ترجمان حجاب
ترجمان حجاب
خواندن ۲۱ دقیقه·۶ ماه پیش

زن ، زندگی ، آزادی دسترسی مردان به زنان به روایت استاد دانشگاه فلوریدا


آنچه در ادامه می آید ترجمه ای است از مقاله

Sexual Economics, Culture, Men, and Modern Sexual Trends

با عنوان «اقتصاد جنسی، فرهنگ، مردان و گرایش های جنسی مدرن» که توسط

آقای روی اف. باومیستر [استاد دانشگاه فلوریدای آمریکا صاحب آثار پژوهشی متعدد که در سال ۲۰۰۳ به عنوان یکی از پرارجاع‌ترین پژوهشگران آی اس آی شناخته شد.چندکتاب از آثار او به فارسی هم ترجمه شده است] و خانم کاتلین ووس از دانشگاه مینه سوتای آمریکا نوشته شده است.


متن مقاله:


در اواخر قرن بیستم، ایده‌های جنسی از دو منبع اصلی سرچشمه می‌گرفت. یکی از آنها نظریه تکاملی بود که مبتنی بر رشته زیست شناسی بود. نظریه دیگر فمینیستی و برساخت گرایی اجتماعی بود که در حوزه علوم سیاسی پایه گذاری شده بود. اگرچه بینش های مهمی از هر دو منبع به دست آمده است، شواهد رو به رشدی وجود دارد که به راحتی با هیچ یک از آنها مطابقت نداشت. از این رو ما برای توسعه یک نظریه جدید به حوزه دیگری روی آوردیم. رشته اقتصاد بود، و ما نظریه خود را "اقتصاد جنسی" نامگذاری کردیم (Baumeister and Vohs 2004 ). در ابتدا، نظریه ما برای تطبیق با آنچه قبلا شناخته شده بود ساخته شد، و آن را به تمرینی در آینده نگری تبدیل کرد. بنابراین بسیار آشکار است که ببینیم این نظریه در مطالعات پیشگام Regnerus و Uecker ( 2011 ) در مورد تغییرات اخیر و مداوم در رفتار جنسی در جامعه آمریکا چگونه عمل کرده است.


ارزش چشم انداز اقتصادی در آثار رگنروس کاملاً مشخص است. او نه تنها رفتار را بر حسب بازار تحلیل می کند. در یک دموکراسی سیاسی، اکثریت قواعد و اصول سیاسی از این دست اغلب در رفتار انسان عمل کرده است. اما در رابطه جنسی نه. در واقع، رگنروس بارها و بارها نشان می دهد که وقتی صحبت از رابطه جنسی به میان می آید، اقلیت حکومت می کند. این همان چیزی است که در اقتصاد به ویژه در پویایی عرضه و تقاضا اتفاق می افتد. وقتی عرضه از تقاضا بیشتر است، عرضه‌کنندگان (اکثریت) در موقعیت ضعیفی قرار می‌گیرند و باید زمین را تسلیم کنند، مثلاً با کاهش قیمت‌شان. در مقابل، زمانی که تقاضا از عرضه بیشتر باشد، تامین کنندگان (اکنون اقلیت) از مزیت برخوردارند و می توانند شرایط را به دلخواه خود دیکته کنند، مثلاً با افزایش قیمت.


به زبان ساده، ما پیشنهاد کردیم که در رابطه جنسی، زنان تامین‌کننده هستند و مردان تقاضا را تشکیل می‌دهند (Baumeister and Vohs 2004 ). از این رو، یافته های ضد دموکراتیک و به ظاهر متناقض نسبت جنسیتی که رگنروس توصیف می کند. وقتی زنان در اقلیت هستند، بازار جنسی با ترجیحات آنها مطابقت دارد: روابط متعهد، باکرگی گسترده، شرکای وفادار، و ازدواج زودهنگام. به عنوان مثال، کالج های آمریکایی در دهه 1950 با این الگو مطابقت داشتند. در تحلیل ما، زنان در چنین شرایطی سود می برند زیرا تقاضا برای تمایلات جنسی آنها از عرضه بیشتر است. در مقابل، زمانی که زنان اکثریت را تشکیل می‌دهند، مانند دانشگاه‌های امروزی و همچنین در برخی از جوامع اقلیت قومی، همه چیز به سمت آنچه مردان ترجیح می‌دهند تغییر می‌کند: رابطه جنسی زیاد بدون تعهد، تأخیر در ازدواج، ازدواج‌های خارج از خانواده و مواردی از این دست.


