در دل دنیایی که بوی باروت و خاک گرفته، صدای آسمانی فرا میرسد: "سربازها، لباسهایتان را دربیاورید و لباس ورزشی بپوشید."
این دعوتی است به سوی دگرگونی، به سوی رهایی از سنگینی زرهها و خشونت جنگ، و ورود به جهانی که در آن حرکت و آزادی، جایگزین ایستایی و ترس میشود.
سربازها، خسته از نبردهای بیپایان، به یکدیگر نگاه میکنند؛ لحظهای درنگ، و سپس با نگاهی امیدوار، لباسهای جنگ را از تن میکنند. لباسهای ورزشی که بر تن میپوشند، نه تنها نشانگر تغییر در ظاهر آنها، بلکه نمادی از تغییری عمیق در درونشان است؛ هر قدمی که برمیدارند، یادآور این است که میتوانند دوباره با دنیا آشتی کنند، میتوانند با دویدن بر زمینهای سبز، زخمهای کهنه را التیام بخشند.
در میدانهای نبرد، سربازها با وزش نسیم آزادی، تازه میشوند، زمین دیگر نه میدان جنگ، بلکه زمین بازی است که در آن شادی و همدلی جایگزین دشمنی و خشونت میشود.
در این فضای نو، سربازها به یکدیگر نزدیکتر میشوند، نه به عنوان دشمن، بلکه به عنوان همتیمی که به یکدیگر اعتماد دارند و برای رسیدن به هدفی مشترک تلاش میکنند.
شاعرانه میتوان گفت که هر حرکت آنها بر زمین، شعری است که با گامهایشان نوشته میشود؛ هر نفس که میکشند، نغمهای از صلح و دوستی است. لبخندها بر لبهایشان جاری میشود و دلها به آهنگ نوای زندگی میتپند.
و در این میان، دنیایی که مدتها غرق در دود و آتش بوده، اکنون در نور امید غوطهور میشود. این تغییر نه تنها برای سربازها، بلکه برای همه ماست، دعوتی است که نشان میدهد هر لحظه میتوانیم لباسهای سنگین گذشته را از تن درآوریم و لباسهای نو و سبکتر را بپوشیم، تا با گامهای مطمئنتری به سوی آیندهای روشنتر برویم.
پس، ای سربازها، لباسهایتان را دربیاورید و لباس ورزشی بپوشید.
این لحظه، آغاز سفری نو است؛ سفری به سوی زندگی، آزادی و صلح.
نویسنده: مصطفی ارشد