به نام الله مهربان
سلام بچه ها?
خوبید؟
آقا اینققققدر دلم تنگ شده که بیایم باهم حرف بزنیما!
هر چند توی کانال تلگرام بعضی وقتا حرف میزنیم ولی خب اینجا مفصل حرف میزنیم :)
راستی همونطور که میدونید، ما آخر هر پُست شکرگزاری میکنیم. حالا توی آخرِ این پُست میخوام که یکم 18+ هم شکرگزاری کنیم :)) احساس میکنم در حق یه چیزایی بی انصافی شده?
خخخ.
خب حالا فعلا بریم حرف بزنیم و بعد آخر شکرگزاری میکنیم.
خب.
آقا من هفته پیش یه فایل داشتم گوش میدادم که بهتون هم معرفی میکنم برید گوش بدید.
بعد آقا اونجا طرف گفت که من توی یه سمینار گفتم که برید پاهای پدر و مادرتونو بشورید.
بعد یه نفر رفته بود این کارو کرده بود اونم نه از روی عشق، بلکه بخاطر فیزیوتراپی و اینا.
بعد طرف(همونی که پا شسته بود خخ) هفتهی بعدش اومده بود و گفته بودش که واقعا کلی اتفاق خوب واسم افتاده. یه وام خفن هم گرفته بود. که حالا توی فایل یکم میگه.
آقا بعد منم گفتم باشه حاجی منم میخوام این کارو کنم :)
بعد آقا هفتهی قبل روز مادر هم بود.
من به مامانم گفتم مامان من چیزی واست نخریدم(چون تنبلیم میشه برم بیرون) ولی خب هفتهی بعد(یعنی همین امروز که دارم مینویسم) پاهاتو میشورم :)
بعد مامانم گفت نه نمیخواد و اینا.
گفتم نه حتما میشورم. حالا بذار هفتهی بعد بشه.
میخواستم امتحانات کامل تموم بشه و راحت بشم بعدش.
آره خلاصه که امروز شد :)))
آقا رفته تشت رو شستم و بعد توش آب گرم پُر کردم و بعد بردم گذاشتم زمین.
گفتم خب مامان اول پاهای تورو بشورم یا بابا اول پاهای تورو؟
بابام گفت نه خجالتمون نده.
گفتم حاجی من میخوام پاهاتونو بشورم.
سوسول بازی در نیارید بیاید ببینم??
میگم بابا حاجی میخوام مفت پاهاتونو توی آب داغ بشورم حال کنید.
بیاید دیگه از این فرصتا پیدا نمیشه ها!!
بعد گفتم خب مامان بیا اول پاهای تورو بشورم و بعد پاهای بابارو.
بعد هیچی دیگه مامانم اومد و پاهاشو شستم.
بعد پاهای بابامو شستم.
بعد گفتم خب مامان حالا بیا تو هم پاهای منو بشور منم حال کنم :))
وااای حاجی چقدر حال داد.
یعنی واقعا خستگیم در رفت.
حالا یه چنتا هم عکس گرفتم.
وایسا بذارم ببینید.
البته میخواید کلی پا و پشم ببینید?
خب یاالله
خخخخ
بابام شلوارشو تا کرده.
میگم حاجی پس پشمات کو؟??
نه نمیشه.
مرد باید پشمالو باشه??
خخخ.
پاهای خودمو ببین.
چقدر پشم دارم??
تفاوت پاها را احساس کنید??
وای خدا مُردم از خنده.
خخخ تازه داداشم از اونور اومده بعد میگه عه محمد بیا پاهای منم بشور?
خخخ میگم غلط کردی??
ولی بچه ها اینقدر حال دادا.
یعنی من حتما در آینده میخوام با حاج خانوم از این کارا بکنم.
وای خیلی حال میده.
هم من پاهای اونو بشورم و هم اون پاهای من رو :))
بابا آدم به هر حال نمیشه یسری کارها رو با پدر مادرش بکنه دیگه :(
مثلا اگه الان به جای مامانم، حاج خانوم خودم بود، قشنگ یکم از صورتش گاز میگرفتم و یکم نازش میکردم، قربون صدقهاش میرفتم بعدش موهاشو میبافتم :))
ولی خب دیگه نمیشه که مامانتو گاز بگیری?
خخخ زشته حاجی جان.
ان شاءالله بماند که این سوسول بازیا رو با حاج خانوم بکنم :))
واقعا عشق و محبت چقدر خونه رو گرم میکنه.
اون فایلی که داشتم گوش میدادم درمورد همین چیزا حرف میزد.
حالا معرفی میکنم که برید گوش بدید.
حالا بذار یکم حرف بزنیم باهم.
بعد حالا یه فایل هم اومد به سمتم.
اسمش این بود: رابطهی خدمت به پدر و مادر و ثروت.
اونم آپلود میکنم که برید گوش بدید.
یعنی واقعا پدر و مادر خیلی مهمن.
واقعا باید سعی کنیم که قدرشونو بدونیم و بهشون احترام بذاریم.
البته میدونم یکم سخته خدایی.
ببین فکر نکن من خودم همیشه با مامان بابام اوکی هستم.
نه.
ببین من قبلا گفتم که من خودم هر قرن با مامانم بحث میشه.
ولی خب با بابام مثلا میبینی هر 3 ماه یه بار بحثمون میشه.
اتفاقا همین چند روز قبل با هم بحثمون شد.
من گفتم بابا به نظرت این کارو کنم؟
بعد گفت نه.
من گفتم یعنی چی نه و خلاصه بحثمون شد.
بعد یادمه داشتیم میرفتیم سَرِ خاک(قبرستون?).
آره روز مادر بود همون.
و خب من توی ماشین هی شکرگزاری میکردم که بشورم ببرم.
واقعا آدم وقتی با پدر و مادرش بحث میکنه، خیلی حس بدی میگیره.
نمیدونم لامصب این دو نفر چی دارن.
آره خلاصه اینقدر شکرگزاری کردم توی ماشین که اون بحث رو شستم رفت.
و دوست شدم باز :)))
حالا رفتیم سَرِ خاک و بعدش رفتیم خونهی مامبزرگم.
بعد آقا رسیدیم و داداشم رفت روبوسی و اینا.
آبجیمم همینطور.
من گفتم مامبزرگ میدونی که من از صورت بوس نمیکنم.
پس دستتو بیار جلو.
بعد گفت نه.
گفتم بیار بابا.
خلاصه آورد بوس کردم دستشو.
بعد گفت محمد میخواستم بهت یچیز بگما.
گفتم چی؟
گفت نه ولش.
گفتم بگو.
گفت نه ولش خجالت میکشی اگه بگم.
گفتم بابا بگو دیگه.
گفت تو فردا ازدواج کردی، نمیخوای زنت رو بوس کنی؟
گفتم بابا حالا اون موقع یه فکری میکنم.
توی دلم میگفتم حاجی جان بوس چیه.
گازش هم میخوام بگیرم?
بوس که سهله خخخ.
آره خلاصه اینکه سعی کنیم رابطهمونو با پدر و مادرمون بهتر کنیم.
گفتم منم بحث میکنم. ولی خب سریع جمع میکنم. و نمیذارم طولانی بشه.
ببین من کلا عادتمه که بعد از صبحانه، نهار، شام، شکرگزاری میکنم.
در واقع بهش میگن دعای سفره.
بعد حالا یچیزایی میگم و بعدش از خدا و مامان و بابام تشکر میکنم.
مثلا شده که میبینی با بابام بحثم شده بود و بعد نهار هم خورده بودیم و حالا من میخواستم شکرگزاری کنم.
بعد یه حسی میگفت محمدامین نمیخواد از بابات تشکر کنی.
ولش کن و اینا.
ولی خب من غرورم رو میشکوندم و از بابام هم تشکر میکردم.
بخدا سخته.
به مولا سخته.
اونم برای پسر.
