مجتبی مصطفایی
مجتبی مصطفایی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

قدرت باور

در زندگی، محیط کاری یا درسی ویا هر محیط دیگه ای که در آن قرار داریم و مشغول فعالیت هستیم، زمانی که با خودمون یه عهدی میبندیم و هدفی رو مشخص میکنیم برای رسیدن به آن، بعضاً یه دوبه شکّی تو وجودمون نمایان میشه که نکنه نتونم انجامش بدم،شاید بازهم مثل دفعه های پیش شکست بخورم…

با خودتون این رو مرور میکنید که شاید فلانی راست میگه، من از پس کاری بر نمیام و عرضه انجام کاری رو ندارم.

شاید ترس این رو داشته باشید که نکنه نتونید به اون هدف برسید و دوباره یک نمره منفی دیگه به کارنامه زندگیتون اضافه بشه در نهایت ممکنه ترس از تمسخر و دست انداختن و باورنکردن شما از سمت اطرافیانتون شروع بشه.

میبینید همه و همه این افکار یه جوری سوهان ذهن و روان شما میشوند تا شما به هر طریقی که شده ناامید بشوید و از هدف و مسیرتون دست بکشید.

چرا عده ای کمی از افراد موفق میشوند؟

 تا حالا به این موضوع توجه کرده اید که چرا یه تعداد کمی از افراد هستند که اصلاً این مدل افکارآزارشون نمیده و با قدرت به سمت هدفی که مشخص کردند یا کاری که قراره انجام بدهند حرکت میکنند؟ بدون اینکه تنبلی کنند؟ این افراد خلاقیت بالایی دارند و رشدفردی خوبی داشته اند، از این رو کمتر شکست میخورند…

واقعا تعجب برانگیز نیست که چرا یه عده اصلا از اینکه ممکنه از پس آن کار بر نیان و به هدفشون نرسند هیچ گونه ترسی ندارند و جالب تر از اون اینه این افراد به موفقیت میرسد و جزو دسته افراد موفق میشوند؟

در ادامه این مقاله سعی داریم ریشه این مدل افکار و اینکه چرا برخی اصلا ترس انجام کاری را دارند و ازاینکه هدفی کمی بزرگ انتخاب کنند میترسند و نمیتوانند ریسک کنند را برررسی کنیم.

با توجه به مقدمه همه این مدل طرز تفکرها که باعث ایجاد رفتاری در ما میشوند. در واقع از باورهای ما نشأت گرفته اند. باورهایی که به وسیله خودمون و تجربات و حرف های اطرافیان به صورت نا خودآگاه  برامون شکل گرفته که اگر این باورها درست وخوب شکل نگرفته باشند ما را محدود میکنند. مثل زمانی که نمیتونیم کارهای ریسک دار رو انجام بدیم و از محدوده امنی که این باورها برای ما ساخته اند خارج بشیم.

زمانی که میگوییم این باور ها بوسیله دیگران و اتفاق هایی که تجربه کرده ایم شکل میگیرند، یعنی اینکه ما تاثیر گذار نبوده ایم در شکل گیری بسیاری از این باورها. چون دست ما نیست همه ی ثانیه ها ی زندگی به ذهن ناخودآگاه ما میروند و به باور تبدیل میشوند و در زمان نیاز کار خودشون رو انجام میدهند.

مثل زمانی که برادرزاده من مرسانا خانم«اکنون که دارم این مقاله رو مینویسم 2 سال بیشتر ندارد» زمانی که چند روزش بود و هنوز به یک ماه نرسیده بود موقع حمام گرفتنش دچار خفگی شد و رنگ از چهرش پرید طوری که داشت به سیاهی میرفت اما خداروشکر دوباره تونست نفس بکشه.

این ما جرا گذشت و یک ماه بعد دوباره همین اتفاق تکرار شد. مرسانای ما که از حمام کردن خیری ندیده بود از بس که کوچولو بود درحالی که 4 ماهش بود توی حمام از دست مادرش لیزخورد و فقط چند صدم ثانیه و چند سانت مونده بود که به زمین بخوره تونستند بگیرند و نذارند که به زمین بر خورد کنه.

