سینما رفتن جذابیت بیشتری به تماشای فیلم میبخشد، اما طی چند ماه اخیر، سوای از جو کشور، اهالی سینمای ایران هم حرف خاصی برای گفتن نداشتند. به همین دلیل پس از آنکه در تابستان برای دیدن فیلم دوزیست به سینما رفتم، دیگری هیچ عنوانی من را به تکرار این کار ترغیب نکرد.
تا اینکه متوجه شدم سرانجام فیلم ملاقات خصوصی به سینما آمده و حضور دوستی عزیز، میلم برای انجام این کار را دوچندان کرد.
فیلم بسیار بد و مصنوعی شروع میشود. کاملا قابلدرک است که سروشکل ارتباطات امروزی تغییر کرده و فضای مجازی در عشقهای کنونی نقشی اساسی بازی میکند، اما این قاب اصلا روی شخصیتهای اصلی داستان جفتوجور نمیشود. عشق مجازی آقای معلم که کمی تجربه هم دارد بسیار غیرقابلباور است.
در ادامه و از میانههای فیلم، زمانی که قضیه قاچاق و زندان جدی میشود، داستان جانی میگیرد و مخاطب را درگیر میکند. همه چیز آن وسط خوب است؛ بازیها، داستان و فضا. حتی این میانه خوب به فهم بهتر و پذیرفتن ابتدای ضعیف فیلم کمک میکند که چرا فردی جاافتاده اینقدر خام عاشق شده است.
اما دوباره در آخر کار، فیلم افت فاحشی میکند؛ یک پایان خوش تلویزیونی و هولهولکی، به دور از باورپذیری. انگار که یا به فیلم تحمیل شده یا توانایی کارگردان ته کشیده است. احساس میکنم یکی از موانع بزرگ پیشروی سینمای ایران ترس از فروش نرفتن یا به مقدار کم است، در نتیجه فیلمساز انتهای ماجرا را خوشوخرم در میآورد تا استقبالها بهتر شود. اما این کار معمولا ضربه سنگینی به بدنه هنر به کار رفته در اثر وارد میکند.
در مجموع فیلم نشانههای خوبی داشت و میتوان به آثار بعدی این کارگردان امیدوار بود.