مسأله بازگشت به خويشتن كه پیش از این به شكل جدی و دقيق توسط بزرگانی همچون سيد جمال الدين اسدآبادی و اقبال لاهوری مطرح شده بود و سپس در نوشته ها و سخنراني های دكتر شريعتی و جلال آل احمد و ديگر نويسندگان متعهد بیان گردیده بود، به قلمرو شعر نيز راه يافت. در واقع پس از پيروزی انقلاب سهم هيچ كس در ستيز با روشنفكران بی درد و خود باخته در حوزه شعر به اندازه شاعران متعهد و روشن انديش مسلمان نيست. اين خصيصه كه بيشتر در قالب های نو و سپيد ـ قالب های مورد استفاده شاعران روشنفكرـ به چشم می خورد، در حقيقت بيانگر معارضه ای است كه شاعران مذهبی عليه دگرانديشان آغاز كرده بودند و با سلاح خود آنان(شعر) به رويارويی با ايشان می پرداختند. اين انديشه گاه با صراحت و شفافيت در شعر شاعران مسلمان جلب نظر می كند. نمونه های شعری :
پس چه باید کرد ای اقوام شرق باز روشن می شود ایام شرق
در ضمیرش انقلاب آمد پدید شب گذشت و آفتاب آمد پدید
یورپ از شمشیر خود بسمل فتاد زیر گردون رسم لادینی نهاد
گرگی اندر پوستین بره ئی هر زمان اندر کمین بره ئی
نکته ها کو می نگنجد در سخن یک جهان آشوب و یک گیتی فتن
ای اسیر رنگ ، پاک از رنگ شو مؤمن خود ، کافر افرنگ شو
رشته سود و زیان در دست تست آبروی خاوران در دست تست
این کهن اقوام را شیرازه بند رایت صدق و صفا را کن بلند
اهل حق را زندگی از قوت است قوت هر ملت از جمعیت است
رای بی قوت همه مکر و فسون قوت بی رای جهل است و جنون
«اقبال لاهوری، پس چه باید کرد؟»
سنجاق را زیر غبغبت محکمتر کن خواهرم
زیرا چادرت ،تنها کفنت خواهد شد
و انکس که چادرت را
((کفن سیاه)) می نامید.
شاید فقط در رنگ اشتباه می کرد
کفن سیاه تو امروز گلگون است .
بر او ببخش خواهرم!
که او ((روشن فکر))است
هم اکنون که نعش تو را به نا کجا برده اند
او،
در کافه ای نشسته ،ودکا می نوشد
و مرگ تو را(( تحلیل)) علمی می کند!
و یا
در سوگ تو ،مرثیه ای می سراید
و می خواند
اما :
بیش از خواندن
و پیش از خواندن
و از تو سرودن،
در سروده ی خود غرق است،
چنانکه در ودکا
« موسوي گرمارودي ، در فصل مردن سرخ»
روزی كه روشنفكر در كوچه های شهر پرآشوب
دور از هياهوها عرق می خورد
با جانفشانی های حزب الله، تاريخ اين ملت ورق مي خورد.
« سيــد حسن حسينـی ، همصدا با حلق اسماعيل »