یه نکته توی پرانتز بگم به کسایی که متاهل هستن و دارن این پُست رو میخونن. ببین به نظرم سعی کنید که به دختراتون بیشتر محبت کنید. چون واقعیتشه که فردا اگه بهتون چیزی بشه، باز دختر دلش میسوزه و میاد بهتون رسیدگی میکنه. پسر مِسَر فکر نمیکنم بیاد. یا اگه بیاد هم خیلی کم میاد.
مثلا من خودم به مامانم میگم که مامان مواظب سلامتیت باشا. فردا یچیزیت بشه به مولا من وقت ندارم بیام بهت برسم. قشنگ خودت مراقب خودت باش.
گفتم که پسر کلا همینجوریه. واقعیتش یکم سنگ دله?
ولی خب دخترا یکم دل نازک هستن.
میگن گناه داره و اینا.
ولی خب واقعیتشه که پسرا به هیچ جاشون نیست.
پس قدر دختراتونو بیشتر بدونید و بیشتر بهشون محبت کنید.
حالا اگه "چراغ خونه" ندارید، سریع دست به کار بشید??
واقعیتشه که دخترا راحت تر این کارو میکنن.
ولی خب پسر یکم مغرور تره دیگه.
ولی خب وقتی تو غرورتو میشکونی، بخدا کلی خیر و برکت میاد توی زندگیت.
بخدا من دارم تجربه میکنم.
من نمیدونم چرا هرجا میرم، به صورت عجیبی با همه دوستم.
با اینکه خیلیا شونو هم نمیشناسم.
البته یکاری هم میکنما.
دائم با خودم میگم که آره فلانی هم آدم خوبیه.
آره اونم خیلی مرد خوبیه.
و بخدا همینطور هم میشه.
چند روز قبل امتحان هندسه داشتیم و بعد لامصب معلم یه سوال داده بود که اصلا همچین چیزی من ندیده بودم توی کتاب.
با اینکه کتاب رو شخم زده بودم.
و همهی سوالا رو هم حل کرده بودم بجز اون سوال.
بعد دیدم که معلم ریاضیِ سال قبلمون اونور داره با معلما حرف میزنه.
دستم بردم بالا گفتم آقا.
بعد نشنید.
یبار دیگه گفتم آقا.
بعد برگشت.
اشاره کردم که بیاد پیشم.
بعد با خودم میگفتم آره خیلی معلم خوبیه و اینا.
بعد اومد بهش گفتم آقا به نظرتون این سوال رو چیکار کنم؟
گفت ریاضیِ سال قبل یادته؟
گفت کجاش؟
گفت ضرب دو ریشه و جمع دو ریشه.
گفتم نه یادم نیست.
گفت فرمول اینه.
و بعد گفت خودکارتو بده بنویسم واست.
خودکارو دادم نوشت و بعد گفتم ایول دستتون درد نکنه.
حل کردم بعد رفته بود اونور.
دوباره صداش کردم.
گفتم آقا.
اومد پیشم.
گفتم آقا اینطوری شد.
الان چیکار کنم؟
گفت فلان چیز رو ننوشتی.
گفتم عَه راست میگید.
الان از اول مینویسم.
خلاصه نوشتم و بعد به جواب هم رسیدم.
خلاصه میخوام از این داستان این رو بگم که اولا نباید کلا خجالت مِجالت بکشیم.
چون اگه من اونجا خجالت میکشیدم که سوال بپرسم، قطعا 1.5 نمره از دست میدادم.
و بعد هی با خودت بگی که آره همه خوبن.
بخدا اتفاق میفته.
میبینی که حتی اون آدمِ فلان فلان شده هم باهات خوب میشه.
آره اینطوری.
آقا الان داره اذان میگه.
وای همون مَرده هست. چقدر صداش آرامش بخشه واقعا ای خدا.
صدای اذان گفتنشو قبلا توی یه پُستی دادم بهتون.
وایسا برم پیدا کنم بدم گوش بدید اگه گوش نکردید.
وایسا. خب ایناها?
خب بذارید من برم همین الان نمازمو بخونم بعد بیام بازم حرف بزنیم.
.
.
.
خب آقا یاالله
خوندم :)
راستی جانمازمو هم عوض کردم.
وای چقدر باحاله.
آدم میگه فقط نماز بخونم??
