مصطفی ارشد
مصطفی ارشد
خواندن ۳ دقیقه·۵ ماه پیش

" روزی که زیتون‌ها ممنوع شدند "

🫒
🫒

در سرزمینی دور، جایی که زیتون‌ها نماد صلح، عشق و پایداری بودند، روزی فرا رسید که سیاستمداران تصمیم گرفتند زیتون را ممنوع کنند.
این تصمیم ناگهانی، همچون سایه‌ای سنگین بر قلب‌های مردم آن سرزمین فرود آمد.
زیتون، این میوه‌ی مقدس که در هر گوشه‌ای از زندگی‌شان حضور داشت، از سر سفره‌ها، باغ‌ها و حتی اشعار شاعران محو شد.

مردم این سرزمین، از کودکی با زیتون بزرگ شده بودند؛ زیتون تنها یک میوه نبود، بلکه نمادی از پیوند و همبستگی بود.
با این اعلام، بازارها خالی شد و باغ‌های زیتون از رونق افتادند.
کشاورزان، که سال‌ها با عشق و دلسوزی زیتون‌ها را پرورش می‌دادند، دست‌هایشان را بر سر گذاشته و به تماشای نابودی باغ‌هایشان نشستند. کارخانه‌های روغن زیتون یکی پس از دیگری بسته شدند و بوی خوش زیتون که همیشه در کوچه‌ها می‌پیچید، به خاطره‌ای دور تبدیل شد.

اما تأثیر این ممنوعیت تنها به اقتصاد محدود نمی‌شد؛ قلب‌ها نیز دستخوش تغییرات بزرگی شدند؛ مردم احساس می‌کردند که بخشی از هویتشان را از دست داده‌اند.
زیتون نماد صلح و عشق بود و حالا که از آن‌ها گرفته شده بود، به نظر می‌رسید که صلح و عشق نیز از زندگی‌شان رخت بربسته است.
شاعران و نویسندگان، که همیشه از زیتون به عنوان نمادی از پیوند و دوستی سخن می‌گفتند، حالا در اشعارشان از درد و رنج و دلتنگی می‌نوشتند.
نقاشان، که همیشه زیتون‌ها را در آثارشان به تصویر می‌کشیدند، حالا قلم‌هایشان را زمین گذاشته و به تابلوهای ناتمام خود خیره می‌شدند.

در میان این تاریکی و ناامیدی، گروهی از مردم تصمیم گرفتند که نمی‌توانند به سادگی تسلیم شوند، آن‌ها به یاد آوردند که زیتون تنها یک میوه نیست، بلکه نمادی از مقاومت و پایداری است.
این گروه، که به سرعت در سراسر کشور هواداران بسیاری پیدا کردند، پرچم‌هایی با نشان زیتون ساختند و در مخالفت با دولت و سیاستمداران، راهپیمایی‌ها و تجمع‌های اعتراضی برگزار کردند.

پرچم‌های سبز با نماد زیتون در کوچه‌ها و خیابان‌ها به اهتزاز درآمد.
مردم با افتخار این پرچم‌ها را به دست می‌گرفتند و با هر گامی که برمی‌داشتند، به یاد می‌آوردند که زیتون نماد صلح و ایستادگی است؛ این پرچم‌ها به نشانه‌ای از امید و مبارزه برای آزادی تبدیل شدند.

شب‌ها، در دل تاریکی، مردم دور هم جمع می‌شدند و با هم از داستان‌های قدیمی درباره زیتون‌ها سخن می‌گفتند؛ آن‌ها به هم قول می‌دادند که تا زمانی که زیتون در دل‌هایشان زنده است، هیچ سیاستمداری نمی‌تواند آن را از آن‌ها بگیرد. این جلسات مخفیانه نه تنها به مقاومت مردم کمک می‌کرد، بلکه به آن‌ها نیرو و انگیزه می‌داد تا برای حقوق خود مبارزه کنند.

با گذشت زمان، صدای اعتراض‌ها بلندتر و گسترده‌تر شد؛ این گروه مخالف با دولت، با پرچم‌های سبز زیتون، موفق شدند توجه جهانیان را به خود جلب کنند.
رسانه‌های بین‌المللی از مبارزه مردم این سرزمین گزارش دادند و زیتون به نمادی جهانی از مقاومت و آزادی تبدیل شد.

در نهایت، سیاستمداران مجبور شدند به خواسته‌های مردم گوش فرا دهند، ممنوعیت زیتون برداشته شد و باغ‌های زیتون دوباره جان گرفتند.
بازارها پر از زیتون‌های تازه شد و بوی خوش زیتون دوباره در کوچه‌ها پیچید؛ مردم با پرچم‌های سبز زیتون در دست، جشن پیروزی خود را گرفتند و یاد گرفتند که حتی در سخت‌ترین شرایط، امید و مقاومت می‌تواند راهی به سوی آزادی و صلح باز کند.

زیتون‌ها بازگشتند، اما این بار با معنایی عمیق‌تر؛ آن‌ها نمادی از قدرت مردم و ارزش مبارزه برای حقوق و آزادی بودند.
زندگی در آن سرزمین دوباره به جریان افتاد، اما هیچ‌کس فراموش نکرد که چگونه با همدلی و ایستادگی توانستند سرنوشت خود را تغییر دهند.
🫒
نویسنده: مصطفی ارشد

صلحآزادیزیتونمردماجتماع
* نویسنده و شاعر * صاحب کتاب‌های : شاعرانه‌ی عشق - اناردون – داستان‌های زیرپوستی - عشق، قرنطینه، مرگ و چندین اثر مشترک دیگر در نشرهای مختلف داستان‌نویس اجتماعی و طنز http://www.mostafaarshad.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید