثبت در مورد خودت رو بنویس. سوم اینکه 3 کاری که اگر اون روز بکنی حس بهتری بهت دست میده بنویس. این میشه بخش صبح. بخش شبش این میشه که 3 کاری که امروز کردی و بهت حس خوب و اعتماد به نفس داد رو بنویس. در نهایت 3 چیز که اگر انجام میدادی حس خوب و اعتماد به نفس بهت میداد رو یادداشت بکن. شاید مسخره بیاد، ولی از فرکانس تغییر دادن و انرژی فرستادن به کائنات که بدتر نیست. 3 ماه تمرین بکن اگر دیدی کار نکرد دیگه انجام نده. پول هم ازت بابت این حرف ها نمیگیرم که منفعتی بخواد برام داشته باشه. تستش مجانی هست.
جدای اینکه این نوشتن هر روزه باعث میشه حست نسبت به خودت بهتر بشه و شاید کمی تصویر ذهنی اشتباهی که نسبت به خودت داری تغییر بکنه، احساس بدبختی کمتری هم میکنی. مستقل از اینکه آدم ها در چه نقطه ای از جامعه هستن، بعضا فکر میکنن خیلی بدبخت هستن. این احساس بدبختی یکی دیگه از عواملی هست که میتونه به عدم اعتماد به نفس منجر بشه.
بخش دوم:
اگر یه خرگوش رو بندازیم توی یک طویله، این خرگوش نه به اندازه گاوها میتونه بخوره، نه میتونه به اون اندازه دفع بکنه. این مساله خیلی واضح هست. این مساله انقدر واضح هست که صحبت کردن بیشتر در مورد این موضوع به خودم و به شنونده حاذق این پادکست احساس حماقت ممکنه دست بده. اما علی رغم اینکه این موضوع انقدر واضح هست، یک سری ها نمیبیننش. چطور؟ مثلا بچه شون به هیچ وجه در زمینه ریاضی استعداد نداره ولی استعدادش در زمینه های دیگه ای هست، به زور مجبورش میکنن که در رشته ریاضی تحصیل بکنه. حالا چه اتفاقی می افته؟ اون بچه که جاش اصلا در رشته ریاضی نبوده، میره و کلی تلاش میکنه، هی شکست میخوره، هی شکست میخوره و در نهایت اتفاق جالبی هم براش نمی افته، در نهایت به این نتیجه میرسه که توانمند نیست. رزومه ذهنی اش بعد از سن 18 میشه چندین سال تلاش و چندین سال شکست پشت سر هم و مداوم. ما ها باید بدونیم که کجا ها بازی ماست، وارد همون بازی ها بشیم. برای شخصی به قول خارجی ها نرد مثل من، میدان دختر بازی به شکل غالبی که توی جامعه رواج داره میدان بازی خوبی نیست. دلیل اینکه در تمامی اون سال ها توی این میدان شکست میخوردم، این بود که اصلا بازی بازی من نبود. حالا تو هم ممکنه در یک سری زمینه در طول زندگی ات شکست خورده باشی و اون شکست ها منجر به عدم اعتماد به نفست شده باشه، برگرد و یک نگاه صادقانه به خودت و به اون بازی ها بکن. ببین اصلا اون فضا فضای تو هست؟ ببین اصلا استعداد های تو در اون زمینه خاص بود یا در زمینه هایی که توش حضور پیدا نکردی؟ مخلص کلام اینکه باید بشینی و با شکست هات صادقانه برخورد کنی و قرائت ات رو از اون شکست ها عوض بکنی.
در ادامه بازی خودت رو پیدا بکن و سعی کن توی اون بازی خفن بشی. منظور از بازی، بازی کامپیوتری و این ها نیست، منظور بازی زندگی هست. مثلا فضای ارتباط گرفتن با دخترها برای من فضای آدم های نرمال اجتماع که عجقم و عجیجم و وووییی میگن و روزی 3 ساعت روی آرایش شون کار میکردن نبود و نیست، فضای من دخترهایی بودن که فروید و هگل رو میشناختن، انتگرال سه گانه میتونستن حل بکنن، علی الخصوص روزی 3 ساعت وقت برای آرایش کردن نمیذاشتن.