این مد است که همه روابط جنسیتی را منعکس کننده ستم و قربانی شدن زنان توصیف کنیم. هنگامی که زنان در اقلیت دانشجویان بودند، این به عنوان نشان دهنده این بود که زنان قربانی تبعیض ظالمانه بودند. اکنون که زنان اکثریت هستند، قربانی می شوند زیرا نمی توانند شرایط رفتار عاشقانه و جنسی را دیکته کنند. بسیاری از بحث های رگنروس به این سنت غالب احترام می گذارد. ما همچنین به آن مد احترام می گذاریم، اما به عنوان دانشمندان علوم اجتماعی که به هر دو جنس علاقه مند هستند، از این اظهار نظر کوتاه برای اصلاح عدم تعادل استاندارد با بحث در مورد برخی مفاهیم برای مردان استفاده خواهیم کرد (ر.ک. Baumeister and Vohs 2004 ).


بازارهای جنسی همان شکلی را به خود می گیرند که طبیعت از نظر بیولوژیکی برای مردان یک نقطه ضعف ایجاد کرده است: میل شدید به رابطه جنسی که مردان را به زنان وابسته می کند. میل بیشتر مردان آنها را در معرض ضرر قرار می دهد، درست مانند زمانی که دو طرف در حال مذاکره در مورد فروش یا معامله احتمالی هستند، کسی که مشتاق تر به انجام معامله است در موقعیت ضعیف تری نسبت به کسی است که حاضر است بدون معامله کنار رود. مطمئناً زنان نیز تمایل به سکس دارند - اما تا زمانی که بیشتر زنان نسبت به بیشتر مردان تمایل کمتری به آن دارند، زنان دارای مزیت جمعی هستند و نقش‌ها و تعاملات اجتماعی آن ها از سناریوهایی پیروی می‌کند که به زنان قدرت بیشتری نسبت به مردان می‌دهد (Baumeister et al. 2001 ). ما حتی به این نتیجه رسیده‌ایم که سرکوب فرهنگی تمایلات جنسی زنان در طول بیشتر تاریخ و در بسیاری از فرهنگ‌های مختلف، عمدتاً ریشه در تلاش برای کسب مزیت در بازار داشته است (به Baumeister and Twenge 2002 مراجعه کنید ). زنان اغلب با اعمال فشار بر یکدیگر برای محدود کردن عرضه جنسی در دسترس مردان، برتری خود را نسبت به مردان حفظ کرده‌اند. مانند هر انحصار یا کارتل، محدود کردن عرضه منجر به افزایش قیمت می شود.

شایان ذکر است که سرکوب فرهنگی تمایلات جنسی زنان پیروزی خاصی برای نظریه اقتصاد جنسی است. دو دیدگاه نظری غالب در مورد جنسیت، روانشناسی تکاملی و نظریه فمینیستی/سازه انگاری، هر دو به شدت خلاف آن را پیش بینی کردند. در توافق نادری بین این دو، هر دو دیدگاه پیشنهاد کردند که فرهنگ‌ها تمایلات جنسی زنانه را سرکوب می‌کنند تا به منافع مردان خدمت کنند، و بنابراین تأثیر مردان بسیار مهم بوده است. تئوری تکاملی می‌گوید که سرکوب فرهنگی تمایلات جنسی زنان به این دلیل به وجود آمد که مردان می‌خواستند تمایلات جنسی زنان را مهار کنند تا مطمئن شوند که شریک زندگی‌شان وفادار خواهند بود (بنابراین مردان می‌توانند از پدری بودنشان مطمئن باشند) . تئوری فمینیستی تقریباً همیشه به ظلم و ستم مردانه بازمی گردد، و بنابراین سرکوب فرهنگی تمایلات جنسی زنان منعکس کننده تمایلات مردان برای تسلط بر زنان، تصاحب آنها و/یا جلوگیری از دستیابی آنها به رضایت جنسی بود[ [پی نوشت: برخلاف نظریه این دو گروه تأکید بر مهار تمایلات جنسی در بسیاری از فرهنگ هایی که بر وفاداری جنسی تأکید می شود «دوطرفه» و ناظربه هردو جنس است نه مختص به جنس زن] در هر دو مورد، سرکوب فرهنگی تمایلات جنسی زنانه باید از سوی مردان نشات بگیرد. با این حال، شواهد به طور قاطع نشان داد که سرکوب فرهنگی جنسیت زنانه توسط زنان ترویج و حمایت می شود (Baumeister and Twenge 2002 ). فقط نظریه اقتصاد جنسی این نتیجه را پیش بینی کرد. مشابه آنچه اوپک به دنبال حفظ قیمت بالای نفت در بازار جهانی از طریق محدود کردن عرضه است، زنان نیز اغلب به دنبال حفظ قیمت بالا برای رابطه جنسی با محدود کردن تمایل یکدیگر برای عرضه آنچه مردان می‌خواهند هستند، بوده‌اند.

