مهدی بابالو/ تربیت بدنی دانشگاه خوارزمی
زن محوريترين عنصر کانون خانواده است. از اين رو که در طراحي و شکلگيري مسير و سبک زندگي خانواده، تاثير بسزايي دارد. نقش او در چند ساحت متفاوت تعريف ميشود و در واقع از هنر سياستورزي و کارداني اوست که ميتواند همزمان چند نقش را به خوبي مديريت کند.
يکي از مهمترين اقداماتي که زن در همين راستا و به جهت آمادهسازي بستري ايمن براي طراحي و اجراي سبک زندگي موردنظر خود انجام ميدهد؛ تلاش براي حفظ و تحکيم بنيان خانواده است. زيرا او خود به اين امر واقف است که اجراي عمليات بدون وجود پايگاهي امن، اساسا ممکن نيست. به همين دليل بخش قابل توجهي از انرژي و تمرکزش را براي تحکيم خانواده مصرف ميکند. بديهي است که عملياتي موفق است که بر طبق اصول و ريشههايي مطمئن بنا شده باشد و به همين دليل زن خانواده نيز سعي در اجراي عملياتي اصولي دارد. عملياتي که نتيجه بخش و اثرگذار باشد. او در اين مسير از چيزهايي که در اطرافش وجود دارد تاثير ميپذيرد و ميتوان گفت تاثير پذيري سريع زن که ناشي از ظرافتهاي جنسيتي و خُلقي اوست؛ بسيار وابسته به فضاي پيرامون و اطرافيانش است.
رسانه نيز بعنوان يکي از مهمترين امکانات در اختيار انسانها، عاملي تاثيرگذار در طراحي و شکلدهي سبک زندگي افراد است. چرا که در دنياي مدرن امروزي افراد بيشترين زمان خود را صرف استفاده از رسانههاي مختلف ميکنند. شبکههاي تلويزيوني، ماهوارهاي و در راس آنها فضاي مجازي، در اين زمينه نقش پر رنگي ايفا ميکنند.
طبق شواهد و آمار، ساليانه هزينههاي هنگفتي صرف توليد برنامههاي مختلف در کشورهاي غربي اروپايي و آمريکايي ميشود. آنها بسياري از اين برنامهها را تنها با هدف القاي فرهنگ خود به ملل ديگر و تحت سلطهي خود درآوردن آنها در حوزهي فرهنگي توليد ميکنند و در بُعد وسيعتر، تا جايي پيش ميروند که فرهنگشان در غالب کشورهاي جهان جهت اجرا در بين ملتهايشان به رسميت شناخته شود.
مسائل زيادي از جمله افراطيگري، سوژهي اصلي سريالهاي چند صد قسمتي ماهوارهايست. سازندگان اين سريالها به شکلي کاملا هوشمندانه افراطيگري را در کانون خانواده تزريق ميکنند و طبيعتا نخستين کسي که تاثير ميپذيرد؛ همان زن خانواده است. زنان با تماشاي اين سريالها، تصوري از مدرنيته و روشنفکري پيدا ميکنند که در تبعيت از اصول غربيهاست و با ايجاد تغيير در طرح مسير و سبک زندگي خود و ساير اعضاي خانواده، نهايتا اين نهاد را در جهت فرهنگ غرب پيش ميبرند.
زن خانواده در ابتداي کار ظاهر و لباس خود را مطابق شخصيتهاي فيلم تغيير ميدهد. سپس احساس هيجان ناشي از مدرن و به روز شدن آنقدر در وي شعلهور ميشود که در اکثر مسائل هم همانگونه عمل ميکند. از جمله: افراط در خريد پوشاک، اختصاص دادن هزينههاي هنگفت به آرايشگاهها و مطبهاي جراحي زيبايي، تغيير عادات غذايي از سنتي به مدرن و حتي ممکن است بيشتر از لغات بيگانه استفاده کند. اما بايد توجه کرد که آنچه مهم است موجوديت جنس زن در بقا و دوام خانواده است و به خطر افتادن اين مسئله مساوي است با به خطرافتادن يک ملت و اين به معناي نابودي اصالت و فرهنگ و تمدن يک کشور است.
اثرات برنامههاي اين شبکهها که تنها محدود به سريال هم نيست؛ تنها در اين نقطه خاتمه نمييابد، بلکه آنها از شيوههاي متفاوت ديگري نيز در جهت تحقق اهدافشان بهره ميگيرند. مثلا استفاده از واژگاني چون «راحت باشيم» و «يکي باشيم» براي ترويج روابط بدون چارچوب زن و مرد و سبک زندگيهاي مخربي چون ازدواج سياه. همچنين؛ قبح زدايي از طلاق، رواج بيحيايي در ارتباط محارم با يکديگر، ترويج و عادي جلوه دادن فعل حرام سقط جنين و خيانت زن به شوهر و بالعکس، تقدس زدايي از عشق ميان زن و شوهر و کمرنگ کردن نقش والدگري مادر و پدر، از شيوههاي برنامههاي ماهوارهاي براي تغيير دادن سبک زندگي ايراني-اسلامي و از بين بردن استحکام بنيان خانواده و سلامت روحي و رواني جامعهي اسلامي است.
درکنار رسانههاي بيگانه، صدا و سيماي خودمان نيز روشي در پيش گرفتهاست که بيشباهت به تکنيکهاي غربي نيست. خوراک بصري هر روز ما مملو از تبليغهاي رنگارنگ و پر سروصدا شدهاست. تبليغاتي که اعضاي خانواده را به بهانهي شرکت در قرعهکشي و برنده شدن جوايز جورواجور و يا بهرهمندي از تخفيفهاي باور نکردني، به هرچه بيشتر خريد کردن تشويق ميکنند. جداي از بحث تبليغات، کافيست سريالهايي چون «خانهي سبز»، «پدر سالار» و... را با آنچه امروزه توليد ميشود مقايسه کنيد؛ خواهيد ديد که برنامههاي تلويزيوني نيز دوشادوش شبکههاي فارسيزبان، در حال تغيير دادن اصولي چون جايگاه پدر و مادر در خانواده و کيفيت تعامل بين همسران با يکديگر و با فرزندانشان هستند و فرهنگي که قناعت، دوري از اسراف، انفاق و ساده زيستي از ارکان مهم آن است؛ جايي در برنامههاي سالهاي اخير تلويزيون نداشتهاست.
سوال اينجاست که با اين ويروسهاي ضد فرهنگي چه بايد کرد؟ در درجهي اول شايد بهتر باشد که خوراک چشم و گوشمان را مديريت کنيم. به اين معني که اجازه ندهيم رسانهها بر افکار ما حکمراني کنند. اما براي اينکه بتوانيم خوراک مسموم را از سالم تشخيص دهيم؛ به چارچوب و اصولي نياز داريم. اصولي که حتي اگر خوراک آلوده وارد روح و ذهنمان شد و ما را بيمار کرد، بتوانيم براي درمان به آن رجوع کنيم. چه بهتر که اين مبنا برگرفته از آداب و سنن اسلامي باشد. اصولي که اولياي خدا آنها را به کار بستهاند و عقل هم سلامتشان را تاييد ميکند.