دیشب یک سخنرانی از خانم الیزابت گیلبرت دیدم که در مورد انجام کارهای خلاقانه و بویژه نوشتن برایم الهامبخش بود.
او معتقد است که با همان ایدۀ قدیمی غیرشخصی دانستن منبع خلاقیت و نسبت دادن آن به یک وجود خارجی می توان چالش تداوم بخشیدن به فرایند خلاق مثل نوشتن را حل کرد. در این صورت ما به طور منظم تلاش روزانه خود را در ارتباط با کارمان انجام می دهیم و هر نوع کمالگرایی یا نگرانی در مورد کیفیت و نتیجه کار و واکنش دیگران را کنار می گذاریم.
با این نگرش ما مسئول منحصر به فرد کار خود نیستیم. در این صورت نه زیاد به آن مباهات می کنیم و دچار خودشیفتگی می شویم و نه از بابت ضعف های آن دچار عذاب وجدان زیاد و خودخوری و انسداد خلاقیت می شویم.
همه چیز ساده تر می شود. ما پشت لپ تاب می نشینیم و شروع می کنیم به نوشتن. اگر قرار است فرشته الهام به ما افتخار دهد از موهبت آن برخوردار می شویم. در غیر این صورت می پذیریم که سراغ کس دیگری رفته و با یا بی او و در هر صورت کارمان را بکنیم.
این طوری می پذیریم که یک انسان هستیم و حق داریم که خطا و اشتباه کنیم و گاهی ممکن است اثر ضعیف تولید کنیم.
همۀ آثار نویسندگان بزرگ، بزرگ و شاهکار نیست. در میان انبوه نوشته های یک عمر آنها شاید یک یا دو اثر ماندگار وجود داشته باشد. اما این دو اثر به بهای نوشتن انبوه آثار معمولی یا نه چندان باکیفیت خلق شده است.
ایدۀ فرشتۀ الهام، به ما شجاعت بیشتری برای نوشتن می بخشد. ما فقط بخشی از فرایند پیچیدۀ خلاقیت هستیم و کافیست که سهم آگاهانه و متعهدانه خود را ادا کنیم و مابقی را به فرشته و سایر عوامل بسپاریم.
این خود ایده ای نبوغ آمیز است و راهبردی عالی برای هر عمل آفرینش گرانه و خلاق.
الان این ایده به ذهنم رسید که شاید به جای پرورش خلاقیت صرفا باید مجاری مسدود خلاقیت را گشود. شاید باید به آدم ها یاد داد بیشتر دست به کار شوند و بیشتر اشتباه کنند و با اشتباه کردن کنار بیایند و بدانند که فقط با کمیت بالای آزمون و خطا و تجربه گری، کیفیت بالا به دست می آید.