گاهی اوقات مردان به دنبال بهبود شانس خود برای رابطه جنسی با قرار دادن زنان در موقعیت‌های ضعیف اقتصادی، آموزشی، سیاسی و سایر فرصت‌ها بوده‌اند (Baumeister and Vohs 2004 ). برای مثال، محققان دریافته‌اند که در نیویورک در دهه 1800، تعداد بسیار زیادی از زنان شاغل برای تکمیل دستمزد ناچیز خود به تن فروشی متوسل می‌شوند (الیاس و همکاران 1998 ). اما به طور کلی این استراتژی مردانه نتیجه معکوس داشت. به نظر می‌رسد که زنان به طور جمعی دریافته‌اند که سکس اصلی‌ترین چیزی است که برای به دست آوردن بخشی از ثروت جامعه باید به مردان ارائه می‌کردند، و بنابراین دسترسی جنسی را تا آنجا که می‌توانستند برای حفظ قیمت بالا محدود کردند. کار اخیر نشان داده است که در نمونه بزرگی از کشورهای امروزی، آزادی اقتصادی و سیاسی زنان با دسترسی بیشتر به رابطه جنسی ارتباط مثبتی دارد (باومیستر و مندوزا 2011 ). بنابراین، معلوم شده است که دسترسی مردان به رابطه جنسی نه با نگه داشتن زنان در شرایطی از نظر اقتصادی نامطلوب و وابسته، بلکه با دادن فرصت و دسترسی فراوان به آنها به حداکثر می رسد. انقلاب جنسی دهه 1970 به معنایی مهم، خود یک اصلاح بازار بود. هنگامی که زنان فرصت های گسترده ای برای تحصیل و ثروت یافتند، دیگر مجبور به گروگان گرفتن رابطه جنسی نبودند (Baumeister and Twenge 2002 ).


همه اینها برای مردان چه معنایی دارد؟ روندهای اجتماعی حاکی از تأثیر مستمر یک واقعیت پایدار است، یعنی تمایل شدید مردان جوان برای فعالیت جنسی. با تغییر محیط، مردان به سادگی رفتار خود را تنظیم کرده اند تا بهترین ابزار را برای رسیدن به همین هدف بیابند. در سال 1960، برقراری رابطه جنسی بدون ازدواج یا حداقل نامزدی دشوار بود، بنابراین مردان زود ازدواج کردند. مطمئناً، این نیاز به چیزی بیش از خم کردن زانو، ابراز عشق و تقدیم حلقه داشت. برای واجد شرایط شدن به عنوان گزینه ازدواج، یک مرد باید یک شغل یا حداقل چشم انداز قوی برای یک شغل (مثلا بر اساس یک مدرک دانشگاهی قریب الوقوع) داشته باشد. بنابراین، هدف اصلی مرد از داشتن رابطه جنسی، او را تشویق کرد تا به یک سهامدار محترم تبدیل شود و به جامعه کمک کند.


