این تصویر، قصهی غمانگیزی از زندگی روزمرهی ماست که شاید خیلیها از کنارش بیتفاوت عبور کنند.
مردی که با همهی ناتوانیهایش، روی زمین نشسته و در حال نوشیدن؛ انرژیزا است، انگار که تمام دنیا در همین لحظه و همین جرعه خلاصه شده است.
شاید این نوشیدنی برای او چیزی فراتر از یک نوشیدنی ساده باشد؛ شاید نمایانگر انرژی و انگیزهای است که او برای ادامه دادن به زندگی به آن نیاز دارد.
زندگیای که بدون شک با چالشها و سختیهای بیشماری همراه است، و اما نگاهش شاید پر از سوال است، شاید پر از اندوه، شاید هم پر از امید به آیندهای بهتر.
ویلچری که کنار اوست، نمادی از محدودیتها و ناملایمات زندگی اوست.
در این تصویر، تضاد عمیقی وجود دارد؛ ویلچر که نماد محدودیت است و نوشیدنی انرژیزا که نماد تلاش برای غلبه بر این محدودیتها.
او با وجود تمام دشواریها، همچنان در این پیادهرو حضور دارد، همچنان تلاش میکند و همچنان امیدوار است.
شاید همین ویلچر، تنها وسیلهای باشد که به او امکان حرکت و زندگی را داده است. اما حالا، او روی زمین نشسته، ویلچرش خالی و کنار گذاشته شده. انگار که حتی این وسیله هم دیگر به او کمک نمیکند.
مردی که شاید هر روز از همین پیادهرو عبور میکنیم و او را میبینیم. اما هیچگاه از خود نپرسیدهایم که داستان زندگیاش چیست؟ چه مسیری را پیموده تا به اینجا رسیده؟ شاید او روزی، آرزوها و امیدهایی داشت، اما حالا، اینجاست، در این پیادهرو، با ویلچری خالی کنار خود.
این تصویر، یادآوری است برای ما که شاید باید بیشتر به اطراف خود دقت کنیم. شاید کسی که هر روز از کنارمان میگذرد، داستانی دارد که ارزش شنیدن دارد.
نویسنده و عکاس: مصطفی ارشد
موقعیت : مشهد - خیابان قائم - ۸ شهریور ۱۴۰۳