از ناپلئون بُناپارت، نخستین امپراتور فرانسه و یکی از برترین فرماندهان نظامی تاریخ بشریت نقل شده که: «اگر لشکر گوسفندان توسط یک شیر رهبری شود، میتواند ارتش شیران را به رهبری یک گوسفند شکست دهد.» این نقلقول زیبا، به خوبی اهمیت بالای مدیریت را برجسته میکند. یک رهبر و مدیر بزرگ میتواند با کمترین امکانات، به بزرگترین دستاوردها برسد. یک مدیر موفق میتواند نقاط ضعف اعضا را بهراحتی پوشش دهد و از آنطرف، یک مدیر نالایق حتی اگر بهترین استعدادهای جهان را نیز در اختیار داشته باشد، بهراحتی شکست میخورد. حال سؤال اساسی اینجاست که آیا مدیر موفق ویژگیهای اساسی و خصوصیتهای خاصی دارد که او را از دیگر مدیران جدا میکند؟ به نظر میرسد چنین صفات، خصیصهها و ویژگیهایی وجود داشته باشند. باوجود ذاتی بودن بعضی از این ویژگیها، بیشترشان اکتسابی و قابل یادگیری هستند. در این بخش قصد داریم ویژگیهای اساسی یک مدیر موفق را از زبان سیزده سرباز خبره در این حیطه بشنویم.
یک خصیصه حیاتی که هر مدیر بزرگی دارد، همدلی و یکدلی است. همدلی تنها به معنای شنونده بودن و در اختیار گذاشتن کامل گوش شنوا برای اعضای گروه نیست. مدیر موفق باید خودش را در موقعیت اعضا تصور و وضعیت آنها را بهطور کامل درک کند. آن مدیر موفق باید بتواند خود را هم در وضعیت حال، هم در وضعیت آینده و در هم زندگی کارمندش بهصورت کلی، قرار دهد. یعنی باید متوجه شود که او هم در این زمان بهخصوص و هم در کل زندگی به چه چیزی نیاز دارد. برای رسیدن به این هدف، رهبر گروه باید مکالمه صادقانه، خالصانه و حقیقی با اعضای گروه داشته باشد تا بفهمد، بهواقع چه چیزی برای آنها مفید است. -ریچارد فونگ
شفافیت یک ویژگی است که هر مدیر بزرگی باید داشته باشد. شفافیت به معنای روراست و صادق بودن با دیگران در محیط کار است. کارمندها صرفنظر از موضوع، باید بتوانند با امنیت کامل با رهبر یا رئیسشان صحبت کنند. مدیر موفق میتواند با صحبت صادقانه، اشتراکگذاری اطلاعات، پرسیدن سؤال، فراهم آوردن بازخورد، واقعگرایی و مورد اعتماد بودن، محیطی شفاف، صمیمی و مؤثر ایجاد نماید. -جارد ویتز
هر مدیر موفق و بزرگی به تواناییهای اعضای گروهش اعتماد کامل دارد و میتواند بهخوبی وظایف را میان اعضای گروه تقسیم کند. شاید این موضوع ساده به نظر برسد، اما کسانی که نمیتوانند به تواناییهای دیگران اعتماد داشته باشند و همه کارهایشان را خودشان انجام دهند، قطعاً دچار اضطراب میشوند و انرژی زیادی هدر میدهند. این اضطرابها، استرسها و خستگیها در کل اعضای گروه اثر منفی میگذارد. اگر رهبر گروه نتواند تقسیمکار کند، یعنی غیرمستقیم به زیردستانش میگوید که من برای انجام کارها به شما اعتماد ندارم که نتیجه آن، از دست رفتن روحیه و کاهش بهرهوری اعضای گروه است. -کریستی نیکل
رشد محور بودن باید در ذات هر مدیر بزرگی باشد. یک مدیر موفق سعی میکند، میزان رشد قابلاندازهگیری شرکت را با سازماندهی و پخش منابع در سراسر گروه و با متمرکز کردن آنها به سمت حل مشکلات اساسی، پیادهسازی ایدههای نو و درنهایت فروش بیشتر، افزایش دهد. بهعلاوه، در کنار رشد جمعی، یک مدیر موفق رشد محور، تلاش میکند تا تکتک اعضای گروه، همزمان با رشد کل سازمان، بهصورت فردی نیز رشد کنند و به کمال شخصیتی و کاری برسند. – فحزان علی
