بزرگ شدن یعنی چه؟ چه وقت ما بزرگ میشویم؟ از چه زمانی به ما آدم بزرگ میگویند؟ آیا هجده سالگی سن آدم بزرگ شدن است؟ چگونه باید بزرگ شد؟ آیا برای وارد شدن به دنیای آدم بزرگ ها مناسک و آداب خاصی را باید رعایت کرد؟
بزرگ شدن و وارد شدن به دنیای آدم بزرگها فرایندی پیچیده و مهم است. این اتفاق برای هر فرد در دورهای از زندگی اش رقم می خورد. در سال های اخیر که نوجوانی کش آمده و تا اواسط دوره دانشگاه هم ادامه پیدا می کند طبیعتا بزرگ شدن هم دیرتر می شود. در این میان رفتارهایی وجود دارد که افراد به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه برای نشان دادن اینکه بزرگ شده اند از خود بروز میدهند.
به نظر من بزرگ شدن به یک معنا یک نوع احساس استقلال در تصمیم گیری است یا به قول معروف کسی که بزرگ شده است میتواند روی پای خود بایستد. این احساس درونی هر کس است و به سن و جنس ربط خاصی ندارد. ممکن است شخصی به خاطر نوع تربیت و ... حتی در سن چهل سالگی هم نتواند استقلال تصمیم گیری داشته باشد. البته منظور از استقلال در تصمیم گیری لزوما عدم وابستگی به خانواده نیست چرا که در مواردی مخصوصا در دوران دانشگاه مرجع تصمیمگیر از خانواده به گروه دوستان یا سایر گروهها تغییر میکند و صرفا جای آن تغییر کرده است اما هنوز همان وابستگیها را دارد.
برخی کودکان از همان سنین پایین علاقه زیادی به انجام کارهای بزرگترها دارند و اگر از آنها سوال شود علاقه دارند سریعتر بزرگ شوند تا بتوانند کارهایی که در این سن نمیتوانند انجام دهند را با اختیار خود انجام دهند. در این میان کارهایی وجود دارند که انجام آنها فقط مختص آدم بزرگهاست و حدس میزنم که به صورت ناخود آگاه در ذهن برخی این تصور شکل گرفته است که انجام این اعمال نشان بزرگ شدن است. این اعمال چیزی جز فحش دادن و سیگار کشیدن نیست.
در یک نگاه ممکن است گفته شود که کودکان و نوجوانان هم فحش میدهند اما منظور از فحش دادن هر فحش دادنی نیست. فحش های آدم بزرگها کاملا متفاوت است انگار نگاه جنسی با آدم بزرگ شدن رابطهای دارد چرا که در دنیای آدم بزرگها باید هر نوع فحشی با هر منظوری دارای وجهی جنسی باشد تا ارزش بیان کردن در این دنیا را داشته باشد. برای مثال در دنیای آدم بزرگها ممکن است کسی خجالت بکشد که به شخصی بگوید "احمق" اما همان شخص برای بیان همان منظور یک فحش رکیک جنسی را به کار میبرد که در نظر او و خیلی های دیگر معنای نهایی آن همان احمق است اما بیان کردن لفظ اولیه در شأن دنیای آدم بزرگها نیست. در واقع یکی از تغییراتی که در برخی افراد برای ورود به دنیای آدم بزرگها اتفاق میافتد تغییر سبک فحشهای کودکانه و معمولی به فحشهای رکیک جنسی است.
یادم میآید در سال سوم دانشگاه که بودم برایم سوال بود که چرا به یک باره در طول یک سال تعداد زیادی از هم ورودیهای ما سیگاری شدهاند در آن زمان دلایلی مانند سختی درس ها و سختگیری اساتید، دور بودن از خانه، مسائل عاطفی به ذهنم رسید که البته اشتباه هم نبودند اما شاید یکی از مهمترین دلایل روی آوردن تعداد زیادی از دانشجویان به چیزی مثل سیگار مسئله بزرگ شدن بود که از قضا بسیار ناخودآگاه روی میداد. این اتفاق خیلی هم با فحش دادن تفاوت ندارد همانطور که نوجوانان فحش میدهند. از مخدر هم استفاده میکنند اما مخدرهای دوره نوجوانی با بزرگ سالی متفاوت است در نوجوانی افراد برای فرار از فشار های روانی خود به مواردی مانند بازیهای کامپیوتری، پرخاشگریهای ناشی از بلوغ، شعر و ادبیات(در این کانتکس!) و... روی می آورند. و دقیقا مانند اتفاقی که برای فحشها میافتد در استفاده از مخدرها نیز وجود دارد و آن تغییر نوع مخدر به سیگار یا چیزهای مشابه مثل گُل است که در دنیای بزرگتر ها پذیرفته شده است.
این صحبتها نتیجه مشاهدات روزمره است. اما به واقع جای تاسف دارد که در جامعه ما تعداد زیادی از افرادی که روزانه با آنها برخورد داریم دچار بحرانهای ناشی از بزرگ شدن هستند و به دلیل ضعف سیستم آموزشی نتوانستهاند راه درست بزرگ شدن و مستقل شدن را بیابند. البته خانواده ها سهم بسیار موثری در این موضوع دارند. چرا که امروزه به دلایلی مانند کوچک شدن خانوادهها و تعداد کم فرزندان بعضا افراد تا سنین بالا حداقل تا پایان دانشگاه کاملا به خانوادههای خود وابسته هستند ویژگیهای فرهنگی ما نیز در امر موثر است فرهنگ فرزندمحور و رسیدگی والدین به فرزندان به صورت نامحدود هم از دیگر دلایل این بحث است.
این موضوع از دغدغه های همیشگی من در مورد بسیاری از افرادی که با آنها برخورد کردهام بوده است. و فکر میکنم دلایل این موضوع را بیش از آنکه بتوان در حوزه شخصی جست و جو کرد باید در حوزه عمومی و اجتماع دنبال کرد.