یه عکس هم گرفتم.
وایسا بدم ببینید.
این صفحه از قرآن رو شانسی باز کردم.
چه جالب؛ آخر میگه که شکرگزاری کنید.
چشم ان شاءالله آخر سر :)))
راستی این عطر مشهد هم خیلی خوشبو هست.
ولی خب حیف دیگه کم مونده تموم بشه.
آقا کسی اهل مشهد نیست برای ما یه عطر بفرسته؟?
خخخ نه شوخی میکنم.
اتفاقا نمیدونم چرا یه مدته که با خودم میگم برم مشهد زندگی کنم.
زنجان دیگه خز شد??
واقعا خوش به حال اونایی که توی مشهد زندگی میکنن.
هم شهر بزرگیه و هم مذهبی.
ببینم اگه بشه چند سال بعد، برم مشهد زندگی کنم.
حالا اون روز به مامانم میگم که مامان دلم میخواد برم مشهد زندگی کنم.
بعد میگه تنهایی؟
میگم آره دیگه پس چی.
بعد میگه نه بعدا ازدواج کردی برو.
تنهایی نه.
میگم حاجی از چی میترسی؟
من اگه بخوام خونهی مجردی بگیرم و کار خلاف کنم که همینجا این کارو میکنم.
بعد میگه نه خوب نیست درکل آدم تنهایی زندگی کنه.
میگم آی بابا مامان به مولا ایسگاه نکن.
البته بذار یه چندسال بگذره، یه همسفر از شهرمون پیدا کنم و بعد اولش بهش میگم که اگه پایه هست بریم مشهد یه چندسالی زندگی کنیم.
البته میتونم برم توی مشهد ازدواج کنما.
اینم بد نمیشه.
البته توی مشهد که من کسی رو نمیشناسم.
اگه حالا بعدا یکی پیدا شد، شاید رفتم.
نمیدونم.
از فردای خود، کسی چه میداند؟
خلاصه اینطوری :))
بعد اون روز که یکشنبه بود، مامانم سیرابی پخته بود :|
منم هی میگفتم آخه مامان این سیرابیِ لامصب چیه آخه.
نپز دیگه عَه.
یعنی خیلی بَدَم میاد از سیرابی.
بعد گفتم به من کوکو بپز.
بعد گفتم ولش اصلا خودم میپزم.
بعد بهم میگه میخوای یاد بگیری؟
میگم آره.
بعد پاشدم سیبزمینی آوردم انداختم توی آب، بعد گذشتم آپ پز شد و بعد تخم مرغ زدم و خلاصه آوردم واسهی خودم کوکو سیبزمینی درست کردم.
اینقدر آشپزی کیف میده ها.
بهش میگم مامان از من کار بکش و به من یاد بده این چیزا رو.
من فردا پس فردا میخوام ازدواج کنم.
آخه پسرِ ببخشید ک*ون گشاد و تنبل و بی عُرضه که بلد نباشه واسهی خودش یه کوکو بپزه، میخواد واقعا چه غلطی کنه توی زندگی مشترک؟؟
واقعا بچه ها یعنی حتما حتما از مامان بابا تون یسری چیزا رو یاد بگیرید.
دخترا که معمولا آشپزی یاد میگیرن که خیلی خوبه.
ما پسرا هم یسری چیزا مثل تعمیر ماشین و کارای خونه رو یاد بگیریم خوبه.
مثلا اگه بابات بلده که آبگرمکن تعمیر کنه، حتما ازش یاد بگیر.
بابای خود من بلده یه همچین چیزایی رو.
حالا قبلا من یادمه که آبگرمکن خراب میشد.
بعد میدیدی بابام آورده نمیدونم چه بلایی سرش آورده بعد میبینی درست شد.
خخخ.
خب واقعا خیلی خوبه که مَردِ خونه از این چیزا بلد باشه.
نه اینکه حالا یچیزی شد، سریع بره یه تعمیرکار بیاره.
نمیگم که استادِ هر چیزی بشیم.
نه.
همون آچار فرانسه باشیم کافیه :)
و حالا 3 روز بعدش هم، یعنی 4 شنبه دیدم مامانم میخواد دستشویی رو بشوره.
وایتکس ریخته بود.
بهش گفتم مامان نشور من میخوام بشورم.
بعد گفت بلدی بشوری؟ گفتم نه.
گفتم کاری نداره که. میرم خراب میکنم یاد میگیرم.
گفت باشه :)
میدونی واقعیتش به خودم گفتم خب حاجی جان چرا وقتی که غذا، باب میلت نباشه، سریع داد و بیداد میکنی ولی خب یه همچین کارهایی انجام نمیدی؟ بعد گفتم باشه میریم میشوریم.
بعد من داشتم فیلم نگاه میکردم بعد صدام زد گفت محمد اگه میخوای بشوری دستشویی رو بیا.(حالا ما آرزو به دل موندیم اسممون رو کامل صدا بزنن?)
گفتم حالا وایسا یه پنج دقیقه دیگه میام.
بعد اذان گفت.
گفتم مامان بذار نماز بخونم بعد میرم میشورم.
آقا نمازمو خوندم و بعد رفتم شستم.
یعنی توی عُمرم اینقدر حال نکرده بودم??
خخخ.
قشنگ از جون مایه گذاشتم.
بعد مامانم میگه ماشالا تو زورت از من بیشتره، قشنگ بشور?
خلاصه حاجی دستشویی اینقدر تمیز شده بودا?
داشت برق میزد??
خلاصه خیلی باحاله دستشویی شستن(خوشحالم که کار مورد علاقهتو پیدا کردی??)
درکل خوبه که آدم توی خونه قشنگ کار کنه. مفت خور بودن به مولا خوب نیست.
بالاخره مادرِخونه کلی زحمت میکشه. خوبه که ماهم یکم بچشیم این سختی رو.
قدرشو بدونیم.
بخدا نباشه دیگه زندگی خیلی سخت میشه.
اتفاقا اون روز مامانم رفته بود بیرون.
یعنی خونه شده بود قبرستون.
سوت و کور.
بعد مامانم اومد رفتم گفتم مامان به مولا وقتی نبودی، خونه شده بود قبرستون.
اینقدر خوشحال شدا.
تازه یدونم از پاش بوس کردم.
عَه عَه طعم جوراب اومد توی دهنم?
توی این چند روز، چندین بار از پاش بوس کردم.
از اونجایی که مسح پا میکشنا! از اونجا.
خیلی کیف میده وقتی آدم به پدر مادرش محبت میکنه.
محبت کنیم و یاد بگیریم که فردا هم که ازدواج کردیم، به همسرمون محبت کنیم.
بخدا کانون خونواده با محبت کردن گرم میشه.
یاد بگیریم مخصوصا ما پسرا که دیکتاتور نباشیم.
مفت خور نباشیم.
کار کنیم و نوکر خونوادهمون باشیم و بخدا بعدش کلی ثروت و سلامتی و حال خوب سرازیر میشه.
ببین اینم بگم که اگه میبینی که من میام عکس میدم از شستن پاهای مامان بابام یا میگم که دستشویی شستم و اینا، باور کن بخاطر این نیست که خودمو نشون بدم و خودنمایی کنم.
حاجی اگه بخوام خودنمایی کنم که میرم یه موتور گیر میام و میرم جلوی مدرسهی دخترانه تکچرخ میزنم دیگه.
چرا دیگه غرورم رو بشکونم؟
اینارو میگم که بدونید که اگه بهتون میگم اینکارو کنید، اونکارو کنید، خودم انجام میدم. الکی نمیام شعار بدم.
اون روز توی کانال تلگرام یه فایل فرستادم که طرف یه داستان جالب در این مورد گفت.
اگه گوش نکردید، آخر سر برید کانال گوش بدید:
>لینک پست: https://t.me/mraminesCh/304
خدایا شکرت واقعا بخاطر همه چیز.
واقعا شکرت ای جیگرطلا :)
حالا اون روز داشتم نماز میخوندم، بعد یچیزی یادم افتاده بود وای خدا خخ.
یاد مهدکودک افتاده بودم.
یادش بخیر واقعا.
اون موقع خب مختلط بود دیگه :)
بعد واای ما پسرا چقققدر شلوغ بودیم.
یادمه یبار دخترا نشسته بودن و چیپس باز کرده بودن و داشتن میخوردن.
بعد منو دوستم پشت در قایم شده بودیم.
قرار بود که به چیپسشون حمله کنیم?
به پسره گفتم سه دو یک گفتم بپریم.
گفت باشه.
آقا گفتم بعدش حمله کردیم به چیپسشون??
اونا هم جیغ و داد کشیدن خخخ.
وای خدا چقدر حال میداد اذیتشون میکردیم :))
بابا لامصبا جدامون کردن دیگه.
پسرا رو ریختن یه طرف، دخترا رو هم یه طرف??
مختلط خوب بود که :(
خخخ.
واقعا یادش بخیر.
تُرکا یه جمله دارن که خیلی خوبه.
میگن که "گِچَن گوننره، گون چاتماز!"
یعنی هیچ روزی، به روزایی که گذشته نمیرسه.
واقعا واقعا.
خدایا شکرت که به ما فرصت دادی زندگی کنیم.
حالا یچیزم بگم بهتون.
چند روز قبل موقع ناهار، بابام گفت که آره بهم زنگ زدن گفتن بیا خون بده.
بعد من میگم بابا ماهم میتونیم بدیم؟
میگه آره.
گفتم باشه.
بعد بحث خون دادن که شد، یاد یکی از فامیلامون افتادم.
این مَرده یکم از لحاظ قد و هیکل، کوچیکه.
بعد آقا این رفته بود خون بده.
رفته بود و ازش خون کشیده بودن.
بعد بیچاره از حال رفته بود??
بعد پرستارا ترسیده بودن و آورده بودن خون خودشو دوباره زده بودن بهش و تازه یه کیسه هم اضافی زدن بهش?
وای خدا مُردم از خنده.
بهش گفته بودن پاشو برو بهمون ضرر زدی??
خدایا شکرت که ما میتونیم بخندیم :)
شکرت که لب داریم :)))
راستی دیشب توی کانال یه فایل فرستادم که خیلی خوبه حتما برید گوشش بدید
>لینک پست: https://t.me/mraminesCh/316
یه درس خیلی مهمی داشت.
حتما بیاید گوش بدید و توی نظرسنجی هم شرکت کنید :)
کلا بچه ها اگه توی کانال نیستید، بیاید عضو بشید.
یسری چیزا رو هم اونجا باهم حرف میزنیم.
خب دیگه خیلی حرف نیست.
حالا بذار اون دوتا فایل که اولِ پُست گفتم بهتون معرفی میکنم رو معرفی کنم.
اولین فایل: درس عشق از استاد عرشیانفرِ عزیز :)
از لینک زیر میتونید برید گوش بدید?
https://www.arshiyaniha.com/product/darse_eshgh
البته باید اول ثبت نام کنی تا بتونی بری گوش بدی.
که ثبت نامشم چیزی نداره.
ولی خب من لینک دانلودش میدم اگه خواستید دانلود کنید فایل رو.
فایل درس عشق رو از لینک زیر مستقیم دانلود کنید?
دومین فایل: رابطهی خدمت به پدرومادر و ثروت?
https://uupload.ir/view/رابطه_خدمت_به_پدر_و_مادر_و_ثروت_9z4o.mp3/
خب این از این دو فایل.
راستی یچیزی هم بگم و بعد دیگه کم کم بریم سراغ شکرگزاری.
تقریبا یه ماه پیش یکی از بچه ها اومد یچیزی گفت.
وایسا ببینم کامنتشو میتونم پیدا کنم.
حاجی پس کو این کامنت؟
وایسا ببینم.
آقا پیداش نمیکنم.
خب بذار بگم چی گفت.
گفت محمدامین بیا درمورد این اتفاقات اخیر(آزادی و...) کمی صحبت کن.
من بهش گفتم که من اصلا هیچ سوادی ندارم و دوست ندارم خودمو درگیر این چیزا کنم.
حالا بهتون 2 تا ویدیو معرفی میکنم که حتما برید بشینید نگاه کنید.
خیییلی خوبه. دلیل اینکه من درمورد این چیزا حرف نمیزنم رو توی 2تا ویدیوی زیر متوجه میشید.
ویدیوی اول: تمرکز بروی خواسته ها?
https://www.aparat.com/v/8gfAr
ویدیوی دوم: تمرکز بر آنچه میتوام بهبود دهم?
https://abasmanesh.com/fa/concentrate-on-whatever-can-improve
ویدیوی اول خیلی خوبه.
دیشب خودم داشتم نگاه میکردم.
البته 1.5 ساعت بود.
ولی بچه ها.
خداوکیلی انبار نکنید.
نگید حالا بعدا.
سعی کنید وقت بذارید و نگاه کنید.
ببین درکل ماها عادت کردیم که ویدیو های کوتاه ببینیم.
مثلا یکی دو دقیقه ای.
ولی واقعا اگه میخوایم رشد کنیم و نتیجه بگیریم، باید بشینیم مثلا یه دفعه 1.5 ساعت ویدیو ببینیم!
از چند دقیقه ویدیو چیزی در نمیاد.
الان همین فایلا و ویدیو هایی که معرفی کردم بهتون، بخدا گنجه!
بشینید وقت بذارید گوش بدید و ببینید و لذت ببرید :))
خب
حالا وقت شکرگزاریه :))
خب بچه مچه دیگه بره بیرون?
برید آفرین??
خب بیاید.
خدایا شکرت که ما پسرا آلت تناسلی داریم :)
وگرنه چجوری میخواستیم جیش کنیم؟
خدایا شکرت که اصلا سالمه.
واقعا چقدر نعمت بزرگیه?
تازه اگه نبود، ما هم الان نبودیم :|
آقا نخندین.
به چی میخندین؟
خدایا خودت اونایی که الان دارن میخندن، آلت تناسلی شونو بگیر?
خخخ.
خدایا شکرت که باسن(hip) داریم :)
و گرنه چجوری میخواستیم بشینیم؟؟
واقعا شکرت خدا جونم.
دیگه دخترا هم خودشون شکرگزاری کنن :))
من سر در نمیارم یه دفعه اشتباهی میگم بد میشه??
خب حالا بریم مودبانه شکرگزاری کنیم :)
خدایا شکرت که خونه داریم.
خدایا شکرت که خونهمون، گرم و نرمه.
خدایا شکرت که همیشه مارو به سمت بهترین مسیرها توی زندگی هدایت میکنی.
خدایا شکرت که به من دوستای خوب و خفن دادی.
چند روز قبل، چنتا از بچه ها حسابی بهم حال دادن.
خیلی حس خوبی بهم دادن.
دمتون گرم جیگرا.
خدایا شکرت که دوستای من، بی نظیرن.
واقعا شکرت خدا جونم.
خدایا شکرت که ما سلامتی داریم.
امنیت داریم.
همه چی داریم ایولا.
خدایا شکرت که ما خوشبختیم :))
خوشبختی از این بزرگتر که فرصت داریم زندگی کنیم داریم؟
خداجون عاشقتم به مولا.
بچه ها مرسی که تا اینجا اومدید و خوندید.
امیدوارم که این پُست مفید بوده باشه.
حتما اون فایلایی که گفتم رو گوش بدید و ببینید.
خدایا شکرت شکرت شکرت?
خب دیگه حرفی نیست.
اگه حرفی، سخنی بود بگید توی کامنتا :))
راستی میتونید آخر کامنتتون یه شکرگزاری هم بکنید?
خیلی دوسِتون دارم.
باور کن راس میگم. الکی شِر نمیگم.
خدایا شکرت که من دوستای خیلی خوب دارم.
شکرت واقعا.
خب دیگه کم کم بریم.
فعلا خداحافظ :)
تاریخ: 30 دی 1401
** راستی توی کانال تلگرام(MrAminEsCh@) هم مطالب خوبی قرار میدم؛ اگر خواستید یه سَری بزنید **