به نظر شما آیا «حقیقت» چیزیه که به صورت تشکیلات یا انجمن یا چیزی ساختار یافته دربیاد؟ یا چیزیه که از طریق این ها بشه پیداش کرد و بهش رسید!؟ آیا منطقی نیست که برای کشف حقیقت به ورای این تشکیلات و سیستم های عقیدتی و چارچوب ها بریم؟
بیاییم کمی با خودمون و ذهنمون خلوت کنیم و از خودمون بپرسیم که؛
به نظر من، اینها بر اساس یک مقدار عقاید و باورها تشکیل شده اند و شاید هیچ ارتباطی با جوهر اصلی تعلیمات پیامبرا ندارن! ایدئولوژی ها، عقاید و تشکیلات، همیشه انسان ها را از یکدیگر جدا می کنن؛ بنابراین اسباب تفرقه انسان ها هستند. وقتی کسی خودش رو مسیحی میدونه، عملا خودش رو از «مسلمانها»، «هندوها» و «بوداییها» جدا کرده! و اتفاقا همین که این ها رو توی دسته های متفاوت قرار بدیم، یعنی شروع یک تفرقه...! نگاهی به تصویر وحشتناک زیر بندازین...
«عقاید متعصبانه» به هر صورت که باشد، سیاسی باشد، فلسفی باشد یا هر چیز دیگه (که معمولا متاثر از همین تشکیلات هست)، حصار و مانعی بین انسان و انسان های دیگر ایجاد می کند؛ که درنهایت منجر به جنگ، اختلاف، تضاد و بدبختی میشه. هرچند هواداران یا پیروان این نوع تفکرات تشکیلاتی و یا ایدئولوژیها و باورها دم از عشق و برادری می زنن؛ ولی معمولا خود همینها باهم تبانی میکنن و انسانها رو بر اساس عقایدشون دستهبندی میکنن تا یه گروهی که جزو دسته خودشون نیست رو از بین ببرن!
من تونستم منظورمو از تشکیلات برسونم؟! شاید بهتر باشه که یکم شفاف تر بگم؛ منظور من، انجمنها و تشکیلات به اصطلاح عرفانی و مذهبیه! به نظر شما آیا واقعا وجود اینا لازمه؟!
تا اونجا که من میدونم وجودشون (طبق ادعای خودشون) به این دلیله که؛ میخوان به انسان ها کمک کنن تا حقیقت و خدا را بشناسن! اما با یکم دقیق تر شدن توی رفتارها و منش این تشکیلات متوجه میشیم که وجودشون بیشتر برای مقاصد تبلیغاتیه؛ یعنی به منظور جذب نو-کیشان (جديد المذهب ها و افزایش اعضای تشکیلات خودشون)!
این تشکیلات و فرقه ها و... مدام از نحوه اندیشههای خودشون و این که به چه چیزهایی فکر میکنن برای دیگران حرف میزنن و تبلیغ میکنن؛ اعضای این انجمنها از چیزهایی که توی تشکیلاتشون یاد گرفتن برای من و شما حرف میزنن؛ از چیزی که به تصور خودشون «حقیقته»، حرف میزنن؛ و حقیقت مورد تصور خودشون رو تبلیغ می کنن!
آیا شما می توانید از طریق تبلیغ، حقیقت را به دیگری منتقل کنید!؟ در پاسخ باید گفت که حقیقتی که تبلیغ شده باشه، دیگه حقیقت نیست! حقیقت، چیزیه که باید اونو تجربه کرد! اونم تجربه مستقیم، نه تجربه براساس یک الگو و عقیده! حالا اگه تجربهی حقیقت، شکل تشکیلات به خودش بگیره، دیگه حقیقت نیست؛ بلکه صورت دروغ پیدا میکنه؛ و به این ترتیب، خودش تبدیل میشه به یه مانع برای تجربهی حقیقت!
بهنظرم بهتره که یکم از حقیقت بگیم: حقیقتی که غیرقابل سنجشه، به هیچ وجه نمیتونه به صورت فرموله شده یا قابل آموزش دربیاد! به عبارت دیگه، چیزی که ناشناخته است به وسیله چیزهای شناخته شده قابل سنجش نیست! وقتی شما حقیقت ناشناخته را به سنجش در میارید، دیگه نمیشه اسمشو گذاشت حقیقت؛ بلکه اون دیگه یه دروغه! و فقط یک دروغ میتونه موضوعِ تبلیغ و پروپاگاند قرار بگیره، نه حقیقت!
تشکیلاتی که هدف تشکیلش رو جست و جوی حقیقت معرفی میکنه ولی در عمل به صورت ابزار تبلیغات در میاد، فاقد هرگونه ارزش، معنا و اهمیته! نه فقط تشکیلات مورد نظر و طرف اشاره من، بلکه همه تشکیلاتِ به اصطلاح معنوی و عرفانی این مدلی، به صورت وسیلهای برای استثمار ما انسانها درمیان!
این تشکیلات و انجمنها به مرور شبیه به مؤسسهها و بنگاههای تجاری و بازرگانی میشن - با ساختمان ها، سرمایه گذاری ها، مراتب و مناصب اداری و غیره. و در اصل، اون چیزی که برای چنین تشکیلاتی مهمه، همین چیزاست! به همون اندازه که از کیفیت و اصالت تھی هستن، به کمیت و تشریفاتشون اضافه میکنن!
حقیقت از طریق هیچ تشکیلاتی قابل حصول نیست. حقیقت رو جایی میشه پیدا کرد که آزادی باشه! (بدیهیه که منظورم میدون آزادی نیست و آزادی از درون منظورمه! ?)
عقیده و ایده به هر شکل که باشه تمایل و آرزویی برای بدست آوردن ایمنیـه! و انسانی که در جست و جوی ایمنی باشه نمی تونه به کشف حقیقت دست پیدا کنه! لازمه که بازم این نکته تکرار بشه که حقیقت، چیزی نیست که از طریق تشکیلات تحقق پیدا کنه؛ یا کشف بشه! حقیقت هنگامی هست که آزادی هم هست! آزادی و رهایی از «خود»! چون «خود»، که عین توهم است، مفقود است، حقیقت هست!
نظر شما چقدر به من نزدیکه؟! فرقه ها و تشکیلات و انجمنهای اینجوری رو باهاشون برخورد داشتین؟!