مدیران بزرگ تمام انگیزه خود را از هدف والای خود میگیرند. یک مدیر موفق از هیچ فداکاری، تلاش و کوششی برای رسیدن به هدف دریغ نمیکند و همه اعضای گروه را نیز برای رسیدن به آن بسیج و باانگیزه میکند. حتی اگر نیاز به کار کردن در وسط میدان باشد، آن مدیر موفق آستینهایش را بالا میزند و وارد کار میشود. البته لازم به ذکر است که هدفگرایی نباید با آن جمله معروف: «هدف وسیله را توجیه میکند.» اشتباه گرفته شود. هیچوقت هدف نباید وسیله را توجیه کند، بلکه وسیله باید هدف را توجیه نماید. حتی اگر آن عمل غیراخلاقی در برابر هدف نهایی، مانند قطرهای در برابر اقیانوس باشد، بههیچوجه مرزهای اخلاقی نباید شکسته شوند. -مایلز جنینگز
مهارت در سازماندهی حیاتی است. مدیران معمولاً باید چندین نفر، وظیفه و هدف را مدیریت کنند. یک مدیر موفق باید بتوانند همه اینها را از طریق امکانات موجود سازماندهی کند. اعضای گروه باید دقیقاً بدانند که چهکاری در چه مدتزمانی انجام شود. همه باید بتوانند از یک وظیفه، به وظیفه دیگری پرش کنند، بدون اینکه نظم کلی گروه به هم بخورد. نکته مهم در سازماندهی، نگرفتن آزادی عمل از اعضای گروه است. انضباط و سازماندهی بیشازاندازه باعث از بین رفتن خلاقیت و کاهش بهرهوری میشود و یک مدیر موفق بهخوبی میتواند در این مورد تعادل خوبی برقرار نماید. -پیتر بوید
هر مدیر بزرگی، یک شنونده فعالی است که به کارمندانش کمک میکند تا به بهترین نسخه خودشان تبدیل شوند. مدیران معمولاً کار سختی را در مدیریت مردم، بهخصوص در دوران دورکاری دارند. در این زمانها روحیه کارمندان پایین خواهد آمد و اینجاست که یک مدیر موفق اهداف فردی هر عضوی را در مدتزمان مشخصشده بهمنظور دستیابی به یک هدف جمعی مشخص میکند و به آنها انگیزه میدهد. همچنین مدیر موفق به کارمندانش به معنای واقعی کلمه گوش میدهد و از ایدههای آنها برای کاهش ناکارآمدی و رشد کل گروه استفاده میکند. -دوران اینسی
یکی دیگر از ویژگیهای اساسی یک مدیر موفق کنجکاوی است. کنجکاوی باعث میگردد که مدیران بزرگ صادقانه به دنبال درک زیردستانشان باشند و قبل از قضاوت و نتیجهگیری زودهنگام در مورد اتفاقات، از آنها سؤال بپرسند. یک مدیر موفق و کنجکاو در عوض دادن ماهی، ماهیگیری را به اعضای گروه میآموزد. او به جای تظاهر به عقل کل بودن و دانستن همهچیز، به اعضای گروه کمک میکند تا خودشان به راهحل مشکل برسند و این موضوع هم برای مدیر، هم برای سازمان و هم برای تکتک اعضا بسیار مفید است. -کلسی ریموند
انعطافپذیری و توانایی تطبیق با شرایط مختلف در دنیای پرسرعت امروزی بسیار مهم و حیاتی است. درگذشته فرصتها مانند ابرها میگذشتند، اما اکنون سرعتشان به 3.5 ماخ نیز رسیده است. چنگ زدن به فرصتها در امورات فردی مهم است، اما اهمیتش در سازمانها، شرکتها و بهصورت کلی، کارهای تیمی بهشدت بالاتر میرود. یک مدیر موفق نهتنها میتواند فرصتهای کمنظیر را شناسایی کند، بلکه توانایی سازماندهی همه منابع انسانی و مادی در جهت دستیابی به آن فرصت را نیز دارا است. در صورت شکست، معمولاً سازمانها دوام نمیآورند. جوردن ادلسون
