چند روز پیش که سوار تاکسی شدم پیرمردی سالخورده راننده آن بود و شروع کرد به صحبت کردن و گفت
یک نصیحت از من به تو و ادامه داد: هنوز جوان هستی و می توانی تمام آنچه را که به آن فکر می کنی در زندگی بهش برسی و دیدم ادامه داد که طبیعت و کائنات تو را در راه و هدفی که داری کمک خواهند کرد به شرطی که افکارت را تغییر داده باشی و به نیروی کائنات باور داشته باشی و چیزی که می خواهی در زندگی به آن برسی را در ذهنت برای خودت آماده کرده باشی.
من که قبلا در این زمینه چیزهایی خوانده بودم و با این قاعده و قانون آشنا بودم فهمیدم که منظور راننده قانون جذب بود. چیزی که برایم عجیب بود این است که افرادی را دیده ام که از لحاظ مالی در سطح بالایی هستند و شاید میلیونر باشند نیز همین حرفا را میگویند و راننده تاکسی با درآمد کم نیز همین را میگفت. چه چیزی باعث شده است که دو نفر با همان افکار و چیزهایی که میگویند در دو جایگاه مختلف باشند؟ آیا آنها دروغ میگویند و یا سطح درک آنها از این قانون یکسان نبوده است؟
مطلبی که در ادامه مینویسم بیشتر نقد بر قانون جذب و بیان سه دیدگاه و طرز تفکری است که مردم از این قانون دارند. این دیدگاهها چیزهایی است که من در دور بر خودم دیده ام و ممکن است اصل این قانون و حتی برداشتهایی از آن درست باشد و بیان این مطالب بیانگر اشتباه بودن این قانون در حالت کلی نیست.
بعضی از افراد گمان میکنند فقط با فکر کردن و کشیدن و چسباندن عکسها و آرزوهای خود به روی تابلو و دور کردن افکار منفی که در ذهن وجود دارد و هر روز و هر روز و هر روز فکر کردن به آنها، میتوانند بدون هیچ کار و تلاش دیگری به آن برسند. در این دیدگاه افراد گمان میکنند که فقط و فقط با تصویرسازی و مثبت فکر کردن میتوانند به آنچه که فکر میکنند برسد و کار دیگری نمیکنند.
این افراد تصور می کنند که با فکرهای خوب و باورهای خوب، موج و انرژی به کائنات می فرستند و طبیعت که تا این لحظه با آنها همراه نبوده است، همراه او میشود و آرزوهای او را برآورده می کند.
در این دیدگاه آنها می گویند اگر کسی این کارها را انجام میدهد و به نتیجه نمیرسد دلیل آن نیست که این قانون اشتباه کار میکند، بلکه به آن دلیل است که افکار منفی هنوز با آن فرد بوده اند و نتوانسته است انرژی مثبت خوبی به کائنات بفرستد و افکار منفی را از خود دور کند و میگویند که: بسیاری از افراد توانسته اند که به آن چیزی که میخواهند برسند پس مشکل از شماست.
در مورد این که این افراد میگویند بسیاری با همین روش توانستهاند موفق شوند، یک نقد وارد است که با ذکر یک مثال آن را بیان میکنم.
اگر یک قاعده و قانون الکی و ساختگی از خودتان در بیاورید باز هم ممکن است برای افرادی جواب بدهد مثلاً شما یک قانون از خودتان در میآورید و می گویید: هنگامی که در کنار ساحل دریا نشسته اید و سنگهایی به سمت دریا پرتاب میکنید، آسمان رعد و برق می زند. از هزاران نفر می خواهید که این قانون را که پایه و اساس علمی ندارد را را انجام بدهند و در این صورت ممکن است یک یا چند نفر از آنها هنگامی که مشغول پرت کردن سنگ به دریا هستند، مشاهده کنند که آسمان رعد و برق میزند و با خود بگویند که این قانون درست است. ولی میدانیم که دلیل رعد و برق زدن، پرتاب سنگ به دریا نبوده است و یک اتفاق دیگری باعث آن شده است.