این واقعیت که مردان در نتیجه تلاش‌هایشان برای به دست آوردن رابطه جنسی به اعضای مفید جامعه تبدیل شدند، بی‌اهمیت نیست، و ممکن است حاوی سرنخ‌های مهمی در مورد رابطه اساسی بین مردان و فرهنگ باشد (به باومیستر 2010 مراجعه کنید ). اگرچه ممکن است این یک شخصیت نامطلوب در نظر گرفته شود، و در حال حاضر نمی توان آن را یک واقعیت اثبات شده در نظر گرفت، اما ما هیچ مدرکی پیدا نکردیم که با این اصل کلی اصلی که مردان هر کاری را که برای برقراری رابطه جنسی لازم است انجام می دهند، تناقض داشته باشد . بیشتر. (یکی از ما این را در کار قبلی اینطور توصیف کرد: "اگر زنان از خوابیدن با آدم های عوضی و آشغال دست بردارند، مردها نیز از عوضی وآشغال بودن دست بر می دارند.") اگر برای به دست آوردن رابطه جنسی مردان باید ستون های جامعه شوند، یا دروغ بگویند، یا از طریق منصفانه یا از طریق حیله و‌تقلب ثروت اندوزی کنند.، یا عاشقانه یا خنده دار باشند، پس بسیاری از مردان دقیقاً این کار را انجام می دهند. این امر، آزادی جنسی کنونی را در پردیس‌های کالج امروزی، کمتر از آنچه در ابتدا به نظر می‌رسد، جذاب می‌کند. دسترسی آسان مردان جوان به رضایت جنسی فراوان، جامعه را از یکی از راه های خود برای ایجاد انگیزه در آنها برای کمک به دستاوردهای ارزشمند در فرهنگ محروم می کند.


تغییرات در سیاست جنسیتی از سال 1960 می‌تواند به‌عنوان یک تجارت عظیم در نظر گرفته شود، که در آن هر دو جنس چیزی کم‌اهمیت تر را تسلیم می کنند تا به چیزی که بیشتر می‌خواستند برسند (Baumeister and Vohs 2004 ). همانطور که Regnerus بیان می کند، تا حدی بر اساس بررسی گسترده خود ما از یافته های تحقیقاتی، مردان خواهان رابطه جنسی هستند، در واقع بیشتر از زنان آن را می خواهند (Baumeister et al. 2001 ). در این میان، زنان نه تنها خواستار ازدواج، بلکه دسترسی به مشاغل و رفتار ترجیحی در محل کار هستند.

بنابراین، تجارت غول‌پیکر اساساً شامل مردان می‌شود که نه تنها به زنان دسترسی آسان، بلکه حتی رفتار ترجیحی در مؤسسات عظیمی که جامعه را تشکیل می‌دهند، که مردان ایجاد می‌کنند، می‌دهند. امروزه اکثر مدارس، دانشگاه ها، شرکت ها، سازمان های علمی، دولت ها و بسیاری از مؤسسات دیگر سیاست های صریحی برای حمایت و ارتقای زنان دارند. این یک روش استاندارد است که یک زن را قبل از یک مرد با شرایط مساوی استخدام کنید یا ارتقا دهید. بیشتر سازمان‌های بزرگ سیاست‌ها و ناظرانی دارند که از منافع زنان محافظت می‌کنند و تضمین می‌کنند که زنان نسبت به مردان رفتار ترجیحی پیدا می‌کنند. سیاست ها یا ساختارهای موازی برای حمایت از منافع مردان تا حد زیادی وجود ندارد و در بسیاری از موارد صراحتاً ممنوع است. به عنوان مثال، محققان حقوقی خاطرنشان می‌کنند که هر قانون جدید مهمی توسط محققان حقوقی فمینیست که به سرعت هر جنبه‌ای را که می‌تواند برای زنان مشکل‌ساز یا زیان‌آور باشد، مورد بررسی دقیق قرار می‌دهد، و بنابراین همه قوانین جدید برای زنان مناسب هستند. هیچ کس به دنبال مردان نیست، و بنابراین تغییرات ساختاری در حمایت از زنان و به زیان مردان شتاب گرفته است. (Baumeister and Vohs 2004 ).


همه اینها در زمینه تاریخی کمی متناقض و عجیب و غریب است. موسسات بزرگ تقریباً همه توسط مردان ایجاد شده اند. این تصور که زنان با طرد شدن از این نهادها به عمد تحت ستم قرار گرفتند، نیازمند نگاهی هنرمندانه، انتخابی و با انگیزه به آنهاست. حتی امروز، جنبش زنان داستان زنانی است که خواستار مکان و رفتار ترجیحی در ساختارهای سازمانی و نهادی که مردان ایجاد می‌کنند، بوده است، نه اینکه زنان خودشان سازمان‌ها و نهادهایی را ایجاد کنند. تقریباً به طور قطع، این یکی از تفاوت‌های انگیزشی اساسی بین مردان و زنان را منعکس می‌کند، و آن این است که اجتماعی بودن زنان به شدت بر روابط یک به یک متمرکز است، در حالی که جامعه‌پذیری مردان به شبکه‌های گروه‌های بزرگ‌تر از روابط سطحی‌تر گسترش می‌یابد (به عنوان مثال، باومیستر و سامر 1997). باومایستر 2010 ). به بیانی خام، زنان به ندرت سازمان‌ها یا سیستم‌های اجتماعی بزرگی را ایجاد می‌کنند. این واقعیت می تواند بیشتر تاریخ روابط جنسیتی را توضیح دهد که در آن جنسیت تقریباً برابری در جوامع ماقبل تاریخ به تدریج با نابرابری مترقی جایگزین شد - نه به این دلیل که مردان برای سرکوب زنان با هم متحد شدند، بلکه به این دلیل که پیشرفت فرهنگی از حوزه مردان با شبکه های بزرگ آن نشات گرفت. از روابط سطحی، در حالی که حوزه زنان راکد ماند، زیرا ساختار اجتماعی آن بر روابط شدید یک به یک تأکید می کرد و تقریباً همه چیز را حذف می کرد (به Baumeister 2010 مراجعه کنید ). در سرتاسر جهان و در طول تاریخ (و پیش از تاریخ)، سهم گروه‌های بزرگی از زنان در پیشرفت فرهنگی بسیار ناچیز بوده است.


برای مقاصد کنونی، طنز ماجرا این است که مردان در سازمان‌هایی که مردان ایجاد کرده‌اند، در مجموع خود را در آسیب‌های ساختاری قرار داده‌اند. (دانشمندان علوم اجتماعی مانند ما به طور طبیعی به دنبال آزمایش فرضیه ها با در نظر گرفتن موارد مخالف هستند، مانند نحوه عملکرد مردان در سازمان های بزرگی که توسط زنان ساخته شده اند، اما تعداد کمی از این سازمان ها برای نتیجه گیری کلی وجود دارد. عدم وجود چنین سازمان هایی مهم و آشکار است. ساختارهای اجتماعی بزرگی که شامل دنیای تجارت، دولت و سیاست، روابط اقتصادی، علم و نوآوری های تکنولوژیکی و مواردی از این دست هستند، ساخته های مردانه هستند، و با این حال، مردان جوانی که وارد هر یک از آنها می شوند، ملزم به پذیرش سیاست های رسمی زنان هستند. در هر مرحله ترجیحاً رفتار خواهد شد. چگونه می توانیم این پیچیدگی قابل توجه و متناقض تاریخ را توضیح دهیم؟


در واقع، دنیای کار امروز مکانی دلهره آور برای یک مرد جوان است. فمینیست ها به سرعت به تداوم تسلط مردان در رأس اکثر سازمان ها اشاره می کنند، اما این گمراه کننده است اگر کاملاً غیر صادقانه نباشد. مردان اکثر سازمان ها را ایجاد می کنند و برای موفقیت در آنها سخت تلاش می کنند. در واقع، یک محقق با نگرش باز می‌تواند در طول تاریخ بیهوده جست‌وجو کند تا سازمان‌های بزرگی را بیابد که توسط زنان ایجاد و اداره می‌شوند که چیزی فراتر از شکایت از مردان و تقاضای سهم بیشتری از کیک مردانه داشته‌اند.