یک مدیر موفق مهارتش در حل مسئله بالاست و میتواند بهسرعت و بداهه فکر کند. یک مدیر موفق باید بتواند سریع فکر کند و در مدتزمان کوتاه به راهحلی برسد که کل سازمان را چندین قدم به جلو براند. معمولاً بداههپردازی و برنامهریزی را روبروی هم قرار میدهند و میگویند اگر کسی توانایی برنامهریزی خوبی برای آینده داشته باشد، معمولاً در برابر اتفاقات غیرمنتظره و پیشبینینشده واکنش مناسبی نشان نخواهد داد و اگر کسی بهطور ذاتی سریع فکر میکند، نمیتواند برای آینده دور برنامهریزی کند. یک مدیر موفق هر دو ویژگی را باهم دارد، اما اگر قرار باشد یکی از آنها را انتخاب کنیم، قطعاً و بدون شک بداههپردازی انتخاب ماست. -استفانی ولز
یک مدیر موفق همیشه به دنبال بهینهسازی است. او میتواند نحوه کارکرد گروهش را ببیند، نقاط ضعف و قوت اعضای گروهش را میشناسد و از موقعیت آنها برای بهینهسازی کل گروه و سازمان بهره میبرد و آن را رشد میدهد. بهینهسازی بههیچوجه راجع به خود مدیر نیست. اگر این عمل بهدرستی انجام شود، کل سازمان و گروه همزمان باهم به موفقیت نزدیکتر میشوند. -لیام لئونارد
یک مدیر موفق کسی است که به جزئیات توجه میکند. اگر این توانایی در او وجود نداشته باشد، قطعاً دست راست او یک شخص جزئینگر است. به معنای واقعی کلمه، وظیفه او این است که بفهمد آیا محصولات یا خدمات با استانداردهای سازمان، کسبوکار، دولت و مشتری تطابق دارد یا خیر. احتیاط، جزئینگری و مراقبت بالا از خصیصههای یک مدیر موفق است که باعث میشود سرعت پیشرفت گروه تا چندین برابر بالاتر رود. -سید بلخی
رهبران بزرگ همیشه در حال یادگیری هستند. یک مدیر موفق میل سیریناپذیری به کلیگرایی و دستچین کردن ایدههای جدید در همه رشتهها از طریق اینترنت، کتاب، پادکست و دورهها دارد. میل به یادگیری بسیار مهم است زیرابه مدیران کمک میکند تا ذهنیتی باز و دیدی روشنفکرانه به جهان و مردم داشته باشند و برای حل مشکلات از روشهای خلاقانهای استفاده نمایند. همچنین یادگیری دائمی به مدیران کمک میکند که همیشه بهروز بمانند و از قافله موفقیت عقب نمانند. -بلیر ویلیامز
ویژگیهای اساسی یک مدیر موفق محدود به این سیزده مورد نمیشود. انسان موجودی پیچیده و علوم انسانی پیچیدهترین حوزه علمی تاریخ بشریت است، زیرا انسان مانند فلزات رفتار ثابت و قابل پیشبینی از خود بروز نمیدهد که بتوان بهآسانی بر روی آن مطالعه انجام داد. شاید انسانها قابل پیشبینی باشند، اما دانش بشر هنوز به کشف این موضوع نرسیده است. شاید یک علتش عقب ماندن فلسفه از علم باشد. فلسفه علمی است که صرفاً به انسان اختصاص دارد و اگر این دانش تخصصی پیشرفت نکند، تعجبی هم ندارد که حوزههای مرتبط با آن نیز نتوانند به پیشرفت قابلملاحظهای دست پیدا کنند. درهرحال، نظر تو در مورد این یادداشت چیست؟ تو چه ویژگی دیگری میتوانی به این لیست اضافه کنی؟ یک مدیر موفق چه ویژگیهای دیگری باید داشته باشد؟