هدف من از بیان این موضوع و مثالی که بیان شد این است که شاید این دیدگاه از قانون جذب برای افرادی جواب بدهد، اما احتمالا دلیل آن چیز دیگری بوده است. نه تنها این قاعده بلکه هر قاعده بی پایه و اساس را از خودتان بگویید ممکن است برای چند نفر جواب بدهد و همیشه چندین مثال برای تایید آن وجود داشته باشد ولی این دلیلی بر درستی این قانون نیست.
قاعده و قانون به این صورت ساخته نمیشود. وقتی می توان یک قاعده راه درست فرض کرد که در آزمایشات فراوان، درصد زیادی از آن درست باشد نه آن که فقط چند مورد آن را تایید کنند. در این صورت قاعده و قانون نیست و احتمالات در کار است همانطور که هر ساعت خرابی هم دو بار در روز ساعت را درست نشان میدهد.
سوالی که پیش می آید این است که آیا همیشه باید به چیزهای منفی فکر نکنیم تا مسیر پیشرفت آسان تر شود؟ جواب اینکه این طرز تفکر اشتباه است و دارای نقصهایی است. فرض کنید که می خواهید به یک سفر بروید در طول سفر ممکن است اتفاقاتی بیفتد، مثلا باران ببارد و چادری که در آن هستید خیس شود، یا در حین رانندگی تصادف کنید و یا مشکلات دیگری که در هر کاری ممکن است برای شما اتفاق بیفتد.
اگر شما این تفکر را داشته باشید که من به تصادف فکر نمیکنم، من به باران آمدن فکر نمیکنم و فقط به چیزهای مثبت فکر می کنم و این افکار منفی را از خودم رها می کنم و مطمئن هستم که مشکلی به وجود نمیآید، آیا فکر نکردن به افکار منفی درست است؟ جواب خیر. فکر کردن به چیزهایی که بر سر راه وجود دارند مثلاً امکان تصادف اتومبیل و یا مشکلاتی که ممکن است به وجود آید باعث آگاهی و حرکت ما روی جلو می شود. مثلاً فکر کردن به این که ممکن است تصادف کنید باعث می شود که قوانین راهنمایی و رانندگی را بهتر رعایت کنید و یا وسایل مورد نیاز و ضروری را با با خود همراه داشته باشیم و یک جور باعث حرکت و پیشرفت و جلورفت ما خواهد شد.
اگر دور کردن افکار منفی به این معنی است که حقایق را نبینید یک حرف اشتباه است. ولی این حرف که امید داشتن، در حین اینکه واقعیتها را هم ببینیم، میتواند احساس خوبی به ما بدهد و باعث پیشرفت میشود.
ذکر این نکته ضروری است که نباید امید واهی داشته باشیم. امید واهی یعنی امیدی که با واقعیتها مطابق نیست. مثلاً شما ماهی ۵۰۰ هزار تومان درآمد دارید و امید دارید که تا آخر سال ماشین میلیاردی بخرید و به آن امیدوار باشید و مدام با خود آن را تکرار کنید. بنا به هر دلیلی اگر این اتفاق نیفتد و واقعیت جلوی امیدواری شما را بگیرد، ممکن است ضربه ای که به واسطه آن امید واهی میخورید بسیار بیشتر باشد از زمانی که شما امید نداشتید. به وجود آمدن افسردگی، احساس ناامیدی، سستی و خمودی که این فرد در این زمان دریافت می کند بسیار بیشتر از وقتی است که این امید واهی را نداشت و واقعیت را میدید. همانطور که از قدیم گفته اند سنگ بزرگ نشانه نزدن است.
