چه طور می شود یک رمان بلند نوشت و از نزدیک ترین نقطه به نقطه بحران شروع کرد؟! شاید اول کمی عجیب به نظر برسد. اما تا وقتی همه چیز عادی است، داستان برای کسی جذابیت ندارد. اما هر چه به نقطه بحران نزدیک تر می شوید، جذابیت بیشتری حس می کنید. خب پس بهتر است از همان جا شروع کنید. پایان را که بدانید، متوجه می شوید که از همین نقطه نزدیک به پایان، چه قدر مشکلات و سختی ها وجود دارد که بخواهیم به پایان برسیم. این توصیه ای است که کورت ونه گات، نویسنده رمان ارزشمند «سلاخ خانه شماره پنج» به نویسندگان جوان کرده است. بد نیست این کتاب را هم نگاهی بیاندازید. با اینجا داستان همراه باشید تا بیشتر در مورد نقطه بحران و رسیدن به آن بدانیم.
از کلاس ها و برنامه ها در اینستاگرام من خبردار بشوید! همیشه خبری هست.
نقطه بحران دقیقاً جایی است که احساس می کنیم قرار است اتفاقی بیافتد. این که قبل از آن اتفاق، دنیا چه شکلی بوده و چه تاریخچه ای وجود دارد مهم نیست. فقط کافی است بدانیم که کجا قرار است بحران اتفاق بیافتد. کجا و در چه حالتی، قرار است داستان شروع شود. در کدام خانواده و با چه شرایطی، برای چه کسی و در چه جایگاهی، چه اتفاقی قرار است بیافتد. این یعنی، نزدیک ترین نقطه به نقطه بحران.
بیشتر داستان ها و فیلمنامه ها و نمایشنامه ها، همین طوری شروع می شوند. انگار قبل از آن هم دنیا همین شکلی بوده که الان هست. انگار تا قبل از این که برای مامان مهمان بیاید، همه داشتند در صلح و صفا و بدون هیچ مشکلی در یک خانه قمری قدیمی زندگی می کردند و تا وقتی که قرار نیست مهمان غریبی بیاید، می توانست به همان شیوه ادامه پیدا کند . انگار داش آکل، هیچ وقت قرار نبوده عاشق شود و زندگی آزادانه و راحتش را خراب کند (داش آکل، صادق هدایت).
پایان فیلم درباره الی چه می شود؟
یادداشتی در مورد فیلم اژدها وارد می شود
صفحات صبحگاهی خوب است یا بد
سایت نویسندگی مصطفی مردانی