چرا مردان تا این حد با برتری دادن زنان در نهادهای جامعه موافقت کرده اند؟ ایجاد جامعه بر عهده مردان است (زیرا زنان تقریبا هرگز سازمان های بزرگ یا سیستم های فرهنگی ایجاد نمی کنند). برای مردان احمقانه و خودباختگی به نظر می رسد که با ملایمت رفتار سودمند را در همه این مؤسسات به زنان واگذار کنند. علاوه بر این، علیرغم بسیاری از استثنائات فردی، به طور کلی و به طور متوسط ​​مردان در مشاغل خود در این مؤسسات بیشتر از زنان کار می کنند و از این طریق مردان را قادر می سازند تا به رتبه های برتر صعود کنند. در نتیجه، زنان همچنان به درآمد کمتر و وضعیت پایین‌تری نسبت به مردان ادامه می‌دهند، که به طور متناقضی به این معنا تفسیر می‌شود که رفتار ترجیحی زنان باید ادامه یابد و احتمالاً افزایش یابد (به بررسی شواهد زیادی در باومایستر 2010 مراجعه کنید ). جامعه مدرن از پذیرش سیاست‌های صریح «دستمزد برابر برای کار کمتر» دور نیست، همانطور که یکی از ما اخیراً پیشنهاد کرده است. صرف نظر از این چشم انداز، به نظر می رسد که رفتار ترجیحی با زنان در سراسر نیروی کار احتمالاً دائمی خواهد بود. به دلیل انگیزه و جاه طلبی کمتر زنان، آنها احتمالاً هرگز از نظر موفقیت با مردان برابری نخواهند کرد، و موفقیت کمتر آنها از نظر سیاسی به عنوان مدرکی بر لزوم ادامه و احتمالاً افزایش رفتار ترجیحی با آنها در نظر گرفته می شود.


اما اگر در نظر داشته باشیم که داشتن رابطه جنسی برای مردان، به ویژه مردان جوان، اولویت بالایی دارد، این الگوی رفتار مردانه منطقی تر است. قرار گرفتن در یک نقطه ضعف دائمی در چشم انداز اشتغال و ارتقاء، در نتیجه سیاست های اقدام مثبت به نفع زنان، مطمئناً هزینه ای برای مردان جوان است، اما شاید نه چندان برجسته. آنچه برجسته است این است که رابطه جنسی کاملاً در دسترس است. همانطور که Regnerus گزارش می دهد، حتی مردی با چشم انداز شغلی بد (مثلاً ترک تحصیل در دبیرستان) می تواند مجموعه خوبی از زنان جوان را پیدا کند تا با هم ارتباط جنسی برقرار کنند.


همچنین به یاد داشته باشید که انگیزه ظاهری شغلی بسیاری از مردان تا حدودی ناشی از تمایل به رابطه جنسی بود. یعنی یکی از اهداف اصلی کار این بود که خود را برای زنان به عنوان یک شریک جنسی بالقوه جذاب جلوه دهد، از جمله تا زمانی که ازدواج راه اصلی سکس باشد. امروزه مردان جوان می توانند از مسیر خسته کننده تحصیل و آینده شغلی برای واجد شرایط بودن برای سکس صرف نظر کنند. او همچنین مجبور نیست ازدواج کند و تمام آن هزینه ها را بپذیرد، از جمله قول دادن به تقسیم درآمدهای زندگی و کنار گذاشتن سایر زنان برای همیشه. شرکای جنسی زن بدون این همه در دسترس هستند.


بنابراین شاید مردان جوان چندان اهمیتی به این ندارند که چگونه نهادهای اجتماعی اصلی در دنیای کار به طور فزاینده ای برای حمایت از زنان دستکاری شده اند. رابطه جنسی رایگان و آسان شده است. این نسخه امروزی مواد افیونی توده های (مرد) است. مردی که با چند زن می خوابد، از زندگی بسیار لذت می برد، و بنابراین ممکن است متوجه این واقعیت نباشد که پیشرفت تحصیلی و شغلی او به طور مبهم توسط همه قوانین و سیاست هایی که زنان را جلوتر از او می کند، مختل می شود. به هر حال، یکی از دلایل کلیدی که او این پیشرفت را می‌خواست این بود که رابطه جنسی داشته باشد، و او اکنون این را دارد. بالا رفتن از نردبان شرکت به خاطر خود ممکن است هنوز هم جذابیت داشته باشد، اما بدون شک زمانی که برای داشتن رابطه جنسی حیاتی بود، قانع‌کننده‌تر بود. موفقیت به اندازه گذشته مهم نیست، زمانی که پیش نیاز رابطه جنسی بود.