داشتن دید واقع گرایانه به انسان امید میدهد و باعث میشود تلاش خود را بیشتر کند تا به چیزی که میخواهد برسد. این قانون و این قرائت از قانون جذب ترویج دهنده تنبلی است و به نظر چیز خوبی نیست. هیچ آدم خوش خیالی بدون تلاش کردن به جایی نرسیده است.
البته کسانی که این قوانین را تدریس میکنند منظورشان این برداشت از قانون جذب نیست و این دیدگاه معمولا در بین افراد معمولی وجود دارد.
در این دیدگاه شما آرزوهایی دارید و با تلاش کردن و استفاده از قوانین جذب سعی در رسیدن به آنها دارید. در این حالت کائنات به کمک شما می آیند و شما با تلاشی که دارید، قطعاً به چیزی که می خواهید می رسید.
اما حقیقت چیز دیگری است، حقیقت آن است که شما وقتی در یک مسیر حرکت میکنید ممکن است مشکلاتی به وجود آید. مثلاً ممکن است فردی کسب و کار خودش را راه انداخته باشد و پیشرفت های زیادی هم داشته باشد اما در طول مسیر مشکلاتی به وجود آید. مثلا بلایای طبیعی اتفاق بیفتد یا یک بیماری مثل همین کرونا بیاید و بسیاری از کسب و کارها از رونق بیفتند.
حقیقت دیگر این است که ممکن است که شما تلاش کنید ولی به آن چیزی که فکر می کردید نرسید. و این کار درستی نیست که به افراد بگوییم واقعیت را نبیند و چشم و گوش خود را به روی آن ببستند و فقط مثبت فکر کنند و بگوییم که اگر این کار نشد به خاطر این بود که نتوانسته بودید قدرت کائنات را با خود همراه سازید.
اگر شما اینگونه فکر کنید که در راستای تلاشی که انجام داده اید فقط کائنات بودند که به شما کمک کرده اند و شما هیچ کاری نکرده اید، این یک حرف اشتباه است. چرا باید این تصمیمگیری را از انسانها دور کنیم؟ این کار خودباوری و اعتماد به نفس را از آنها می گیرد. قطعا تصمیمی که شما در مکان و موقعیت مناسب گرفتهاید باعث نتیجه خوب شده است و این به خاطر تصمیم درست شما بوده است و نه چیز دیگری.
اگر شما بگویید که من قطعاً با تلاش به هدف خودم میرسم این تفکر باعث میشود شما در کارهایتان احتیاط لازم را نداشته باشید و آماده نباشید برای ضربه هایی که ممکن است در طول مسیر با آن مواجه شوید.
مثلاً شما یک کسب و کار راه انداخته اید و میخواهید اجناسی را به فروش برسانید و میگویید که باور من مثبت است و من مطمئن هستم که این اجناس به فروش می رسد و حتی از بقیه پول میگیرید و اجناس را میخرید و این باور را دارید که همه آنها را به فروش میرسانید و هیچ احتیاطی در کار نیست. ولی ممکن است که اجناس به فروش نروند یا آنها را کسی بدزدد یا بلایای طبیعی اتفاق بیفتد. شما در این حالت احتیاط نکردهاید و به قول معروف همه تخم مرغ هایتان را در یک سبد گذاشته اید.
جمع بندی این که اگر این طرز تفکر را واقعاً باور داشته باشیم ممکن است ما را از مسیر درست و اصلی کند و یک خوش خیالی کاذب در ما ایجاد کند.
دیدگاه سوم این گونه است که شما در کنار آرزوهایی که دارید تلاش میکنید و اگر به هدفی که میخواستید نرسیدید، کائنات چیزهای بهتری را برای شما در نظر گرفته است.
مثلاً شما بگویید که من می خواهم عکاس خوبی بشوم و تلاش خود را هم در آن راستا به کار میگیرید ولی به آن جایگاه نمیرسید و مثلاً به جای عکاس، نویسنده میشوید و این گونه با خود بگویید که درست است که کائنات من را به هدف اصلی خودم نرساند اما به یک چیز دیگری رساند.
