وقتی نویسنده، آشپز میشود؛ هنر از قلم به قابلمه میخزد و واژگان در میان طعمها و رنگها تنیده میشوند؛ هر صفحه از کتابهایش به شبیهسازی یک دستورالعمل بدل میگردد و هر کلمه چون ادویهای نایاب در دل ترکیبات غذایی جا خوش میکند.
نویسنده که آشپز میشود؛ داستانها را در دیگهایش میجوشاند، عطر خیال و واقعیت در هوا میپیچد و مشامها را نوازش میدهد.
او از واژهها مواد اولیهای میسازد که با دقت و عشق در ظرفهایش میچید و هر بار که چاقو را در دست میگیرد، انگار که قلمش را بر کاغذ میساید، برشهایی از احساس و تجربه میآفریند.
موقع پخت، زمان متوقف میشود و هر لحظه به داستانی جدید بدل میگردد، چشمانش چون شاعرانهترین قطعههای ادبی، نگاهش را بر هر جزئیات غذایی میدوزد و گوشهایش نوای ملودیهای آرامشبخش آشپزی را میشنود، دلش همچون صفحات یک رمان عاشقانه، در انتظار شوری و شوقی بیپایان میتپد.
هنگام چشیدن، همان دقت و حساسیتی که در نوشتن به کار میبرد، در طعمها و عطرها جاری میشود.
هر لقمه، جملهای از داستانهایش را به زبان میآورد و هر مزه، احساسی نو برمیانگیزد.
وقتی نویسنده آشپز میشود، هنر در هر دو قلمرو بینهایتش میدرخشد؛ داستانها و غذاها، هردو به یک زبان دلنشین سخن میگویند.
هر کدام با طعمی متفاوت، اما با روحی مشترک از دل و جان او پرده برمیدارند و نشان میدهند که چگونه عشق و خلاقیت در هر شکل و صورتی میتوانند به زیبایی بیان شوند.
نویسنده: مصطفی ارشد