در زیر آسمان پرستاره شهر، جایی که هر گوشهاش قصهای نهفته است، کارتنخوابی و گورخوابی دو واقعیت تلخ اما متفاوت از همدیگرند. کارتنخوابی، اگرچه همچون زخم بر چهرهٔ شهر میماند، اما هنوز زندگی را در خود جای میدهد. در این بیخانمانی، آدمی هنوز توانایی دیدن آسمان، شنیدن صدای پرندگان، و حس کردن باد را دارد. شبها، حتی در میان سرما و تنگنا، باز هم امیدی هست، شاید فردا روزی بهتر باشد.
اما گورخوابی، داستانی دیگر است. جایی که دیگر هیچ نشانی از زندگی نمیتوان یافت. گورخوابی، نمادی از ناامیدی مطلق است، جایی که آدمی به آخرین سنگر پناه برده، به جایی که دیگر از نور و زندگی خبری نیست. گورخوابی تنها نمایانگر پایان امید است، نقطهای که فردی به انتهای راه رسیده و هیچ راه فراری نمیبیند.
اگرچه هر دو مصداق بیعدالتی و نابرابری اجتماعی هستند، اما میان آنها فرق از زمین تا آسمان است. کارتنخوابی، هرچند دردناک و تلخ، اما هنوز تپش قلب زندگی را در خود نهفته دارد. گورخوابی اما، تصویری از مرگ در حیات است، جایی که امید به بهبود از بین رفته و آدمی در گور خود دفن شده، در حالی که هنوز نفس میکشد.
در این میان، انتخاب کارتنخوابی به جای گورخوابی، شاید انتخاب میان دو شر کمتر باشد، اما نشانگر قدرت اراده انسان است. شاید هنوز روزنهای از امید باقی مانده باشد، شاید فردایی بهتر در انتظار باشد. این انتخاب، هرچند سخت، اما برتری شرف و عزت انسانی را نشان میدهد، که حتی در اوج سختیها و ناامیدیها، هنوز به دنبال راهی برای بقا و بهبود است.
نویسنده : مصطفی ارشد