این قانون چیزی است که همه می دانند شما اگر تلاشی کنید بالاخره به یک چیزی می رسید و در حقیقت این تلاش خودتان بوده و نه چیز دیگری.
قوانینی که شما را به یک حالت خلسه گونه میاندازند و با واقعیات جهان مطابق نیستند بعد از گذشت زمان به جای امید و تلاش به شما نا امیدی و تنبلی میدهند. مثلا شما در راستای رسیدن به یک هدف بارها تلاش میکنید و هر بار که شما تلاش می کنید و نمیرسید میگویند که تأثیر افکار منفی توست. تقصیر توست تقصیر ذهن توست تقصیر توست و این باعث می شود که آدم از تلاش باز بماند.
اولین چیزی که باید در نظر بگیرید این است که زندگی مانند مسابقه است. یعنی همه برای موفقیت تلاش میکنند و در مسیری که هستید افراد بسیاری هستند و افراد زیادی مسیر خودشان را می روند و افرادی حتی ممکن است در این راه خواه یا ناخواه به شما آسیب برسانند. مثلاً هدف شما پولدار شدن است و بسیاری از افراد همین هدف را دارند و می خواهند پولدار شوند. برای موفق شدن در هر مسابقه ای باید علم، تلاش و مهارت خود را بالا ببریم تا از رقبا جلو بیفتیم.
مثال بارز آن وقتی است که در یک مکان مغازه میزنیم و آن شغل به درآمد زایی میرسد ممکن است افراد دیگری هم در همان مکان مغازه بزنند. شما باید با مهارت و تلاش و علم با آنها رقابت کنید. هرچه بیشتر مهارت های خود را بالا ببرید احتمال پیروز شدن در رقابت با آنها بیشتر میشود. زندگی مسابقه است هم با افراد دیگر و هم با خود زندگی.
سوال این است که اگر ما تلاش کنیم، در زندگی قطعاً به چیزی که میخواهیم، میرسیم؟ جواب این است که هیچ صددرصدی در زندگی وجود ندارد. مثلاً شما برای یک امتحان روزها و ماهها تلاش میکنید اما یک اتفاق میافتد و شما دیر به سر جلسه امتحان میرسید و با استرسی که از دیر رسیدن به وجود آمده است باعث میشود در امتحان نمره خوبی نگیرید.
اگر حرکت کنیم و تلاش کافی داشته باشیم حتماً موفق می شویم؟ خیر. هیچ موفقیتی صددرصد نیست.
اگر حرکت و تلاش نکنیم صددرصد شکست میخوریم؟ بله. حرکت و تلاش نکردن قطعاً شکست شما را تضمین خواهد کرد.
هیچ آدم موفقی نیست که در زندگی بدون تلاش به موفقیتی رسیده باشد. حال ممکن است با خود بگویید افرادی بوده اند که ارثی به آنها رسیده است و تلاشی در راستای بهدست آوردن آن نداشته اند. جواب این است که اگر آن فرد تلاشی برای حفظ آن نکنند، آن را از دست خواهند داد همانطور که طبق آمار مشخص شده است، افرادی که در مسابقات شانس و لاتاری برنده میشوند پس از مدت کوتاهی آن پول را از دست می دهند چون تکامل و تلاش آن را طی نکرده اند.
نتیجه آنکه راه موفقیت از تلاش می گذرد ولی تلاش به تنهایی کافی نیست و اگر تلاش کنیم و مهارت اندوزی نکنیم ممکن است به اهدافمان نرسیم. مهارت اندوزی حتی از تلاش کردن هم مهم تر است مثلاً شاید بسیاری از افراد کارگر هستند که تلاش زیادی میکنند ولی شاید به اهدافشان نرسند چون وقت کافی برای علمآموزی و مهارت صرف نکردند.