چند وقت پیش توی گروه واتزاپ خانوادگی مون، یکی از افراد یک کلیپ فرستاده بود و توش با این موزیک های آرامش بخش و پیانو و اینا، با یه صدای خش دار و کمی لحن خوب، یه آقای داشت خزعبل میگفت. انتهای خزعبلش این بود که با قلبت تصمیم بگیر. بعد همه افراد خانواده به به و چه چه که عجب حکمت عمیقی این فرد بهمون داد. از فردا با قلب تصمیم میگیریم دیگه، تو اصلا زندگی مون رو از این رو به اون رو کردی. توی گروه پرسیدم که خب حالا چجوری آدم با قلبش تصمیم میگیره؟ یعنی روشش چیه؟ اگر بین گزینه الف و ب بهمون گفته بودن یک کدوم رو انتخاب بکن، چطوری باید با قلب مون بین این دو انتخاب بکنیم؟ سرت رو درد نیارم، یکی دو روز جنگ و دعوا سر این مساله بود، آخر سر هیچکس به ما نگفت که چطوری میشه با قلب آدم تصمیم بگیره. تهش هم به سنگدل بودن و خشک بودن و ذهن خیلی منطقی داشتن متهم شدم. توی این اپیزود در مورد روش های مختلف تصمیم گیری صحبت میکنم و در نهایت یک روش دیگه میگم که شاید بتونه کنار روش های دیگه استفاده بشه برای تصمیم گیری.
دوباره مثل سری های قبل، اول با همدیگه مشخص بکنیم که منظور از تصمیم گیری چی هست. تصمیم گیری یی که در موردش صحبت میکنم انتخاب بین دو گزینه الف و ب هست. هدف اینه که تصمیمی بگیریم که در نهایت بیشتر به نفع مون باشه. حالا یکی ممکنه بیاد بگه که بعضی موقع ها فقط یک گزینه داریم، اونجا چی؟ اون جا گزینه دوم میشه انجام ندادن اون کار. مثلا یکی پیشنهاد داده که یک ماشینی رو بخری. فقط یک گزینه به نظر پیش روت میاد. ولی گزینه دوم میشه نخریدنش. بنابراین همیشه ما حداقل دو گزینه داریم و باید یکی رو انتخاب بکنیم. یک حالت هم هست که ما 10 گزینه داریم برای انتخاب. توی چنان حالتی، بین هر دو تا اول یکی رو انتخاب میکنیم و اون گزینه بدتر رو حذف میکنیم تا اینکه در نهایت بهترین گزینه رو از بین اون 10 تا انتخاب کنیم. بنابراین ما همواره بین دو گزینه باید انتخاب کنیم. برای راحتی کار، یک گزینه گزینه الف و اون یکی گزینه ب هست که باید انتخاب کنیم. حالا بریم در مورد روش های تصمیم گیری صحبت کنیم:
روش اول: تصمیم گیری تخم مرغی
تصمیم گیری تخم مرغی به این شکل هست که موقع تصمیم گیری، در هر شرایطی که هستیم، اولین تصمیمی که به ذهن مون میاد رو اتخاذ میکنیم. اصلا مستقل از اینکه به این فکر کنیم نتیجه این تصمیم چی هست؟ تبعاتش روی خودم و اطرافیان و جامعه چی میتونه باشه؟ چه هزینه هایی باید براش بپردازیم؟ چقدر احتمال موفقیت داره، چقدر احتمال شکست داره؟ اصلا هییییچ. در لحظه هرچیزی که تخم مرغت گفت همون رو عمل بکنی میشه تصمیم گیری تخم مرغی. در مورد این که این روش تصمیم گیری چقدر تبعات بدی میتونه داشته باشه و داره و خواهد داشت، عقل من قد نمیده. اگر فکر میکنی اینطوری درست هست و این روش صحیحی هست، من به هیچ وجه نمیتونم قانع ات بکنم که روش های دیگه و شاید بهتری برای تصمیم گیری باشه.
روش دوم: روش سکه
تصمیم گیری با سکه به این شکل هست که شما یک سکه برمیداری، میگی گزینه الف مثلا خط، گزینه ب مثلا شیر. بعد شیر یا خط میندازی و هرکدومش که اومد همون رو انجام میدی.
