به نام الله مهربان
سلام بچه ها :)
حالتون خوبه؟
خب خب.
آقا امروز تولدمه?
آره حاجی.
امروز 19 بهمنه :))
بهمنی هستم :))
خب گفتم که بیایم امروز کمی با هم حرف بزنیم درمورد چیزای مختلف.
آقا واقعیتش چند روز پیش من یه پُست نوشتم ولی خب ویرگول از حالت انتشار، درآوردش.
اسمش یکم زشت بود فکر کنم بخاطر اون این کارو کرد.
چند نفر از بچه ها خوندنش.
مثلا نازنین خانوم، محدثه، خود، دیگه ببینم کی بود.
آهان میا خانوم و یه چنتا از بچه های دیگه.
ولی خب متاسفانه ویرگول پاک کرد دیگه.
حالا امروز میخوام که یسری از اون مسائل مهم رو که توی اون پست حرف زدیم رو دوباره حرف بزنیم.
حالا من نتونستم کامنتتون رو که نوشته بودید رو بخونم.
چون ویرگول پُست رو پاک کرده بود دیگه نمیشد کامنت هارو دید.
حالا امروز یکم صحبت میکنیم در اون موردی که اون روز حرف زدیم.
حالا یچیز جالب.
وقتی داشتم اعلانات رو نگاه میکردم، اسم بعضی از بچه هارو که میدیدم، خیلی خوشم میومد.
واقعا بعضیا چقدر اسمشون خوبه خدایی.
مثلا همین اسم نازنین.
یا محدثه.
از اسم محدثه که خییییلی خوشم میاد?
حالا آقا برداشتِ بد نکنیدا.
خدایی منظور خاصی ندارم.
ولی خب درکل بعضیا اسمشون اینقدر شیرینه که آدم میگه هی اسمشون رو صدا بزنم :))
محدثه محدثه محدثه?
خدایا کاش اسم جیگرِ من، یه همچین چیزایی باشه :))
فاطمه زهرا هم اسم باحالیه.
از اسم پسرا هم، اسم محمدامین رو خودم واقعا خیلی خوشم میاد.
واقعا مامبزرگم دمش گرم.
اسم محمدمتین هم خوبه :))
درکل همه‌ی اسم ها خوبن ولی خب باید قبول کرد که بعضیاشون خیییلی خوبن :))
خدایا شکرت که ما اسم داریم.
خب بریم درمورد اون موضوعی که چند روز پیش حرف زدیم، حرف بزنیم.
آقا من توی اون پست گفتم که چرا واقعا توی مدرسه، مسائلی که نوجوونا ممکنه درگیرش بشن رو یاد نمیدن؟
مثلا دوست دختر دوست پسر، فیلم های بی تربیتی، زِنا، مواد، بلوغ و حتی علاقه و این چیزا.
واقعا بچه ها این موضوعات خیلی مهم هستن.
و واقعا چرا توی مدرسه یاد نمیدن؟؟
بدبختیِ کار هم اینجاست که این مسائل رو توی خونه هم یاد نمیدن!
خداوکیلی کِی شده که بیان با ما درمورد مثلا دوست دختر دوست پسر حرف بزنن؟؟
واقعا کِی؟
هیچ وقت.
خب بالاخره نوجوونه دیگه.
بالاخره دوست داره که بره با جنس مخالفش دوست بشه. و این کِشش(attraction) هم درونش وجود داره.
ولی خب همه مون هم میدونیم که این کار اشتباهه.
حالا بنا به دلایل مختلف.
ولی خب چرا آگاه سازی نمیکنن؟
اینا وظیفه‌ی خانواده و مدرسه هست که بگه اینارو.
که متاسفانه اصلا درمورد این چیزا حرف نمیزنن.
چرا؟؟
چون زشته.
هیس! هیییی برم درمورد فیلم های بی تربیتی(پور*ن) حرف بزنم باهاش؟ نه بابا من خجالت میکشم.
روش باز میشه. منحرف میشه.
اینا حرف هایی که فکر کنم پدر مادر میگن.
من اتفاقا یبار از مامانم پرسیدم.
گفتم مامان خداوکیلی شما چرا اصلا درمورد بلوغ با من حرف نزدین؟؟
گفتم خجالت میکشیدید؟
گفت آره?
ای خدا.
من توی پادکست بلوغ گفتم که خیلی پدرم درومد. خیلی.
یعنی واقعا لعنت بر این خجالت کشیدن.
که هرچی بلا میاد سَرِمون، بخاطر همین خجالت کشیدنه.
بخدا.
خخخ حالا اون روز من توی سالن امتحانات نشسته بودم داشتم مطالعه میکردم.
بعد یه 5-6 تا پسر اومدن.
حسابی هم تیپ زده بودن :)
فکر کنم بعد از مدرسه قرار داشتن?
بعد صاف اومدن نشستن کنار من :|
بعد خخخ یکی از پسرا اینطوری گفتا.
بچه ها ولنتاین نزدیکه. چی میخواید بخرید؟??
بعد حالا من دیدم حرفاشون داره کم کم به جاهای باریک نزدیک میشه، پاشدم رفتم اونطرف نشستم.
بعد یکی از پسرا گفت داداش ببخشید مزاحمت شدیما.
منم خندیدم گفتم نه بابا مشکلی نیس :/
حالا واقعا اون حرفِ پسره که گفت بچه ها ولنتاین نزدیکه، چی میخواید بخرید واقعا خیلی واسم خنده دار بود.
ولی اصلا یجوری هم شدم.
گفتم آخه واقعا چرا یه نوجوون، باید ذهنش درگیر این مسائل بشه؟؟
بابا با این انرژی که توی نوجوانی هست، به مولا آدم میتونه کوه هارو جابجا کنه.
به قول تُرکا: آدام الیه بیلر داغی قویا داغ اوسته!
حالا این پسرا و امثالشون همون هایی میخوان بشن(انشاءالله که نشن) که چند سال بعد، همون دختره بهشون(عذر میخوام) انگشتِ ف*اک نشون داده و گفته بزن به چاک. و اینا هم میخوان بیان آهنگ مهراب گوش بدن و هی بزنن از سَرِشون.
خب بابا باید یکی بیاد درمورد این چیزا قشنگ حرف بزنه دیگه.
بگه که این راهش نیست و اینا.
ولی خب اصلا هیچی به هیچی.
نه خانواده حرف میزنه نه مدرسه نه هیچکسِ دیگه‌ای.
واقعا اینا درده.
خدا خیر بده بعضی از معلمای مارو که قشنگ میان درمورد یسری از این مسائل حرف میزنن.
اون روز معلم نگارشمون درمورد شب زف*اف حرف میزد.
شب زف*اف، شبی هست که زن و شوهر برای اولین بار میخوان رابطه جنسی برقرار کنن.
بهمون یسری چیزا رو توضیح داد که اصلا نمیدونستیم.
واقعا دمش گرم که گفت.
حالا درسته شاید بعضیا بگن که نیازی هم نیست که این مسائل توی این سن و سال آموزش داده بشه.
آره خب اینم تا حدودی درسته. ولی خب خداییش دیگه 17-18 سال هم کم نیست.
بابا بخدا الان بچه های 5 ساله اصلا یه حرفایی میزنن که آدم برگاش میریزه. والا.
ولی خب به نظرم اگه آموزش داده بشه، بهتره.
چون اگه آموزش ندی، طرف قطعا بعدا به مشکل بر میخوره.
آقا بذار رُک بگم.
ببخشید یکم به هر حال زشته این حرفا.
ولی خب واقعا خیلی از پسر ها فکر میکنن که هرجا اومد جلو، باید فرو کنن.
درحالی که اصلا اینطوری نیست!!
حالا نمیخوام زیاد حرف بزنم در این مورد.
چون به هر حال جاش الان و اینجا نیست(اگه خواستید بیاید کلاس خصوصی?)
ولی خب واقعا آقا بالاخره همه میخوان یه روزی رابطه جنسی داشته باشن دیگه.
بهتره که یسری از مسائل(در حد نیاز) آموزش داده بشه.
خلاصه اینطوری.
من اینو قبلا گفتم و الان هم میگم که آقا اگه من معلم بشم، حتما درمورد این چیزا آموزش خواهم داد.
فقط خداجون خودت کمکم کن که معلم بشم.
رسالت من واقعا همینجاست.
خداجون شکرت واقعا.
آره خلاصه اینطوری.
حالا بیاید یکم بحث رو عوض کنیم :))
آقا کارنامه های مارو دادن.
و من شاگرد اولِ کلاس شدم.
بعد خب واقعیتش خیلی خوشحالم.
چون توی 12 سالِ تحصیلی، اولین باره که شاگرد شدم اونم اول!?
ولی واقعا خیلی جالبه که بعضی از بچه ها واقعا حسودی میکنن.
یعنی خدایی مشخصه که طرف سوخته.
نمیدونم چرا.
آخه هرکس، زندگیِ خاصِ خودشو داره دیگه.
آقا من اصلا تجدید بشم خب چه تاثیری توی زندگی تو داره؟
هیچی.
خب عزیزم مقایسه نکن دیگه.
حالا دیروز ما شیمی داشتیم.
بعد خب من کلا اینطوریم که خیلی سوال میپرسم.
یجوری که معلم بگه آقا من اصلا غلط کردم معلم شدم??
خخخ.
حالا توی زنگ شیمی، من هی سوال میپرسیدم.
حالا انصافا نمیخواستم اذیت کنما!
کلا سوال داشتم.
بعد هی میپرسیدم.
بعد بچه ها به معلم همون اول که اومد، گفتن اسکندری شاگرد اول شده. فلانی دوم فلانی سوم.
بعد من چنتا سوال پرسیدم و معلم هم خسته شد.
بعد بهم میگه اسکندری تو واقعا چجور شاگرد شدی؟??
بابا من نمیدونم چرا اینطوری جا افتاده که هرکس سوال میکنه، یعنی اسکوله.
واقعا چرا؟؟
حالا واقعا بعضی وقتا بعضی از بچه ها یچیزایی میگن که آدم واقعا یجوری میشه.
مثلا یکی میگه عههه بسه دیگه. واقعا یاد نگرفتی؟؟
فلان فلان شده رو ببری پایِ تخته، میبینی هیچ خودش یاد نگرفته ها.
ولی خب واقعیتش من به فلان جام میگیرم.
سوالمو میپرسم.
ولی خب بالاخره بعضی از معلما یکم زود خسته میشن??
هاااا آهان.
حالا من سوال میپرسم بعد معلم شیمی مون میگه که بابا نمیخواد همه چیز رو بپرسی.
میبری خونه، خودت هم میخونی یاد میگیری.
بعد میگم آقا من اومدم توی مدرسه یاد بگیرم دیگه.
اگه قرار بود توی خونه یاد بگیرم که دیگه نمیومدم مدرسه.
والا.
بعد یه لحظه هنگ کرد??
خخخ.
فکر کنم جوابم خیلی دندان شکن بود.
والا دیگه.
میگه خونه یاد میگیری :||
لا اله الا الله.
خدایا شکرت.
شکرت که معلم داریم.
مدرسه داریم :)
حالا بذار آخرسر شکرگزاری میکنیم.
آره دیگه خلاصه مدرسه اینطوریه که خیلی خوش میگذره :))
واقعا خدایا کاش این مدرسه تموم نشه.
بخدا خیلی باحاله.
حالا من صبحا که مدرسه میرم، یه رفتگر هم کنار مدرسمون هست.
بعد حالا تازگیا باهاش دوست شدم :))
چند بار بهش گفتم سلام صبحیز خیر اولسون :) یورول میاز.
یعنی سلام صبحتون بخیر. خسته نباشید :))
گفتم یکم بهتون تُرکی یاد بدم?
خخخ.
آره بعد حالا هر وقت برمیگرده، میبینم که یه سیگار گذاشته توی دهنش :|
بعد خخ بعضی وقتا شیطنتم بالا میزنه میگم سیگارشو بگیرم از دهنش بنداز جوب.
ولی خب میگم نه حاجی داستان میشه?
واقعا آدمی که به خودش ارزش قائل باشه، به خودش آسیب نمیزنه!
خلاصه مدرسه خیلی خوبه.
یعنی کاش واقعا اصلا تموم نمیشد.
به هر حال میریم میخندیم چارتا چیز میز یاد میگیرم و کلا خوبه.
خدایا شکرت که میتونیم بریم مدرسه :))
واقعا.
میشد که اینقدر وضع مالی مون بد میشد که ما مخصوصا پسرا مجبور میشدیم دیگه درس مَرس رو رها کنیم بریم دنبال کار.
ولی خب خداروشکر بالاخره پدر مادر هوامونو دارن.
والا.
همین که داریم توی جایِ گرم و نرم میخوریم و میخوابیم خب خیلی خوبه :))
واقعا خداجونم شکرت?
حالا یچیزم بگم.
واقعا همونطور که گفتم، بعضیا کلا خیلی حسودن.
یعنی اصلا میبینن که تو پیشرفت کردی، آتیش میگیرن.
و من این آدمارو که میبینم، خیلی انگیزه میگیرم.
میگم محمدامین ببین باید مثل چی روی خودمون کار کنیم و رشد کنیم تا باسنِ یسریا واقعا بسوزه.
خداییش من خودم اصلا از اون آدما نیستم که بخوام حسودی کنم.
ولی باید قبول کنیم که بعضیا هستن که واقعا حسودی میکنن.
و میان طرف رو تخریب میکنن.
آره بابا کاری نداره که.
منم میتونستم و اینا.
من این رو یاد گرفتم که همیشه آدم های موفق رو تشویق کنم.
چون اینطوری اصلا آدم حالِ خودش خوب میشه.
والا.
خلاصه اینطوری دیگه اینطوری.
امروز هم شدم 18 ساله :))
واقعا کِی شدیم 18 سال؟؟
زمان داره عین برق و باد میگذره.
واقعا خدایا خودت کمکمون کن که توی این دنیا، آدم مفیدی باشیم.
بالاخره میخوایم همه مون بیایم پیش خودت دیگه.
حالا اگه اتفاق خاصی نیفته، دیگه نهایتش 70 سال دیگه میخوایم برگردیم.
باید جوری زندگی کنیم که حداقل دو نفر بگن عهه حیف شد واقعا.
خیلی آدم خوبی بود.
حداقل دو نفر برامون فاتحه بفرستن.
نه اینکه بگن عه فلان فلان شده خوب شد مُردا!
چقدر بی خاصیت بود.
واقعا خیلی بد میشه که بعد از اینکه مُردیم، خدای ناکرده یه همچین حرف هایی رو بشنویم.
باید مراقب رفتارمون باشیم.
مخصوصا این زبون!!
خیلی راحت میشه با همین یه تیکه ماهیچه، کلی حس خوب داد و همچنین دل شخصی رو شکوند.
اون پادکست مراقب شمشیرت باش رو اگر گوش ندادین، حتما یبار گوش بدین.
دو تا داستان جالب تعریف کردم که خیلی خوبن.
خلاصه خداجون به امید خودت دیگه.
خودت کمکمون کن که عاقبت بخیر بشیم.
ان شاءالله.
واقعا یکی از مهمترین اتفاقات هر شخصی توی زندگیش، ازدواجشه.
خیییلی مهمه.
یه جمله هست که میگه اولِ ازدواج، چشماتو باز کن و بعد از ازدواج، چشماتو ببند.
یعنی اول نگاه کن که میخوای با چه کسی ازدواج کنی.
طرف مناسبت باشه.
حالا بذار حرف از اینا شد، یچیزایی رو هم حرف بزنیم.
خب ببین درکل دخترا، شنوایی هستن.
یعنی از طریق گوش عاشق میشن.
ولی خب دخترا حواستون باشه که طرف، شعر نگه و خام نشید.
منطفی فکر کنید.
پسرا هم بصری هستن. یعنی از طریق دیدن، عاشق میشن.
حالا یه نکته مهم بگم برای پسرا.
طبق چیزی که خودم یاد گرفتم.
ببین حاجی نباید که ما همسفری که انتخاب میکنیم، بخاطر لباس و ظاهر و این چیزا انتخاب کنیم.
باید معیار هامون(criteria,yardstick) یچیزای دیگه باشن.
مثلا اخلاق. رفتار.
حالا تُرکا یه چیزی میگن که خیلی خوبه.
میگن یریشیک، گییشیک، دانیشیخ، باخیشیخ.
حالا یکی یکی توضیح بدم یعنی چی.
خب.
یریشیک: یعنی نحوه راه رفتن.
گییشیک: یعنی پوشش. که بسیار بسیار موضوع مهمیه.
دانیشیخ: یعنی نحوه‌ی حرف زدن.
باخیشیخ: یعنی نحوه‌ی نگاه کردن.
به هر حال باید توی انتخاب همسفر، به این مسائل دقت کنیم.
مثلا من خودم میدونم که خیلی بدم میاد طرف، موهاشو بذاره بیرون.
نه بخاطر حرام مَرام و جهنم و این داستانا.
نه.
میگم بابا تو باید زیباییت و تمام وجودت برای من باشه.
برای چی به هر کس و ناکسی این زیبایی هاتو نشون میدی؟
اصلا غیرت من که اجازه نمیده مثلا توی خیابون، هی همسفرمو نگاه کنن.
هی بالا پایین کنن.
به مولا من که خیلی قاتی میکنم.
حالا خداوکیلی نمیخوام تبلیغ مبلیغ کنما.
من که از سپاه نیومدم. آخوند هم نیستم.
ولی انصافا چادر خیلی خوبه.
من بارها و بارها توی خیابون و حتی توی فضای مجازی دیدم که مثلا دو نفر پیش هم هستن و یکی شون، حجابشو رعایت کرده و اون یکی موهاش اینا بیرونه.
اتفاقا از مدرسه که برمیگردم، این مدلی چنتا میبینم.
امروز که 2تا دیدم.
که یکی شون چادری بود و یکی شون مانتویی.
خداوکیلی میگم اصلا اونی که چادری بود، خیییلی خفن تر بود.
بخدا.
اون یکی همینطوری خودشو ریخته بود بیرون.
یعنی واقعا من اگه دختر بودم، حتما چادر سَر میکردم.
بابا لامصب اصلا آدم شبیه ملکه ها میشه?
خلاصه خوش به حال دخترا که این امکان رو دارن که ملکه بشن.
ما پسرا که نمیتونیم :(
خلاصه حرفم از انتخاب همسفر میومد.
یسری چیزا که خودم بلد بودم رو به شماها هم گفتم.
حالا باز اگه چیزی یاد بگیرم، بهتون میگم.
اگه شما هم یه چیزایی بلدید، حتما توی کامنتا بنویسید که هم من و هم خودتون و همه بقیه بچه ها بخونن و استفاده کنن.
دمتون گرم.
حالا یچیزی.
آقا من نمیدونم که چرا بعضی از پسرا، این نکته‌ی ساده ای که گفتم رو بلد نیستن.
اینکه دخترا سمعی هستن.
بابا طرف اصلا کلا اشتب میزنه.
طرف برداشته پشمامو ریخته بیرون و خودشو شبیه میمون کرده حالا میره مُخ بزنه :|
بابا حاجی اصلا دخترا با چشم عاشق نمیشن که.
با گوش فقط.
حالا باید طرف رو بری سری دَمِ گوشش هی بگی عاشقتم عاشقتم بعد اونم بگه وااای راس میگی؟??
تو هم بگی آره عزیزم??
بعد بگه باشه آقایی??
بعد بگه آقا؟
تو بگی جان آقا؟?
بعد بگه میشه بریم رستوران؟ توهم بگی آره چرا نمیشه؟
خخخ. روش مُخ زنی در سال 2023 :))
بعله :)
البته اولش باید دون بپاشی?
بِه بِه بِه??
الهی شکرت بخاطر این همه علم ناب?
واقعا خدایا شکرت.
خب حاجی دیگه کم کم بریم سراغ شکرگزاری.
طوفانی میخوایم شکرگزاری کنیم :))
خب یاالله.
خدا بیا اینجا.
جیگرتو بخوریم :)
خدایا شکرت که ما ویرگول رو داریم.
خدایا شکرت که ما خونه داریم.
خدایا شکرت که خونه‌ی ما آب و برق و گاز داره.
خدایا شکرت که ما حموم و دستشویی داریم.
مخصوصا حموم.
عَه عَه فرض کن جُنُب یا پریود شدی و اصلا حموم نیس.
اوععهه?
واقعا خدایا شکرت.
خدایا شکرت که راحت میتونیم دستشویی کنیم.
خدایا شکرت که سالم هستیم.
سلامتیم.
حالمون خوبه.
لبامون خندونه :))
هر روز داریم رشد میکنیم.
شکرت خدا جون.
عاشقتم ای جیگرطلا?
خدایا شکرت که به من دوستای خیلی خوبی دادی.
واقعا تک تک شونو از ته قلبم دوست دارم.
خدایا شکرت که همیشه مارو هدایت میکنی.
من به هدایت تو ایمان دارم.
ایمان دارم که من در زمانِ درست و مکانِ درستِ خودم هستم.
ما نه از کسی عقبیم نه جلو.
دقیقا توی جای درست خودمون هستیم.
خدایا شکرت که به ما فرصت زندگی کردن دادی.
واقعا شکرت.
آخه بابا خوشبختی از این بالاتر که فرصت داریم زندگی کنیم، زندگی مونو بسازیم و لذت فراوان ببریم؟
واقعا چقدر ماها خوشبخت هستیم.
واقعا خدایا شکرت.
ما هرچی داریم از تو داریم.
ما جیره‌خورِ تو هستیم :))
عاشقتم عزیز جان. جیگر جان.
خب وای حاجی انگشتام درد گرفت اینقدر تایپ کردم خخخ.
خدایا شکرت که به ما انگشت دادی :))
آهان یچیزی.
از مامانم تشکر میکنم که من رو 9 ماه توی شکمش تحمل کرد :)
مامان ببخشید من خیلی خب شلوغ بودم و میدونم لگد زیاد میزدم(البته الان هم شلوغ هستم ولی خب مدلش عوض شده?)
بالاخره حلال کن دیگه چیکار کنیم?
خب دیگه بریم.
بچه ها دمتون گرم که خوندید.
امیدوارم که این پُست مفید بوده باشه.
حرفی، سخنی بود بگید حتما❤
دمتون خیییلی گرم??
خب فعلا یاعلی.
تاریخ: 19 بهمن 1401
** راستی توی کانال تلگرام(MrAminEsCh@) هم مطالب خوبی قرار میدم؛ اگر خواستید یه سَری بزنید **