به نظر شما این اتفاقات چقدر روی مرسانا تاثیر گذاشته و باوری براش ساخته؟

میدونید چقدر؟

بعد از گذشت 2 سال مرسانا از آب میترسه!!

زمانی که میخواهند مرسانا را حمام کنند انقدر گریه و جیغ و داد میکنه که اعصابی برای کسی نمیذاره بمونه…

مرسانا قطعا اون اتفاقات رو یادش نمیاد ولی تجربش کرده و قطعا خود مرسانا تاثیر گذاردراین اتفاق ها نبوده. اما این تجربه ها به ذهن نا خودآگاه رفته و برای مرسانا باوری ساخته، باوری که آب خطرناکه و برای تومشکل آفرینه پس ازش دوری کن

دوستان عزیز این فقط یه مثال کوچکی بود از شکل گیری باور، و باید به این توجه داشته باشیم که هر چیزی و هرحرفی و اتفاقی باعث ساخت باورهای ما میشود.

باورهای ما چطور شکل میگیره؟

همان طوری که گذشت این اعتماد به نفس و رسیدن به موفقیت و باورداشتن توانایی های خود درانجام کارها با توجه به باورهایی است که ما داریم. پس اگر باورهای محدود کننده برای ما شکل گرفته باشد مانع از انجام کارهای بزرگ میشود و مارا همیشه بدون میل باطنی خودمان ساکن نگه میدارد تا اینکه حرکتی نداشته باشیم و شکست نخوریم.

باورهای محدود کننده ای که با حرف دیگران از جمله این که تو بی عرضه و بی مصرفی تو ازعهده کاری بر نمیایی، شکل گرفته خلاقیت ما را از بین میبرد. چون به ما اجازه حرکت به سمت مسیر جدید و هدف جدید را نمی دهد.

باور چقدر اهمیت دارد؟

زمانی که شما تصمیم به انجام کاری بگیرید و افکارتون به شما اجازه ندهند که آن کار را شروع کنید حتماً

* به موفقیت دلخواهتان نخواهید رسید

* از زندگی رضایت نخواهید داشت

* شاد نخواهید بود

* به ثروت زیادی نخواهید رسید

و همه اینها باعث میشوند به مرور از زندگی متنفر بشویم، به علت اینکه فطرت انسان طوری آفریده شده که ساکن بودن و احساس نارضایتی داشتن سازگاری با وجود ما ندارد.

به نظر شما این باور حس خوب خواهد داد؟

اگر جواب منفی است حتما باید به فکر این باشیم که چطور از شکل گرفتن چنین باور هایی دوری کنیم.

دوری کردن از این باورها یعنی:

* سرکوب نشدن غرور

* دوری کردن از شکست

* دوری کردن از تنبلی

* رفتن به سمت خلاقیت

* رسیدن به موفقیت

و خیلی خوبی های دیگه که همه این ها برای رشد فردی و پیشرفت ما اهمیت زیادی دارند…

حالا چقدر ارزش داره که نسبت به باورهای خودمون حساس باشیم؟

چطور از شکل گیری باور های منفی جلوگیری کنیم؟

باورها به طور ناخودآگاه شکل میگیرند. پس حتما باید حواسمون به هر اتفاق و حرفی که به گوش ما میرسه باشیم. چون همون تبدیل به باور ما میشه ورفتارهای آینده ما رو شکل میده.

حتما از قرار گرفتن در کنار افرادی که دائم از انرژی شما کم میکنند و باورهایی از قبیل نمیتوانی و بی مصرف بودن رو در شما ایجاد میکنند فاصله بگیرید و سعی کنید وقت خود را در کنار افراد مثبت و کسانی که شما رامورد تشویق قرار میدهند و کارهای شما را بی ارزش نشان نمیدهند و باعث قوت گرفتن، دوری از تنبلی، اهمال کاری، شکست و رشد خلاقیت شما میشوند.

این باورهای ما هستند که سرنوشت ما را میسازند. یکی را فقیر و دیگری را ثروتمند، یکی را بیمار و دیگری را سالم و یکی را غمگین و دیگری را شاد…

موفقیتباورقدرت باوررندگی شاد
مدیر موسسه گام برتر، موسسه رشد فردی و مهارت های موفقیت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید