جنبش موسوم به MeToo عمدتا جنبشی آمریکایی است. و موج مشابهی که اخیرا در میان ایرانیان خیز گرفت هم مشخصات همان جنبش را داراست. اما این جنبش زاویههای کمترشناختهای هم دارد. یکی از مهمترین آنها شیوه برخورد زنان فرانسوی با موضوع این جنبش است که در بیانیه مشهوری به امضای کاترین دونوو - هنرپیشه فرانسوی - و دهها هنرمند و روشنفکر این کشور در سال ۲۰۱۸ مطرح شد. احسان راستان اخیرا ترجمهای از بیانیه هنرمندان و روشنفکران فرانسوی به دست داده است که متن آن را در زیر میخوانید.
تجاوز جنسی جرم است. اما تلاش برای اغوای کسی، چه با پافشاری و چه ناشیانه، جرم نیست. همانگونه که درخواست عاطفی مؤدبانه از زنان، تهاجم نرینگی به آنان نیست.
رسوایی هاروی واینستاین، بهحق، خیزشی را علیه خشونت جنسی برانگیخت که زنان، بهویژه در زندگی حرفهایشان، از آن آسیب دیدهاند. آنجا که مردانی از قدرت خود سوءاستفاده کردهاند این خیزش ضروری بود. اما، آنچه گمان میرفت صداها را آزاد کند، اکنون به ضد خود بدل شده است: به ما گفته میشود که از چه باید سخن گفت و دربارهی چه باید خاموش بود و زنانی که از فرو افتادن در این جریان سر باز زنند، خائن خوانده میشوند و شریک جرم.
درست همانند روزگار سپریشدهی شکار جادوگران، آنچه ما بار دیگر در اینجا شاهد هستیم، مقدسمآبی است، زیر نامی بهمراتب بهتر ــ ادعای حمایت از آزادیِ زنان و پاسداری از ایشان ــ که تنها با اسارت زنان در جایگاه قربانیان ابدی، و فروکاستن آنان به طعمههایی بیدفاع در برابر مردان زنستیز دیوسیرت، به دست میآید.
در واقع، جنبش «من هم»، در روزنامهها و شبکههای اجتماعی، به کارزاری بدل شده است از اتهامها و کیفرخواستهای علنی علیه افرادی که فرصت پاسخگویی و دفاع از آنان دریغ شده و در گروه مجرمان جنسی گنجانده شدهاند. این دادستانی شتابزده اکنون قربانیانِ خود را دارد: مردانی که در محل کارشان مجازات شدهاند، مجبور به استعفا شدهاند، و از این دست، حال آنکه تنها جرمشان لمس زانوی زنی بوده، تلاش برای ربودنِ بوسهای، سخن گفتن از چیزهای «خصوصی» حین یک ناهار کاری، یا فرستادن پیامکهایی با درونمایهی جنسی، به زنانی که علاقهی متقابلی به آنان نداشتهاند.
این دیوانگی که «خوکها» را به کشتارگاه بفرستید [تعبیری که در نسخهی فرانسوی جنبش «من هم» به کار میرفت]، جای آنکه به زنان قدرت بیشتری دهد، منافع دشمنان آزادی جنسی را برآورده میکند ــ تندروان مذهبی، واپسگرایان و آنان که بر اساسِ نظام اخلاقی راستکیشانه و ویکتوریاییشان، عقیده دارند که زنان «گونهای جدا» هستند، کودکانی با چهرهی بزرگسال و همواره نیازمند مراقبت.
مردان نیز، به سهمِ خود، فراخوانده میشوند تا گناه خود را گردن گیرند و نقبی در خاطراتشان زنند تا «رفتارهای نامناسب»ی را، که ده، بیست، یا سی سال پیش مرتکب شدهاند، به یاد آوردند و از آنها توبه کنند. این اعترافگیری علنی، و این تاختوتاز به سپهر شخصی افراد، و این دادستانهای خودخوانده، فضایی را شبیه جوامع توتالیتر برساخته است.
این پاکسازیها گویا حد و مرزی ندارد. پوستر برهنهای از اگون شیله [۱۹۱۸ – ۱۸۹۰، نقاش] سانسور میشود. با موزهای تماس میگیرند که یکی از نقاشیهای بالتوس [۲۰۰۱ – ۱۹۰۸، نقاش] را بردارند، چون بچهبازی را موجه جلوه میدهد. نمیتوانند میانِ هنرمند و کار او تمایزی قائل شوند. به سینماتک فرانسه گفته میشود که مرور آثار رومن پولانسکی [متولد ۱۹۳۳، فیلمساز] را برگزار نکند؛ همچنین، مرور آثار ژان-کلود بریسو [۲۰۱۹ – ۱۹۴۴، فیلمساز]، که از آن نیز جلوگیری میشود. دانشگاهی در بابِ «آگراندیسمان»، اثر میکلآنجلو آنتونیونی [۲۰۰۷ – ۱۹۱۲، فیلمساز]، حکم میدهد که فیلمی «زنگریز» و «ناپسند» است. در نور این تجدیدنظرطلبی حتا جان فورد [۱۹۷۳ – ۱۸۹۴، فیلمساز] («جویندگان») و نیکولا پوسَن [۱۶۶۵ – ۱۵۴۴، نقاش] («تجاوز به زنانِ سابین») نیز در خطر حذفاند.
این روزها ویراستاران از برخی از ما میخواهند که شخصیتهای مردی که میآفرینیم، وقتی دربارهی مسائلِ جنسی و عاشقانه سخن میگویند، کمتر «سکسیست» و بیشتر خویشتندار باشند؛ یا اینکه به گونهای رفتار کنند که «هول و هراسی را که شخصیتهای زن تجربه کردهاند» بیشتر آشکار شود! و این مورد دیگر، که به مضحکه پهلو میزند: در سوئد لایحهای ارائه میشود که از زوجها میخواهد، هر بار، پیش از برقراری رابطهی جنسی، رضایت صریح خود را اعلام کنند! در گام بعدی، ما برنامهای در گوشیهای هوشمند خود خواهیم داشت که بزرگسالان، هرگاه میخواهند با هم بخوابند، ملزم به استفاده از آن هستند، تا بهدقت روشن کند که طرف مقابلشان به کدام عمل جنسی تمایل دارد و به کدامیک نه!
رووِن اوژیان [۲۰۱۷ – ۱۹۴۷]، فیلسوف، از آزادی رنجاندن، از آنجا که ضرورتی است برای آفرینش هنری، دفاع کرده است. بدین سان، ما نیز از آزادی «مزاحمت»، از آن رو که آزادی جنسی ناگزیر از آن است، دفاع میکنیم.
امروزه ما آنقدر آموختهایم که بدانیم، سرشت تکانههای جنسی، تهاجمی و زمخت است ــ با این حال، این را نیز میدانیم که تفاوتی هست میان تلاش ولنگارانه برای اغوای دیگری، و آنچه به نام حملهی جنسی شناخته میشود.
فراتر از همه، ما آگاه هستیم که انسان چون سنگ یکپارچهای نیست: زنی میتواند، در یک روز، هم گروهی حرفهای را هدایت کند و هم، از اینکه شریک جنسی مردی است، لذت ببرد ــ بدون آنکه «روسپی» باشد یا شریک جرم نظام مردسالار. او میتواند اطمینان حاصل کند که آیا درآمدی برابر با یک مرد دارد یا نه، اما در هول و هراسی دائمی نباشد از اینکه مبادا مردی در مترو خودش را به او بمالد، حتا اگر این عمل جرم تلقی شود. او میتواند حتا این عمل را بیانگر نوعی محرومیت بزرگ جنسی تلقی کند، یا رویدادی بیاهمیت.
به عنوانِ زن، ما خود را جزو این جریان فمینیستی نمیدانیم که صرفنظر از نکوهش سوءاستفاده از قدرت، چهرهای که از خود نمایش میدهد، بیزاری از مردان است و بیزاری از روابط جنسی. ما باور داریم که آزادی «نه گفتن» به یک پیشنهاد جنسی نمیتواند، بدون آزادی مزاحمت، وجود داشته باشد. و ما فکر میکنیم که هر فرد باید بداند که چگونه به این آزادی مزاحمت پاسخ دهد، از راههایی به جز آنکه در نقش طعمه و بازیچه فرو رود.
برای کسانی از ما، که تصمیم گرفتهاند صاحب فرزند شوند، فکر میکنیم خردمندانهتر آن است که دخترانمان را در راهی بزرگ کنیم که به قدر کفایت از همهی ابعاد زندگی آگاه باشند، به جای آنکه بخواهند مدام در حالتی از وحشت و سرزنش زندگی کنند.
حوادث ناگواری که بر بدنِ یک زن اثر میگذارند، ضرورتاً بر شأن و منزلت او اثر نمیگذارند و نباید بگذارند، و آنقدر دشوار نیستند که بتوانند از او یک قربانی همیشگی بسازند. زیرا ما را نمیتوان به تنهایمان فروکاست. آزادی درونی ما نقضناشدنی است. و این آزادی، که ما آن را گرامی میداریم، بدون خطرپذیری و مسئولیتپذیری محقق نمیشود.
انتشار در روزنامهی «لو موند»، ۱۰ ژانویه ۲۰۱۸
ترجمه انگلیسی متن را اینجا میتوانید بخوانید.