اگر مردان برای داشتن رابطه جنسی به موفقیت شغلی نیاز ندارند، پس اگر برای هر چیزی به موفقیت نیاز دارند چه؟ برخی تحقیقات نشان می دهد که انگیزه شغلی در مردان زمانی که پدر می شوند واقعاً تشدید می شود. در واقع، مدت‌هاست که مشخص شده است که گذار به پدر و مادر شدن بسته به جنسیت اثرات معکوس دارد. تازه مادران از کار و حرفه خود کناره گیری می کنند. پدران جدید کار و حرفه را با جدیت و انگیزه بیشتر پذیرفته اند (برای بررسی نگاه کنید به Baumeister 1991 ).


بسیاری از این تغییرات خارج از کنترل هر کسی است، و بنابراین نظرات ما در اینجا به معنای تجویز تغییر اساسی در سیاست ها نیست. با این حال، آموزنده است که در نظر بگیریم که این تغییرات چگونه ممکن است بر آینده جامعه تأثیر بگذارد.


با توجه به کار، تغییرات اجتماعی سهم کمتری توسط مردان و بیشتر توسط زنان ایجاد می‌کند. اینها ممکن است با هزینه کم یا بدون هزینه برای جامعه جبران شود. با این حال، جایگزینی کارگران مرد با کارگران زن ممکن است تغییراتی را به همراه داشته باشد، تا جایی که رویکرد دو جنسیت متفاوت است. در مقایسه با مردان، میزان غیبت زنان بیشتر است، بیشتر از جوایز مالی به دنبال پاداش‌های اجتماعی هستند، جاه‌طلبی کمتری دارند، در مجموع ساعت‌های کمتری کار می‌کنند، بیشتر مستعد وقفه‌های طولانی‌مدت شغلی هستند و کمتر هویت سازمانی پیدا می کنند. آنها ریسک گریزتر هستند و در نتیجه کارآفرینان و اختراعات کمتری ایجاد می شود. (Baumeister 2010 ، به عدم تعادل جنسیتی وحشتناک در ثبت اختراعات جدید اشاره کرد؛ هیچ کس به طور جدی پیشنهاد نمی کند که اداره ثبت اختراعات ایالات متحده به طور سیستماتیک علیه زنان تبعیض قائل شود، اما زنان به سادگی برای ثبت اختراع نزدیک به نرخی که مردان انجام می دهند درخواست نمی کنند.) زنان در زمینه های علم و فناوری کمتر علاقه مند هستند و ثروت کمتری (برای خود و دیگران) ایجاد می کنند.


در همین حال، پیامدهای تغییرات اجتماعی اخیر برای ازدواج می تواند یک کتاب را پر کند. نظریه اقتصاد جنسی به انبوهی از داده ها اشاره کرده است که ازدواج را به عنوان معامله ای نشان می دهد که در آن مرد به موقعیت و منابع کمک می کند در حالی که زن به رابطه جنسی کمک می کند (Baumeister and Vohs 2004 ). در دهه‌های آینده چگونه خواهد بود؟ سهم زنان از رابطه جنسی در ازدواج در حال محو شدن است: با بالا رفتن سن، زنان بسیار سریعتر از آنچه که مردان منابع و موقعیت خویش را از دست می دهند ، جذابیت جنسی خود را از دست می دهند، و برخی شواهد نگران کننده حتی نشان می دهد که زنان به سرعت میل خود را برای رابطه جنسی از دست می دهند (Arndt 2009 ). برای تداوم یک ازدواج در طول چندین دهه، بسیاری از شوهران باید با این واقعیت کنار بیایند که باید کار و منابع دیگر را با همسری شریک کنند که میزان سهم او از رابطه جنسی از نظر کمی و کیفی به شدت کاهش می‌یابد و همچنین به شدت ممکن است او(شوهرش) را به دنبال دست یافتن یه ارضای جنسی از راه های جایگزین مانند فحشا، پورنوگرافی، و رابطه نامشروع ، رد کند.(یعنی به جای آنکه به رابطه جنسی با شوهرش پایبند باشد ، دنبال راه های جایگزین مانند فحشا و پورن و رابطه نامشروع باشد)


