مصطفی بابائی
مصطفی بابائی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

سندروم نت‌فیلیکس در تن یک سناریوی سبز

من معمولا عادت دارم که نامناسب‌ترین زمان‌ها را برای انجام یک کار انتخاب می‌کنم. این بار هم میان همه دردسرهای امتحانات و ترم طاقت‌فرسا، تصمیم گرفتم سریال Money heist یا خانه کاغدی را ببینم.

من آدمی نیستم که یک سریال حدودا پنجاه قسمته را در عرض یک هفته تمام کنم، اما تماشا با یکی از بچه‌های اتاق که پیرو مکتب "تا هر جا که خواب‌مان گرفت می‌بینیم" است، باعث شد این اتفاق رقم بخورد.

درباره فیلم بگویم که من همیشه حس مثبتی به اسپانیا داشته‌ام. از طرفی مدت‌ها بود که سریال ندیده بودم و تزریق هیجان در همان قسمت‌های نخست موجب شد دید خوبی به فیلم پیدا بکنم. تا انتهای سرقت نخست، یعنی پایان فصل دوم همه چیز خوب پیش رفت؛ کشش مناسب، باورپذیری خوب و محتوای بصری اقناع‌کننده. هیچ چیز آن‌چنان قهرمانانه نبود که نشود باورش نکرد.

اما با شروع فصل سوم اوضاع کمی تغییر کرد. ابتدا دلیل تیم برای سرقت مجدد چندان قابل‌قبول نمی‌نمود. هر چند که در فصل پنجم این مشکل با تفهیم لایه‌های پنهانی تصمیم پرفسور رفع شد. از طرفی شروع سرقت دوم هم خوب بود و یک کشش مناسب دیگر را تداعی می‌کرد. ولی با شروع فصل چهارم شرایط تغییر کرد؛ یک جاهایی کاملا حس می‌شود که هدف پر کردن و فروش است تا ساخت اثر هنری. دیگر خبری از آن کشش فصول قبل نبود و فیلم در جذب مخاطبِ بیش‌تر، خودش را فروخت.

در ادامه، در فصل پنجم اوضاع دوباره بهتر شد و تنش فیلم با صحنه‌های اکشن مناسب، گیرایی را به اثر بازگرداند. از طرفی کارگردان با فدا کردن راوی داستان حسن نیت خود را تا حدی نشان داد. حتی دو سه قسمت پایانی هم التهاب خیلی خوبی داشت و تا چند دقیقه پایانی مخاطب را درگیر می‌کرد. اما در نهایت یک پایان خوش برای فیلم بدون تلفات زیاد، که در مقابل چنین نقشه و سرقت پیچیده‌ای عجیب به نظر می‌رسید، به نظرم مجددا امتیاز منفی‌ای را برای فیلم در پی داشت.

به طور کلی باید بگویم محتوای قابل‌قبولی بود و می‌شود به تماشایش نشست.

فیلمنتفیلیکسسریالمعرفی فیلم
نوشتن به مثابه رهایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید