قبل از اینکه بخوایم درمانی برای یک فرد تجویز کنیم بهتره که به سه سوال جواب دقیق و درستی داشته باشیم:
خب ببینیم به دو سوال دوم چطوری میتونیم پاسخ بدیم.
الهام گرفته از آثار نیچه٫هیپنوتیزم پذیری افراد به سه دسته تقسیم میشه:
ما بیشتر دو حالت اول و دوم رو بررسی میکنیم٫حالت سوم بین این دو میشه منطقا متمایل به یکی از دو طرف.
بهتره در نظر داشته باشیم که روانشناسا گه گاه از برچسب هایی استفاده میکنن بدون اینکه به طور واقعی اون ویژگی در فرد غالب باشه(مثلا اینکه میگن فرد اسکیزویید هست در واقع شاید اون فرد ویژگی های یک اسکیزویید رو نداشته باشه و صرفا یه سری توصیف از فرد میتونه داشته باشه) بهتره این مواقع که این برچسب ها رو به کسی میزنیم همراه با لبخند و شوخی باشه و همینطور به فرد بگیم که ممکنه اصلا فرد تمام این ویژگی ها رو نداشته باشه [شایدم بهتر باشه بگیم ممکن هم هست اشتباه میکنم٫بالاخره شخصیت هر فرد به شکل یه طیف تا یه مقدار ۰ و ۱ ای] اگر دسته بندی ای هم در حوزه ی هیپنوتیزم انجام میدیم و به فرد اطلاع میدیم بهتره به موضوع بالا توجه داشته باشیم.
احتمالا تعریف cognitive dissonance رو بلدی ولی برای یادآوری به اساس تعریف Festinger(س):
درجه تضاد منطقی بین دو باور یا بین یک باور شخصی و یک مشاهده در جهان منجر به رفتاری میشود که به منظور کاهش ناهمخوانی (یا ناسازگاری) صورت میگیرد.
بنظر میاد که نوع ناهماهنگی شناختی که تعریف شد ویژگی بارز افراد آپولونی هست. کسایی که پارادوکسهای منطقی براشون خیلی مهمه. صورت مساله برای دیونیزی ها متفاوته. بزارید بهش بگیم ناهماهنگی عاطفی. برای دیونیزی ها، تضادهایی که در رشته های تعلق عاطفی که با بقیه تشکیل میدن میتونه دچار مشکل شون کنه و کمتر توسط پارادوکسهای منطقی یا شناختی به چالش میخورن. بخوایم کمی بیشتر توضیح بدیم باید بگیم مثلا وقت هایی که باید به دو فرد وفادار باشن در حالی که وفای به یکی خیانت به دیگریه. کمی دقیق تر این طیف شخصیت ها رو بررسی کنیم:
درک از فضا:
دیونیزی ها انقدر تمرکز بالایی دارن که وقتی دارن توی سینما یک فیلم رو میبینن ممکنه تا وقتی فیلم تموم بشه اصلا متوجه نشن که کجا هستن یا اینکه شما هر چی صداشون میکنی توی فیلم غرق شدن که اصلا متوجه نمیشن.
از اون طرف آپولونی ها بنظر میاد که همیشه یه آگاهی نسبی به فضای پیرامونشون حفظ میکنن. (البته به این معنا نیست که نمیتونن تمرکز کنن!)
درک از زمان:
دیونیزی ها در لحظه ی حال زندگی میکنن در تقابل با اونها آپولونی ها درگیر گذشته و آینده ان (بخاطر همین بیشتر فکر میکنن و نقشه میچینن احتمالا). از اون طرف اودیسی ها تقریبا هر ۳ بازه ی زمانی حال٫آینده و گذشته رو در نظر میگیرن.
Myth–Belief Constellation(نظری راجع به ترجمه ی فارسیش ندارم):
خیلی خلاصه بگیم دیونیزی ها با دلشون زندگی میکنن٫ آپولونی ها با عقلشون.
Affiliation: فرد تمایل دارد از طریق تعاملات اجتماعی و همکاری با دیگران یاد بگیرد. این افراد اغلب به کار گروهی و شبکهسازی علاقهمند هستند و از حمایت و بازخورد همتایان خود بهرهمند میشوند.
Assimilative: فرد بیشتر به دنبال فهم عمیق و جامع از مفاهیم و نظریهها است و ترجیح میدهد اطلاعات را به صورت ساختارمند و منطقی سازماندهی کند. این افراد معمولاً در تجزیه و تحلیل و ترکیب دادههای پیچیده قوی هستند و روی مطالعه مستقل تمرکز میکنند.
فکر کنم مشخصه هر کدوم مربوط به چه گروهیه! نکته ی جالب دیگه اینه که حافظه ی تصویری دیونیزی ها خیلی عالیه مثلا ممکنه یه کتاب بخونن عکس صفحات عینا تو ذهنشون بمونه!(تو کتاب راجع به دانشجوی دندانپزشکی اشاره میشه که عملا صفحات رو از بر شده و راحت امتحان میده اما در عمل نمیتونه از دانشی که داره استفاده کنه)
یه سری سوال هم هست میشه به فرد داد که خودش پر کنه و تخمین بزنه خودش رو ببینه تو کدوم دسته است:
مطالعه ی بالینی جذاب:
25 تا از مدیران بسیار موفق صنعت برای یک سمینار ملاقات کردند. با فرضیه ی تیپ های شخصیتی و همچنین ارتباط اون با تست eye roll آشنایی پیدا کردن. بعد از گرفتن تست eye roll از کل گروه، تنها یکی از مدیران دارای چشم انداز بالای 2 بود. با امتیازی بین 3 تا 4 و جالبه که خودش را با بیشتر ویژگی های دیونیزیایی می شناخت. همکاران آپولونیایی او از او پرسیدند که چگونه توانسته در کنترل این منصب مهم تا این حد موفق باشه. او گفت زمانی که دانشجو بود، عموی ثروتمند و موفقش به او هشدار داده بود: «اگر میخواهی در این دنیا موفق شوی، بهتر است یاد بگیری که مثل من son of a bitch باشی!" او با استفاده از عمویش به عنوان الگو، آداب بازار رو به خوبی یاد گرفت و به اونها مسلط شد. گروه اتفاق نظر داشتن که او یک دیونیزی پنهانه.
توانایی وابستگی به مدل ها و سبک یادگیری دیونیزی ها این موضوع رو بیشتر قابل درک می کنه. ظاهرا حالت معکوس این رویه خیلی امکان پذیر نیست. برای انطباق یک آپولونیایی با سبک دیونیزیایی آنقدر تحلیل و پرسش نیاز است که معمولاً شدنی نیست.
اودیسی ها: این گروه یتیم که کمتر بهشون پرداختیم تقریبا بیشتر جامعه رو تشکیل میدن و همونطور که قبل تر ذکر شد ویژگی هایی که دارن بین دو طیف دیونیزی و آپولونی میوفته و گاهی هیچ گرایش و ترجیحی ندارن یا تمایلاتی مشابه یک طیف دارن ولی به اون شدت بروز نداره اما نکته ی قابل ذکر اینه که این دسته از افراد گه گاه توی زندگی بخاطر فشار هایی که از بیرون وارد میشه احساس نیاز به تغییر میکنن و معمولا تغییرات نیاز به اندوهی داره که نسبت به رها شدن از گذشته و روالی که باهاش تعلق خاطر داریم گره خورده اما بعد از این تغییر وارد فاز اقدام میشن در کل میشه زندگی شون رو مثل پاندولی در نوسان بین اقدام و اندوه دید. اون هم اندوهی که با کناره گیری از تکاپو عجین شده.
جالبه بگیم از نظر مقیاس سلامت روانی این گروه از تیپ های دیگه سالم ترن. همین سلامت روانی بهشون آزادی عمل زیادی میده که کمتر از نظر روانی قابل پیش بینی باشن. در نتیجه توصیف ویژگی های این گروه هم به نسبت گروه های دیگه سخت تر میشه.
مَخلَص کلام:
For psychotherapy to help a person get back to the center of his or her characterological tendencies from a decompensated position. Dionysians are encouraged to think more and do less in effective psychotherapy. Some mixture of consolation and confrontation is recommended to help Odysseans deal with swings between action and despair that may have gotten out of hand.
The main point is that we try to help a person understand and accept his or her own personal style but to keep that style within manageable limits. We never expect to make a hand-washing rationalist out of a Dionysian nor a seductive, dissociated complier out of an Apollonian. We hope to help people center on their own capacities and limitations.
منبع:
Trance & treatment - ch5