دسته بعدی که صحبتش رو کردیم افرادی بودن که در طول زندگی خانواده شون نذاشتن اینا یک دست به سیاه و سفید بزنن. یا افرادی که از ترس شکست هیچوقت دست به کاری نزدن. حالا اینکه پسرهای توی این دسته وارد بازی کامپیوتری میشن که با بردن توی اون فضا اعتماد به نفس شون رو تقویت بکنن، یا دخترهایی که دماغ شون رو میدن بالا بدون اینکه چیزی داشته باشن، یا آدم هایی که با تحقیر و تخریب دیگران سعی میکنن به خودشون بگن که چقدر خفنن، ممکنه، تکرار میکنم ممکنه، که توی این دسته قرار بگیرن. راه چیه حالا؟ باز راه مشخص هست. راه انجام کارهای جدید به شکل روزمره، هفتگی، و پذیرش شکست و ادامه مسیر برای پیروزی. بهتر این که از کارهای کوچک زندگی شروع بکنی. یک رفیقی هم داشتم که میگفت از یه چایی ریختن میشه شروع کرد برای اینکه آدم اعتماد به نفس پیدا بکنه. از چایی ریختن گرفته، تا انجام کارهای جدید و یاد گیری مسائل جدید و قص علی هذا.
این اپیزود رو با 3 موضوع خیلی کوتاه و به شکل نصیحت طور جمع بکنم
اول اینکه تقویت روابط اجتماعی منجر به افزایش اعتماد به نفس میشه. قبلا در مورد روابط اجتماعی صحبت کردم به اندازه یک اپیزود، اگر بلد نیستی دوست جدید پیدا بکنی، میتونی به یک سری کتاب مرجع در این زمینه رجوع بکنی (همونجور که من هم رجوع کردم برای بهتر شدن) و بخونی و یاد بگیری. کتاب How to win friends and influence peopleیکی از خوب های این زمینه است.
موضوع دوم اینکه اگر دچار امپیاستر سیندروم هستی، بیفت توی اینترنت بگرد و ببین که چطور میتونی حلش کنی. این سندروم در کسایی رخ میده که جاهای خفن میرن و توی جاهای خفن بین یک سری غول شکست میخورن. بعد فکر میکنن هیچ توانایی ندارن. بین بچه های شریف این رو زیاد دیدم، دوستان میگن توی استنفورد که جمع همه غول های دنیاست این موضوع بیداد میکنه. اگر دچار این سندروم هستی، شاید خیلی بهت نتونم کمک بکنم ولی با مطالعه میتونی قطعا به خودت کمک بکنی
موضوع سوم اینکه وقتی آدم اعتماد به نفسش خیلی بره بالا، ممکنه از اون ور بوم بیفته. چطور؟ دچار غرور بشه. اگر فکر کردی که الان قراره منم مثل بقیه بگم غرور بده و اخه، سخت در اشتباهی. عمده آدم هایی که میگن غرور چیز بدی هست، خودشون چیزی برای غرور ورزیدن ندارن. تو برو فضات رو پیدا بکن، توش خفن بشو و به خودت در اون زمینه (باز تاکید میکنم در اون زمینه) مغرور شو. هیچ مساله ای هم نداره، هر کس هم ناراحت میشه و خوشش نمیاد، به درک.
تکلیف مشخصه. مال دو هفته هم نیست. مال کل زندگی ات هست.
تصویر ذهنی از خودت رو فوتو شاپ بکن و یک تصویر قوی تر بساز
درک درست از دلایل شکست های زندگی ات پیدا بکن
فضای خودت رو توی موضوعات مختلف زندگی پیدا بکن و توش موفق بشو
هر روز و هر هفته یک کار جدید و کوچک بکن و آهسته آهسته اعتماد به نفست رو بساز
درک درست از توانایی هات داشته باش
یک زمینه و یک فضا رو پیدا کن برای خودت، توش انقدر خفن شو که اگر خواستی مغرور بشی