ما حدس می زنیم که مردان جوان امروزی ممکن است به طور استثنایی برای یک عمر گرسنگی جنسی که درد بسیاری از شوهران مدرن است، آماده نباشند. این دیدگاه سنتی که زن باید شوهرش را بدون توجه به عدم تمایل خود از نظر جنسی ارضا کند، توسط ایدئولوژی فمینیستی که زنان را تشویق می‌کند از شوهران انتظار داشته باشند که صبورانه منتظر بمانند تا زن واقعاً تمایل جنسی داشته باشد، از بین رفته است. یک دوره طولانی مدت گرسنگی جنسی برای شوهر. (حکایتی به یاد ماندنی از مطالعه دفتر خاطرات آرنت در سال 2009 در مورد تمایلات جنسی زناشویی شامل زوجی بود که در آن زن به قدری از رابطه جنسی امتناع می‌کرد که در نهایت شوهر گفت تا زمانی که زن آن را شروع نکند دیگر رابطه جنسی برقرار نمی‌کند. وقتی آرنت 9 سال بعد با آنها مصاحبه کرد، او هنوز منتظر بود.) مردان جوان امروزی دوران جوانی خود را با داشتن رابطه جنسی فراوان با چندین شریک زندگی می گذرانند، و به نظر ما این یک آمادگی استثنایی ضعیف برای یک عمر گرسنگی جنسی است.


قصد ما کم اهمیت جلوه دادن مبارزات و چالش هایی نیست که امروز زنان جوان (و زنان مسن تر) را در بر می گیرد. تمرکز ما بر مردان صرفاً به‌عنوان موازنه‌ای در برابر مقاله Regnerus بود که پیامدهای اصلی آن را از نظر شرایط فعلی برای زنان بیان می‌کرد. به عنوان مبتکران نظریه اقتصاد جنسی، ما به دنبال این هستیم که دیدگاهی را اتخاذ کنیم که چه چیزی برای سیستم بهترین است، نه افراد درگیر. در طول تاریخ، مردان و زنان به یکدیگر نیاز داشته اند و موفق به ایجاد مشارکت های سودمند متقابل شده اند (Baumeister 2010 ). زمین همچنان در حال تغییر است، و با این حال این دو جنس به نوعی موفق می شوند یکدیگر را پیدا کنند، رابطه جنسی داشته باشند، خانواده بسازند و نسلی دیگر بسازند. ما از مشارکت‌های مختلف رگنروس (این شماره؛ 2011) برای توضیح چگونگی تغییر شرایط و تغییر شرایط مبادله قدردانی می‌کنیم. این نظر به دنبال روشن کردن راه‌های دیگری است که تغییرات اجتماعی و فرهنگی زمینه جدیدی را ایجاد می‌کند که در آن باید مشکلات دیرینه پیوند زن و مرد را حل کرد.


اگرچه ما علائم و مشکلات هشدار دهنده را ذکر کرده ایم، اما همچنان خوش بین هستیم. با وجود موانع و تغییرات احتمالی، مردان و زنان همیشه موفق شده‌اند همدیگر را بیابند و با هم کار کنند تا اندکی از شادی را برای هر دو ایجاد کنند و حوزه‌ای را ایجاد کنند که در آن کودکان بتوانند رشد کنند، رشد کنند و فرهنگ را برای چند دهه دیگر حفظ کنند. نسل آینده با چالش‌های جدیدی روبرو خواهد شد، اما به نوعی ما فکر می‌کنیم که آن‌ها در هم می‌آیند و می‌توانند دوباره زندگی خانوادگی را ابداع کنند.

[تذکر: ترجمه مقاله با گوگل ترنسلیت با مختصری اصلاحات انجام شده است]

منتشر شده

18 اکتبر 2012


منبع:

https://doi.org/10.1007/s12115-012-9596-y

اقتصاد جنسیشرکای جنسی متعددSexual Economicsزن زندگی آزادیعفاف زکات زیبایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید