آیا احساس کردهاید که اگر تواناییهای خود را پنهان کنید احساس آرامش بیشتری دارید تا وقتی که تلاش میکنید آنها را شکوفا ساخته و به دیگران نشان دهید؟ آیا وقتی که ناگهان شانس بزرگی به سراغتان آمد، اضطراب شدیدی را احساس کردید؟ آیا برای این که دیگران را راضی نگهدارید از بروز استعدادهای خود خودداری میکنید؟ آیا به راحتی به دیگران کمک میکنید اما کمک گرفتن از دیگران برای شما دشوار است؟ آیا هنگام برنامهریزی و اقدام برای فعالیتهای خلاقانه دچار اضطراب و احساس گناه میشوید؟ آیا پیگیری علایق و استعدادهایتان احساس منفی شدیدی را در شما ایجاد میکند؟
پاسخ مثبت به هر یک از این سؤالات میتواند ناشی از احساس گناه در وجود شما باشد. گناهی که در اینجا مورد بحث است ربطی به اعتقادات مذهبی ندارد. منظور ما گناهی است که منشأ روانشناختی دارد. احساس گناهی که از طریق والدین و اطرافیان در وجود کودک نهادینه میشود. این نوع احساس گناه میتواند یکی از موانع بزرگ در برابر خودشکوفایی و استفاده از پتانسیلهای خلاقانه باشد. در این مقاله به بررسی ماهیت این گناه، شیوه شکلگیری، عوارض و علائم آن پرداخته و در نهایت روشهایی را برای غلبه بر آن ارائه میکنیم.
احساس گناه حس مقصر بودن به خاطر خطایی است که از ما سرزده است. به نظر میآید احساس گناه وقتی ایجاد میشود که ما ندای وجدان یا همان قاضی درون خود را نادیده میگیریم. فروید احساس گناه را یکی از زیرشاخههای اضطراب میداند. وقتی فردی میترسد از این که یک نیروی بیرونی مثل پلیس او را به خاطر تخلفی که انجام داده است مجازات خواهد کرد، حس او احساس گناه نیست، بلکه فقط ترس است. اما احساس گناه تنها وقتی وجود دارد که خطر و ترس در درون فرد یعنی در وجدان او قرار دارد.
وجدان یک ساختار درونی در وجود ماست که محصول یادگیری و تجربهها است. وجدان در نوشتههای مذهبی به عنوان یک قانون اخلاقی درونی در نظر گرفته میشود. کارکرد وجدان عبارت است از قضاوت فرد در مورد خود. فروید معتقد بود که کارکرد وجدان شامل «نظارت بر خود و انتقاد از خویش و اعمال سانسور در مغز است.»
اگر انسان توسط وجدانش محکوم شده باشد، احساس میکند که هیچ راه فراری ندارد و وجدان مثل سایه به دنبال اوست. او ممکن است در ظاهر، خود را در لذات غرق کند، اما گاه و بیگاه به خود میآید و صدای وحشتناک آن را میشنود. او ممکن است در واقع به عمق ورطهی لذت سقوط کند اما نمیتواند از شنیدن صدای آن مصون باشد.
بدین ترتیب احساس گناه ناشی از محکومیت فرد در دادگاه وجدان خود، معمولاً از اضطراب هم آزاردهندهتر است و کمک کردن به افراد در حل مشکلاتی که به احساس گناه مربوط است به مراتب دشوارتر از کسانی است که به اضطراب مبتلا هستند.
به طور کلی دو نوع وجدان وجود دارد: وجدان مستبد و وجدان بشردوست.
وجدان مستبد از تجاربی که فرد با والدینش داشته است ناشی میشود. احکام آن به ماهیت تقاضاهایی مربوط است که والدین از کودکانشان دارند. این تقاضاها در ابتدا مهمترین معیار «خوبی» و «بدی» کودک هستند. رعایت آنها باعث خشنودی والدین و ایجاد حس خوشطینتی در کودک میشود و تخلف از آنها نتایج ناخوشایندی چون طرد شدن و سپس احساس بیارزش بودن را در بر دارد.
همچنین بخوانید: تجارب زیباشناسانه دانشمندان
با جذب شدن احکام والدین در کودک، وجدان در وجود او شکل میگیرد. وجدان در مسیر رشد و وارد شدن به بزرگسالی، مثل یک نگهبان به مرور جای کارکرد والدین را میگیرد و سپس درست مانند یک والد، شخص را مورد نظارت قرار میدهد و سرزنش و تهدید میکند. وقتی از فرد عملی سر بزند که قبلاً والدین را از او رویگردان میساخت، به او هشدار میدهد.
مادر با ارائه عشق، محبت و خوبیهای دیگر، عزت نفس را در کودک پرورش میدهد. حالا با بزرگ شدن فرد، وجدان ایفای نقشی مشابه را بر عهده میگیرد. همکاری با وجدان باعث میشود فرد احساس باارزش بودن و امنیت عاطفی پیدا کند و مخالفت با احکام وجدان برای فرد احساس گناه، احساسی که در اثر طرد شدن از سوی والدین به کودک دست میداد، به ارمغان میآورد.
این همان احساسی است که افراد وظیفهشناس همیشه درصدد اجتناب از آن هستند. بنابراین، وجدان وظیفه تنظیم عزت نفس را به عهده دارد. احساس گناه در حد ملایم، مانند اضطراب در حد ملایم، به انسان هشدار میدهد که احساسات قویتر و احتمالاً آزاردهندهتری به او نزدیک میشوند و او باید برای پیشگیری از بروز آنها دست به کار شود. احساس گناه در حد افراطی به شدت به عزت نفس و امنیت هیجانی انسان لطمه وارد میکند و در نهایت به احساس پوچی حاصل از افسردگی شدید منجر میشود.
وجدان مستبد که عمدتاً در قالب والدین اقتدارگرا در ذهن وجود دارد ممکن است بسیار خطرناک و مانند خود این والدین سنگدل باشد. اگر وجدان دچار چنین استبدادی باشد از یک طرف ممکن است رفتارهای تخریبگرا را در فرد تائید کند و از طرف دیگر وقتی که فرد رفتاری سازنده دارد و به شکوفایی نفس خود کمک میکند، ممکن است توسط این نماینده مستبد به شدت مورد تهدید قرار گیرد.
خانم جوانی که وجدان مستبد بر او حاکم بود، طی تمام سالهایی که عمر خود را به بطالت گذرانده بود، احساس آرامش میکرد اما وقتی تصمیم گرفت با یک فرد ارتباطی خوب و بادوام به وجود آورد و ازدواج کند، به شدت احساس گناه کرد. در این مورد بر اساس معیارهایی که مادرش به او آموخته و سپس به عنوان وجدان در وی نهادینه شده بود، این زن حس میکرد که یک «خائن» است.
نفس در مقابل وجدان همان طور عمل میکند که در مقابل والدین مستبدی عمل میکرد که به تائید و بخشودگی آنها نیاز داشت. به این ترتیب، وجدان مستبد ممکن است بسیار غیرمنطقی و سنگدل باشد و بدون در نظر گرفتن این که اعمال ما خوب یا بد هستند و به خودشکوفایی ما کمک میکنند یا نه، ما را به انجام بعضی کارها تشویق کند یا از انجام آنها باز دارد. در مقابل، بخش بشردوست وجدان ما، با نادیده گرفتن خصوصیات مظاهر قدرت همیشه مدافع منافع ما است. این وجدان زندگی را محترم شمرده و خوشبختی و خودشکوفایی را معیار خوبی ما، میداند.
ما برخی علائم تسلط وجدان مستبد و احساس گناه ناشی از آن را برشمردیم در اینجا به برخی علائم دیگر میپردازیم:
همچنین بخوانید: هنرمندانه زیستن با هفت اصل ساده
اگر فرد در دوران کودکی به قدر کافی مورد مهر و محبت واقع نشود و ناهشیارانه خصومت و روشهای ابراز واکنش به این خشونت را در درون خود بپروراند، در نتیجه دچار احساس گناه میشود و طی سالهای بعدی زندگیاش از داشتن تواناییهای خلاق محروم میشود. وقتی گناه وجود داشته باشد نیاز به رنج بردن هم وجود دارد و وقتی این حس در شخصیت فرد تثبیت شود، نیاز به مجازات به هر شکلی که باشد به وجود خواهد آمد. بعضی از اشکال مجازات به شدت به خودشکوفایی آسیب میرسانند. برخی از نمونههای مجازات خویش، میتوانند از این قبیل باشند:
فردِ دارای این نوع احساس گناه و نیازمند به مجازات خود، وقتی که استعدادهایش نهفته باقی میماند، از آرامش نسبی برخوردار است اما وقتی به تلاشهای سازنده دست میزند، با احساس شدید گناه مواجه میشود. آنها به طور مؤثری فرصتهای خود برای خودشکوفایی را نابود میکنند چون نیاز مشابهی دارند که فقط با مجازات و جریمههایی که دیگران بر آنها تحمیل میکنند، ارضاء میشوند.
همان طور که احساس گناه ناشی از وجدان مستبد مانع خودشکوفایی فرد میشود، در صورتی که فرد تسلیم شده و خودشکوفایی را رها کند از طرف وجدان بشردوست نیز مورد تنبیه قرار میگیرد. این وجدان انسان را به دلیل استفاده نکردن از تواناییهای خلاق به شدت مجازات میکند و اگر شخص در مقابل اراده غیرمنطقی مظاهر قدرت و وجدان مستبد، سست باشد و به سادگی از حق مسلم خود در جهت خودشکوفایی و ابراز خلاقیت چشمپوشی کند، فرد شدیداً به علت هدر دادن زندگی خود احساس گناه میکند. در زندگی هر فرد روزی میرسد که از خود میپرسد که با زندگیاش چه کرده است. وقتی امکانات و فرصتهای زیادی در راه راضی کردن وجدان مستبد فدا شده باشد، نفرت از خویش ممکن است از حد تحمل فرد فراتر رود و انگیزه زنده ماندن را در او از بین ببرد.
همچنین بخوانید: دل خوش سیری چند؟ سهم ثروت در شادی
تواناییهای یک فرد هیچ ارتباطی با احساس گناه او ندارد. افرادی که احساس گناه در آنها بسیار قوی است در مورد استعدادها، افکار اصیل و خلاق تفاوت خاصی با بقیه مردم ندارند. خودشکوفایی و خلاقیت مستلزم متفاوت بودن و نوآوری است و این رفتار معمولاً در نقطه مقابل سنتها و ارزشهای رایج و مقبول اجتماعی قرار میگیرد و معمولاً یادآور خاطرات دردناکی است. بدین ترتیب که انسانها هرگز از عقاید کهنه بدون حس نفرت، چشمپوشی نمیکنند. این تضاد میان سنتهای چند هزار ساله و خواستهای خلاقانه باعث ایجاد احساس گناه میشود. بنابراین مقداری از این احساس گناه را باید طبیعی فرض کرد اما وقتی علائم احساس گناه بسیار شدید باشد و یا وقتی احساس اضطراب شدید را در مقابل اقدامات و برنامههای خلاقانه دارید، معمولاً نشانگر آن است که با یک وجدان مستبد مواجه هستید. برخی اقداماتی که برای غلبه بر احساس گناه در مسیر دستیابی به خودشکوفایی میتوان انجام داد از این قبیل است:
آگاهی به منشأ و علت احساس گناه میتواند از قدرت آن بکاهد. یعنی شما پی بردهاید که یک وجدان مستبد به ارث رسیده از والدین و اطرافیان به شکل احساس گناه شدید در مقابل خودشکوفایی شما مانع ایجاد میکند. شناسایی علت و خودآگاهی به آن و اقدام علیرغم احساس گناه اولیه به مرور از قدرت آن کاسته و اثر آن را از بین میبرد.
وجدان بشردوست خواستار رشد و خوشکوفایی شما تا بالاترین مراتب به فعل رساندن تواناییهای شماست. در صورت احساس گناه در برابر تلاش برای خودشکوفایی میتوانید از حمایت و تشویق آن استفاده کنید. برای این منظور به طور آگاهانه به مزایا و منافعی که خودشکوفایی برای شما فراهم میکند فکر و آنها را لیست کرده و همواره مرور کنید.
به این فکر کنید وقتی علیرغم مخالفت وجدان مستبد (والدین، اطرافیان، دوستان، اجتماع) در مسیر خودشکوفایی موفق شدید و به نتایج دلخواه رسیدید، مظاهر آن نیز از موفقیتهای شما خرسند خواهند شد و شما را تحسین و تائید خواهند کرد.
یک روش مناسب دیگر برای غلبه بر احساس گناه در برابر خودشکوفایی، در نظر داشتن الگوهای موفق است. افرادی که در آغاز اقدامات خلاقانه خود با فشارهای وجدان مستبد درونی و تفکرات سنتی اقتدارگرا مواجه بودند اما در نهایت با شکوفا ساختن قابلیت خود توانستند بر آنها غلبه کرده و آنان را وادار به پذیرش دستاوردهای نوگرایانه خود بکنند. زندگی بسیاری از افراد پیشرو در زمینه علم، هنر و فناوری و غیره میتواند الهامبخش ما برای غلبه بر احساس گناه در برابر شکوفایی استعدادها و پرداختن به علایقمان باشد.
منبع:
خودشکوفایی و خودویرانگری، دکتر ساموئل جی. وارنر، ترجمه ثریا پاک نظر، انتشارات گام نو