روش سوم: روش سکه اصلاح شده
این روش رو یکی از دوستان سال ها پیش توی فیس بوک پیشنهاد داد. به این شکل که سکه رو بالا میندازی و همون موقع که بالا هست، حواست رو به خودت جمع میکنی ببینی که کدوم ور دوست داری بیاد پایین. بعد همون کار رو میکنی مستقل از اینکه نتیجه سکه چه چیزی هست.
روش چهارم: واگذاری تصمیم گیری
تصمیم گیری یکی از سخت ترین کارهای دنیاست. آدم ها موقعی که میخوان تصمیم بگیرن، انقدر از لحاظ مغزی دچار استرس و تشویش میشن که در نهایت انتخاب میکنن که تصمیم نگیرن و تصمیم رو به دیگران واگذار بکنن. یکی از دلایلش هم اینه که پذیرش مسئولیت تصمیم خیلی کار سختی هست و همه میخوان از زیرش شونه خالی بکنن. اما وقتی تصمی رو بسپارن به کس دیگه ای، اگر ته اون تصمیم اتفاقت بدی بیفته، اون افراد رو سرزنش میکنن و هیچ مسئولیتی نمیپذیرن. یکی دیگه از دلایلش اینه که آدم وقتی یک گزینه رو انتخاب میکنه، در واقع داره به تمام گزینه های دیگه نه میگه. مثلا وقتی تو انتخاب رشته میکنی، دیگه رشته های دیگه رو نمیتونی در عین حال به شکل دانشگاهی بخونی. واگذاری تصمیم گیری یکی از شایع ترین روش های تصمیم گیری طبق تجربه شخصی ام هست. توی این روش فرد چون دچار استرس تصمیم شده و نمیتونه تصمیم بگیره، تصمیم رو میسپره به عقل، سکه، یا تخم مرغ یک آدم یا یک مجموعه از آدم های دیگه. انتخاب رشته رو در نظر بگیر. کسایی که رتبه خوب میارن، همه نگاه میکنن ببینن که پارسال عمده افراد چی زدن یا عمده آدم ها چی دوست دارن، همونی رو انتخاب میکنن که اون جامعه دوست داره انتخاب بکنه. کسایی هم که رتبه ضعیف تر میارن، میرن پول میدن به یک سری مشاور که عمده شون هم در پیت هستند که اون ها بیان و برای اون فرد آینده اش رو مشخص بکنن. مثال دیگه ازدواج توی دهه های گذشته. مستقل از اینکه بگم این روش خوب هست یا نیست (چون اصلا ربطی به من و این پادکست نداره)، موقعی که آقا پسرهای شازده میخواستن زن بگیرن، میسپردن زن رو مادرشون انتخاب بکنه. موقعی هم که میرفتن خواستگاری، پدر و مادر دختر برای دختر تصمیم میگیرفتن. باز میگم اصلا به من مربوط نیست که این روش خوب هست یا نیست یا باید از این روش استفاده بکنی یا نه. صرفا مثال زدم. یا موقع لباس خریدن و لوازم آرایشی و مدل مو و لاک ناخن، خیلی ها به این نگاه میکنن که فلان بازیگر چه چیزی رو انتخاب کرده یا مد الان چیه که برن و همون کارها رو بکنن. قصه اش سر دراز داره. خلاصه امر اینه که عمده مواقع عمده آدم ها به جای اینکه تصمیم آگاهانه بگیرن، تصمیم رو میسپرن به افراد دیگه.
روش پنجم: تصمیم گیری ریاضی
روشی که میخوام بهت پیشنهاد بدم نمیگم بهترین روش هست، نمیگم بدترین روش هم هست، فقط میگم هر روشی داری، این روش رو هم بذار بغل بقیه روش ها و ببین که نتیجه اش چی میشه. تصمیم گیری یک علم برای خودش هست و سال هاست تعداد زیادی آدم دارن روی این موضوع کار میکنن که چطور تصمیم گیری بکنن که بهترین نتیجه رو داشته باشه براشون. از نحوه تخصیص منابع کشور به بخش های مختلف کشور بگیر، تا ازدواج و انتخاب رشته و هر تصمیم کوچک و بزرگ دیگه میتونن از یک روش علمی استفاده کنن تا بهترین گزینه انتخاب بشه. اما قبل از اینکه وارد جزییات علم تصمیم گیری بشم، باید در مورد یک مفهومی به اسم utility صحبت بکنم. معادل این کلمه توی فارسی میشه سودمندی یا فایده ولی حقیقتش رو بخوای، معنا و مفهوم این کلمه با سودمندی و فایده فرق میکنه. یوتیلیتی یک عدد بین 0 و یک هست که یک جورایی برداشت ما از فایده ای که اون موضوع برای ما داره رو مشخص میکنه. قاعدتا وقتی یوتیلیتی بشه 1 بیشترین فایده وجود خواهد داشت و وقتی یوتیلیتی بشه 0 کمترین میزان فایده رو برامون داره یا حداقل فکر میکنیم که داره. حساب کن یک روز طولانی توی تابستون بعد با زبون روزه زیر آفتاب رفتی فوتبال بازی کردی و عصر برمیگردی خونه. یوتیلیتی اولین لیوان شربتی که بعد از افطار میخوری، خیلی خیلی بالاست. حالا اگر تو 5 تا لیوان خورده باشی، یوتیلیتی این لیوان شربت ششم دیگه خیلی کمتر از اولی و قبلی هاش هست. این یوتیلیتی چیزی نیست که من بهت بگم چطوری باید مشخص بکنی یا چقدر باید باشه. این رو باید خودت برای خودت دربیاری من فقط یاد میدم که چطور باید ازش استفاده بکنی. مثال دیگه اینکه مثلا دوربین گوشی اگر 10 مگاپیکسل باشه یوتیلیتی اش ممکنه برات باشه 0.7، چرا که عمده کارهات رو راه میندازه. اگر 20 مگاپیسکل باشه به خاطر اون 10 مگاپیکسل بیشتر و اون پزی که میتونی به بقیه بدی، ممکنه یوتیلیتی اش بشه 0.95. ولی این 10 مگاپیکسل بیشتر برای یک نفر دیگه ممکنه ارزش افزوده آنچنانی نداشته باشه. بنابراین خیلی واجب هست که تو برای خودت این یوتیلیتی رو پیدا بکنی و کاری به دیگران نداشته باشی.
حالا هدف اصلی تصمیم گیری به روش ریاضی اینه که تصمیم با بیشترین یوتیلیتی رو پیدا بکنه. قاعدتا تصمیم با بیشترین یوتیلیتی میشه تصمیم بهینه که از روش ریاضی بدست اومده. حالا که کلیت مطلب رو گفتم، بریم به سمت اینکه در عمل چطور باید عمل بکنیم. بهترین روش برای اینکار اینه که مثال بزنم.
از ساده ترین مثال شروع میکنم. فرض کن میخوایم بین گوشی الف و گوشی ب یک کدوم رو انتخاب بکنیم و تنها پارامتری که برامون مهم هست کیفیت دوربین هست. حالا میای و یوتیلیتی کیفیت دوربین های این دو تا برای خودت درمیاری و اونی که یوتیلیتی بیشتری داره رو انتخاب میکنی. به همین سادگی
اما همیشه انتخاب ها به همین سادگی نیستن. چطور؟ چون چندین پارامتر و متغیر در تصمیم گیری های ما تاثیرگذار هستند. مثلا جدای کیفیت دوربین، ممکنه حافظه اون گوشی هم برات مهم باشه. در چنین شرایطی باید بیای به پارامترها وزن بدی به طوری که جمع وزن ها با 100 برابری بکنه. اگر وزن کیفیت دوربین و میزان حافظه برات یکی هست، وزن رو به 50-50 تقسیم میکنی. اگر وزن دوربینش بیشتره، مثلا وزن دوربین رو میدی 75 و وزن حافظه رو میدی 25. نکته خیلی مهم اینه که باید جمع این وزن ها با 100 برابری بکنه تا دچار تصمیم گیری های تخم مرغی نشیم در حین تصمیم گیری. بعد که وزن هر پارامتر رو مشخص کردی، یوتیلیتی هر پارامتر رو مستقل از همدیگه مینویسی. مثلا اگر یوتیلی دوربین گوشی الف برابر 0.8 و یوتیلیتی دوربین گوشی ب برابر 0.85 باشه، و یوتیلیتی حافظه گوشی الف باشه 0.9 و یوتیلیتی حافظه گوشی ب باشه 0.6 در نهایت یوتیلی کل گوشی الف میشه 75 (وزن دوربین) ضرب در 0.8 به اضافه 25 در 0.9 که میشه 82.5. همین محاسبات برای گوشی ب میشه 75 در 0.9 به اضافه 25 در 0.6 که میشه 78.75. بین این دو گزینه علی رغم اینکه تو ممکنه دوربین برات مهم تر باشه چون وزن بیشتری بهش دادی و علی رغم اینکه دوربین گوشی ب بهتر هست چون یوتیلیتی بیشتری داره، گزینه الف گزینه بهینه ای هست. (اگر محاسباتش پیچیده شد برو متن پادکست رو توی ویرگول بخون یا از اول شروع کن به نوشتن که جزییات قضیه دستت بیاد). حالا اگر 4 تا پارامتر تصمیم گیری داشتیم چی؟ اون موقعی وزن کل که 100 باشه رو بین این 4 تا به میزانی که این پارامتر ها (مثلا سایز صفحه گوشی، کیفیت دوربین، حافظه، تک سیم کارت یا دو سیم کارت بودن) برامون اهمیت دارن تقسیم میکنیم و در نهایت یوتیلیتی کل رو با توجه به وزن ها پیدا میکنیم.
نکته کنکوری: همیشه بحث فقط بحث یوتیلیتی نیستش. ما باید هزینه های یک تصمیم رو هم در نظر بگیریم. اینکه حالا چون یک موبایل خوبه، دلیل نمیشه که بریم بخریم مستقل از اینکه چقدر قیمتش هست و چقدر ما پول داریم. ما باید هزینه های تصمیم رو هم توی این بازی بیاریم. در نظر گرفتن هزینه های تصمیم در تصمیم گیری خیلی ساده است، تنها کافیه که ما تصمیمی رو بگیریم که بیشترین نسبت یوتیلیتی به هزینه رو داره. اگر هزینه فقط از جنس پول باشه، کار ساده است. اما اگر برای یک موضوع هزینه های مختلفی داشته باشیم، خودت باید بیای یک سیستمی تعریف کنی که هزینه ها رو از یک جنس بکنی. مثلا اگر هزینه یک تصمیم 50 میلیون تومان به اضافه 6 ماه از عمرت میشه، کاری که میتونی بکنی اینه که برای اون 6 ماه عمرت قیمت بذاری و با 50 میلیون تومان جمع ببندی. من نکته رو برای شنونده حاذق این پادکست گفتم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
توی این روش بهت نگفتم که چه چیزی رو انتخاب بکنی، یا کدوم مسیر رو بری. این روش صرفا یک روش هست برای اینکه آدم خودش با خودش صادق تر باشه نسبت به تمایلات و خواسته هاش حین تصمیم گیری و در نهایت بهینه ترین تصمیم رو با توجه به وزن هایی که خودش به پارامترها میده و فایده ای که برای گزینه های مختلف داره بتونه بگیره.. انتخاب های زیادی هستند مثل ازدواج، پیدا کردن شغل، مهاجرت، انتخاب رشته، وارد شدن توی یک کسب و کار، حتی آس بیبی کردن توی حکم.
از طرفی به هیچ وجه ادعا نمیکنم که این روش بهترین روش تصمیم گیری توی دنیا هست، ولی میگم این بهترین روش برای اینه ببینی کدوم گزینه بیشترین فایده رو برای تو داره با توجه به برداشت خودت از منافع و فایده ها و هزینه های یک تصمیم.
نکته آخر اینکه اگر بتونی این مسیر رو روی کاغذ بیاری و نگه داری، بعدا اگر تصمیمت به جاهای نامناسبی منتج شد، میتونی برگردی بهش و ببینی که اون موقعی که داشتی تصمیم میگرفتی، در همون حد اون کاغذ از موضوع اطلاع داشتی. یا اگر موقعی که به جاهای سخت رسیدی بعد از گرفتن یک تصمیم، میتونی به اون کاغذ برگردی و ببینی که برای چی اون تصمیم رو گرفتی و به خودت قوت قلب بدی.
آها راستی، اگر کسی میدونه که آدم چطوری با قلبش میتونه بین گزینه الف و ب یکی رو انتخاب بکنه، بهم ایمیل بزنه و بگه منم یاد بگیرم.
اگر درگیر تصمیمی هستی و نمیتونی بین گزینه هات یکی رو انتخاب بکنی، پیشنهاد میکنم این روش رو تست بکنی و ببینی نتیجه اش چطور میشه. ضرر نمیکنی.