محمد فاضلی - امروز باواسطه (از فردی موثق) شنیدم که از دفتر نخستوزیر کانادا با خانواده یکی از قربانیان تماس تلفنی گرفتهاند و احوالشان را پرسیدهاند، تسلیت گفتهاند، پیشنهاد زندگی در کانادا دادهاند و پرسیدهاند آیا نمیخواهید به کانادا سفر کنید و خانه و زندگی عزیز از دست رفته را مشاهده کنید.
دو سه ساعت بعد تصادفاً به تلویزیون نگاه کردم و دریغ از یک نوار سیاه که نشان عزا باشد. امروز هیچ خبری از دیدار تسلیبخش مقامات با خانواده قربانیان نبود.
ما اگر نخوردهایم نان گندم، دیدهایم دست مردم. دیدهایم که تلویزیونهای دنیا برای یکدهم رخداد سقوط هواپیما برنامههای عادیشان را قطع میکنند، با خانواده قربانیان تماس میگیرند و میکوشند مرجع جامعه شوند.
چرا از یک نوار سیاه بر گوشه تلویزیون دریغ میشود؟
چرا یک هلیکوپتر در مراسمی رسمی، با حضور گروه موزیک نظامی، با حضور مقامات ارشد، در ادای احترام به قربانیان حادثه، محل سقوط هواپیما را گلباران نمیکند؟
چرا مقامات رسمی در مراسم شمع روشن کردن برای قربانیان شرکت نمیکنند؟
چرا با چهرههای مورد قبول مردم، با آنها که اندکی به مردم آرامش میبخشند، گفتوگو نمیشود؟
چرا شورای شهر یا هر نهادی که اختیار دارد، برای ساختن بنای یادبود، یک مرکز تحقیقات ایمنی پرواز یا تحقیقات درباره هر چیز دیگری، در محل سقوط هواپیما که اتفاقا منطقهای توسعهنیافته از استان تهران هم هست، دست به بررسی نمیزند؟
چرا کسی به کاناداییها، به همان دانشگاههایی که نخبگان ایرانی در آن تحصیل میکردند پیشنهاد نمیکند به یاد قربانیان حادثه، با همراهی اوکراینیها، یک مرکز تحقیقات صلح در محل حادثه ساخته شود؟
واقعاً چرا در سرزمین سوگ و در فرهنگی که تراژدی از رستم و سهراب تا به امروز سنتی غنی دارد، این قدر ذهنهای تصمیمساز و تصمیمگیر بسته و غریبه با «گفتمان زندگی» است؟ چه کسی مسئول بازگرداندن این مردم از مرگزیستی به زندگی است؟
چرا صد ایده دیگر روی میز نمیگذارید برای بزرگداشت زندگی؟ برای همدردی برای با هم بودن؟
چرا تعجب میکنید که کثیری از این مردم در رؤیای کانادا به سر میبرند؟ نخستوزیرش را میبینند که خانواده قربانیان را در بر گرفته است، و دیر یا زود خبر دلداریها و مردمنوازیهایشان را میشنوند.
مرگ، اتفاق، تلخی، اشتباه و سوگ همیشه و همه جا هست؛ آنچه همه جا نیست، ظرائف و درایت حکمرانی است.
منبع: کانال تلگرامی @fazeli_mohammad