پسرانی که سربازی رفتن توی دوره آموزشی یه چیزی بهشون یه بار ثابت شده.
تمام سربازان آموزشی انسان های کچلی هستند که هر روز مجبور هستند یک لباس رو بپوشند که مثل تمام لباس های دیگه است.
مجبورند غذایی رو بخورند که همه میخورند, هرچی پول داشتن, علم داشتن, ارتباط داشتند برای قبل از سربازی بوده!
توی دوره آموزشی همه سربازان میفهمند که هیچی نیستند!
و این لحظه ای که سرباز میفهمه هیچی نیست به جرات میتونم بگم کمتر از مرگ نیست!
البته از این موارد هم هست که بازم کسی متوجه هیچی نبودنش نشه!
بودن در اون لحظه ادارک هیچی بودن خیلی سخته, و هرچی ادارک اون هیچی بودنه عمیق تر باشه صعوبت ماجرا چندین برابر میشه!
قبل از اینکه ادامه متن رو بخونی مکث کن و توجه کن به اینکه بهت ثابت کردن هیچی نیستی!
لحظه سختیه, خیلی . . .
مشابه این امر دقیقا توی مرگ اتفاق میوفته, در اون لحظه مرگ من انسان دیگه هیچ عنوانی ندارم, اسمم فایده ای نداره, تحصیلاتم, اموالم, تجربیاتم, تمام کارهایی که کردم, همه عزیزانی که داشتم و همه و همه برای این تن بی جانم بی معناست و هیچ!
این نقاط بدترین نقاطیست که انسان ممکنه به هیچ بودن خودش برسه و قطع به یقین همه انسان ها به این هیچ بودن میرسند.
اما نور این ماجرای تلخ کجاست?!
اینکه انسان خودش با پای خودش بره توی دل هیچ بودنش, بره توی تنهاییهاش و به عمق هیچ بودنش فکر کنه و زار زار گریه کنه و تحمل کنه و در نهایت بپذیره این رو که هیچ کدوم از تعاریف قشنگی که از خودش ارائه داده نیست!
و از این لحظه به بعد انسان تازه متولد خواهد شد!
معنا پشت واژه های زیبا و غلط انداز نهفته است و عمیق شدن در وجود خویشتن و دائم بودن با اعمالی از سر شور و شوق انسان را به بودن متعالی تبدیل خواهد کرد و دیگر هیچ مرگی, مرگ نیست و هیچ تنهایی, تنهایی!
#متن #مصطفی_عباسی