به نام خدا :)
سلام و هزاران سلام به همه شما
خب خب
خیلی هم عالی
آقا امروز من رفته بودم استخر و یسری اتفاقات جالب افتاد که میخوام درموردشون بگم بهتون
و جالبه که وقتی اومدم عکس بگیرم، اومدن گوشیمو گرفتن!!!
اصلا باورم نمیشد!
حالا بذار جلوتر درموردش توضیح میدم که بعدش چیشد...
خب آقا امروز که داشتیم ناهار میخوردیم، بابام گفت بچه ها میاید بریم استخر؟؟
بعد داداشم گفت آره من میام
منم دودل بودم میگفتم خدایا به نظرت برم یا نه؟
و بعد گفتم آقا بذار بریم الان 2ساله که نرفتیم استخر بخاطر این کرونای فلان فلان شده
و گفتم که آقا منم میام
بعد بابام گفت باشه ساعت 5 اینا میریم
گفتم چرا 5؟؟ خیلی زوده بابا!
گفت دیرتر بریم شلوغ میشه و...
گفتم باشه :)
آقا واقعا من الان به این نتیجه رسیدم که باید واسهی خودمون خیلی خیلی وقت بذاریم
بخدا ما مهمترین آدم توی زندگی خودمون هستیم
باور کن هیچکس تا آخر عمر نمیمونه با ما
باور کن
و من دارم تمرین میکنم که وقت بیشتری برای خودم بذارم
سعی میکنم که به روحیهی خودم برسم
چون میدونم که هرکس مهمترین آدم توی زندگی خودشه
و خلاصه همین موضوع باعث شد که بگم آقا بریم استخر چرا که نه
و بعدش ساعت 5 اینا شد و بعد بابام گفت بیاین آماده شید بریم
گفتم باشه اومدم
رفتیم و خلاصه آماده شدیم و اینم بگم وقتی خواستید برید استخر، مایو تونو توی خونه بپوشید که
دیگه اونجا اذیت نشید و وقتتونو نگیره
آره خلاصه رفتیم استخر
و بعد من کلا شنا کردن یادم رفته بود??
مثل اردک داشتم راه میرفتم خخخ
البته کمی که گذشت یکم یادم اومد که باید چجوری شنا کنما
آقا بعد دیدم که دمپایی هارو خیلی بد پرت کردن!
با خودم گفتم واقعا چرا عین آدم نمیذارن یه گوشه؟
بعد گفتم بذار یه عکس بگیرم و بعد بیام بگم که آقا لطفا رعایت کنید و اینا
و بعد من گوشیو نبرده بودم بخاطر اینکه وقتی گوشیتو با خودت بیرون نبری، باعث میشه
که وابستگیت(dependency) کمتر بشه به گوشی
و منم این تمرین رو انجام دادم
خلاصه گوشیمو نبردم
به داداشم گفتم داداش گوشیتو میاری من چنتا عکس بگیرم؟
گفت محمد نه خطرناکه(به خدا آرزو به دل موندیم یکی اسممونو کامل صدا بزنه؛ چندنفر کلا اسم منو کامل صدا میزنن و میگن محمدامین و من خیلی حس خوبی میگیرم و آقا لطفا اسم افراد رو کامل صدا بزنید)
یه دفعه میوفته توی آب و...
گفتم بابا نمیارم توی آب که!
گفتم نه :|
گفتم آی فلان فلان شده? باشه نخواستیم
بعد گفتم بذار برم گوشیِ بابا رو بگیرم
رفتم گفتم بابا کلیدتو بده برم گوشیتو بیارم چنتا عکس بگیرم
بعد کلیدشو از دستش باز کرد و داد بهم
آقا خلاصه رفتم و گوشیشو آوردم
و موقع آوردن خیلی حواسم بود که یه وقت آب نپاشه روی گوشی
چون توی اون راهرو که میخوای بری وارد استخر بشی، چنتا دوش هست
آقا بعد اومدم اول از خودم یه سلفی گرفتم و بعد از اون دمپایی ها عکس گرفتم
آقا بعد برگشتم که ببرم گوشی رو بذارم توی کمد
که بعد دیدم یه نفر سوت زد!
و گفتم بابا با من نیستن که
بعد دیدم یکی داد زد گفت آقا!!
بعد برگشتم دیدم که به من اشاره کرد گفت بیا اینجا
آقا منم کلا هنگ کرده بودم که چی میخواد بگه
بعد منم سینه مو دادم جلو و رفتم گفتم بله؟؟
گفتم برای چی عکس گرفتی؟
گفتم بابا از چارتا دمپایی عکس گرفتم دیگه!
گفت نه نباید عکس بگیری و...
خلاصه گوشی رو گرفت و گفت الان میبرم میدم به رئیس
منم توی دلم میگفتم ببر به از رئیس بزرگترت بده
فلان فلان شده
آقا بعد رفت توی سالون و بعد دیدم آقا من وضعیت درست و حسابی ندارم چون مایو پوشیده بودم
خلاصه داداشم که آماده شده بود گفتم بهش داداش اون مَردهی فلان فلان شده اومد گوشی رو گرفت ازم
برو ببین کجا رفتش
گفت من که نمیشناسمش :|
گفتم خب وایسا برم دوش بگیرم بیام
رفتم یه دوش گرفتم و زیر دوش هم گفتم خدایا من الان بدجور گیر کردم و خودت کمکم کن و من این قضیه رو میسپرم به تو دیگه خودت میدونی و بعد لباسامو پوشیدم و بعد گفتم به داداشم بیا بریم ببینم فلان فلان شده گوشی رو کجا برد
بعد یادم افتاد که گفت میبرم به رئیس بدم
و گفتم آهان بذار برم ببینم کجاس این آقا رئیسه
آقا من رئیس رو هم میشناختم چون دوست بابام هست
و رئیس توی سالون نشسته بود
رفتم گفتم آقا گوشی من دست شماست؟
بهم گفت تو عکس میگرفتی؟
گفتم بله
بعد رفت اتاقش و منم پشت سرش رفتم و داداشمم اومد با من
آقا خلاصه رئیس گفت که تو نمیدونی که نباید عکس بگیری؟
گفتم بابا من یدونه از خودم عکس گرفتم و یدونه هم از دمپایی ها
چه مشکلی داره؟
گفت مشکل داره
گفتم خب چیه؟؟؟؟؟
گفت شما یچیزایی رو نمیدونی که
گفتم خب بگو دیگه ای فلان فلان شده(البته فلان فلان شده رو توی قلبم گفتما?)
گفتش که ببین این عکس رو ممکنه بیان کنارش یه عکس خانوم لخت بذارن و بگن که توی فلان
استخر یه همچین موردی بوده و برای ما داستان بشه و...(چقدر ذهن بعضیا مریضه)
دیدم انصافا از یه جهت راست میگه
و بعد بهش گفتم بابا بخدا من اصلا به این چیزا فکر نکردم
گفتش حالا بیا بگیر گوشیتو ولی دیگه از دفعه بعد ننداز
گفتم باشه
آقا بعد میگفتم ای خدا چرا عکسارو پاک کردن!
بعد گفتم اشکالی نداره اومدیم خونه میام با برنامه ریکاوری عکس، اون عکسایی که
پاک کردن رو ریکاوری میکنم و بر میگردونم
و بعد اومدیم خونه و سریع گوشی بابامو گرفتم گفتم بده برم عکسارو بفرستم به گوشیم
گفت باشه
آقا اومدم برنامه ریکاوری رو نصب کردم و دیدم عه اون عکسایی که پاک کردن نیست توی برنامه ریکاوری!
گفتم ای وای خدایا
بعد رفتم گالری رو نگاه کردم و دیدم عه کامل پاک نشده
نگو که بعضی گوشیا این قابلیت رو دارن که وقت یه عکسی رو پاک میکنی، اول میره توی سطل زباله
و کاملِ کامل از توی گوشی پاک نمیشه و من اینو نمیدونستم چون گوشیِ خودم همچین قابلیتی نداره
و خلاصه خیلی خوشحال شدم و بعد عکسارو هم فرستادم به گوشیم :)
و اون برنامه های ریکاوری رو هم پاکیدم
آره خلاصه اینطوری :))
یه دونه بلاگپست نوشتن اینقدر داستان داره ها??
خخ تازه رئیسه میگفت باید عکسارو بفرستیم فتا
گفتم بهش عکس چارتا دمپایی رو میخواین بفرستین فتا؟؟
خخخ وای خدایا چی بگم من
بچه میترسوند??
آقا خلاصه که به خوبی و خوشی گذشت و دم خدا واقعا گرم :)
و به بابام هم نگفتم که آقا گوشی رو گرفتن و اینا که یه وقت ناراحت نشه و یچیزی هم به من بگه :))
خخ
خدایا شکرت واقعا بخاطر همه چیز
همین که فرصت زندگی کردن دادی به ما
آره دیگه خلاصه اینطوری
و موقع برگشتن هم یه دختر کوچولو رو دیدم که از ماشین سَرِشو بیرون در آورده بود و منم بهش یه
لبخند زدم :)
گفتم بابا چرا یه لبخند رو از همدیگه دریغ کنیم؟
البته که اگر بزرگتر بود هیچوقت این کارو نمیکردما
ولی خب دیگه بچه بود :)
و بعد توی اتوبان یه تصادف هم شده بود و من اصلا اصلا نگاه نکردم
چون یاد گرفتم که آقا این چشمای خوشگل ما نباید هرچیزی رو ببینه
این گوشای ما نباید هرچیزی رو بشنوه!
و خلاصه اصلا نگاه نکردم
مگه دیوانم؟
تصادف رو ببینم و بعد حال خودمو بد کنم؟
مگه درطول روز آدم چقدر حالش خوبه که بخواد بیاد به این چیزا هم نگاه کنه؟
خلاصه نگاه نکردم و رد شدیم رفت :)
و یچیزی
الان بازم داره این کرونای لعنتی زیاد میشه و بعضی از دوستای من گرفتن
آقا لطفا دعا کنید برای این افراد
این سلامتی لامصب خیلی مهمه
خدایا من و تمام کسایی که الان دارن این مطلب رو میخونن ازت میخوایم که این کرونا رو از بین ببری و
کسایی که کرونا گرفتن هم خیلی خیلی سریع خوب بشن :)
الهی آمین.
و خلاصه خیلی کیف داد استخر :)
خدایا شکرت که استخر داریم!
استخر آب داره!
آبِ پاک داره!
و خدایا شکرت که اونجا اون فلان فلان شده اومد گوشیمو گرفت
قطعا هر اتفاقی بیفته خیره :)
و همین دیگه هیچ حرفی نیست :)
خیلی ممنونم ازتون که تا اینجا خوندید و با من همراه بودین
دَمِتون خییییلی گرم?
خب آقا حرفی نیست دیگه
فعلا خداحافظ.
تاریخ: 20 مرداد 1401
** راستی توی کانال تلگرام(MrAminEsCh@) هم مطالب خوبی قرار میدم؛ اگر خواستید یه سَری بزنید **