موضوع ولایت فقیه، به عنوان موضوعی سیاسی و حکومتی برای نخستین بار توسط حضرت امام(ره) مطرح گردید. معظم له در سال های اولیه تبعید که در حوزه نجف درس خارج فقه تدریس می فرمودند این موضوع را مطرح نمودند که بیانات آن حضرت در مورد ولایت فقیه به صورت کتابی انتشار یافت .حضرت امام(ره) در مقدمه این بحث می فرمایند: « موضوع ولایت فقیه فرصتی است که راجع به بعضی امور و مسایل مربوط به آن صحبت شود. ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد، به این معنی که هر کس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالاً دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت. این که امروز به ولایت فقیه چندان توجهی نمی شود و احتیاج به استدلال پیدا کرده، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموماً و حوزه های علمیه خصوصاً می باشد. اوضاع اجتماعی مسلمانان و وضع حوزه های علمیه ریشه تاریخی دارد. نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود شد و تبلیغات ضد اسلامی و دسایس فکری را نخست آنها شروع کردند و به طوری که ملاحظه می کنید دامنه آن تا حال کشیده شده است. بعد از آنها نوبت به طوائفی رسید که به یک معنی شیطان تر از یهودند. اینها به صورت استعمارگر از سیصد سال پیش یا بیشتر به کشورهای اسلامی راه پیدا کردند و برای رسیدن به مطامع استعماری خود لازم دیدند که زمینه هایی فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند.قصدشان این نبود که مردم را از اسلام دور کنند تا نصرانیت نضجی بگیرد چون اینها نه، به نصرانیت اعتقاد داشتند و نه به اسلام. لکن در طول این مدت و در اثنای جنگ های صلیبی احساس کردند آنچه سدّی در مقابل منافع مادی آنهاست و منافع مادی و قدرت سیاسی آنها را به خطر میاندازد. اسلام و احکام اسلام است و ایمانی که مردم به آن دارند. پس به مسایل مختلف بر ضد اسلام تبلیغ و دسیسه کردند....
این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند استعمارگران گفته و شایع کرده اند. این را بی دین ها می گویند. مگر زمان پیغمبر اکرم(ص) سیاست از دیانت جدابود؟ مگر در آن دوره عده ای روحانی بودند و عدۀ دیگر سیاستمدار و نامدار؟ مگر زمان خلفای حق یا ناحق ، زمان خلافت حضرت امیر(ع) سیاست از دیانت جدابود؟ این حرف ها را استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست کرده اند تا دین را از امور تصرف دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند.ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جداکنند. در این صورت می توانند بر مردم مسلط شده و ثروت های ما را غارت کنند؛ منظور آنها همین است.
موضوع ولایت فقیه در ادبیات انقلاب اسلامی جزو مباحث روز میباشد و شاعران و نویسندگان هر کدام به نوعی اعتقاد خود را به این اصل مهم و ارادت خویش را به مصادیق بارز آن ـــ حضرت امام و مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنهای ـــ نشان دادهاند. مرحوم استاد شهریار در شعری که به سبک نو سروده است ولایت فقیه را استمرار امامت و نبوت معرفی کرده و میگوید:
....نبوت با امامت نور واحد
رسالت بی ولایت ناتمام است
حکومت گر با دین نیست، دین نیست
ولایت هم به فرمان الهی است
در این ایام غیبت با امام است
فقیهان وارثان انبیایند
که حاکمند و باقی مجریانند
مرحوم مهرداد اوستا،امام خمینی(ره)را از مصادیق بارز این مقام میداند که به توفیق خداوند متعال ولایت گرفته است:
...خمینی! الا ای که داد ولایت به توفیق دادار داور گرفته
لوای ولایت به توفیق حیدر به فرّ ولای پیغمبر گرفته
به دریای خون بادبانها گشوده به توفان درون باز لنگر گرفته
ز توحید رایت به گردون کشیده ز سر ،شرک را تاج وافر گرفته
به حکمت خدایی، به گوهر الهی درفش رسالت به سربر گرفته
بعد از ارتحال جانسوز حضرت امام خمینی(ره)، بلافاصله مجلس خبرگان حضرت آیه الله خامنهای(مدظله العالی) را برای رهبری انتخاب نمود. جهان اسلام بالاتفاق با معظم له بیت کردند. شاعران و نویسندگان نیز این انتخاب را ستوده و ماه را جانشین خورشید دانستند:
...باز چون خورشید گیتی شد سیاه در سیاهی چون توان بسپرد راه
جز که ماه آید نماید راه را کاهد از دل انده جانکاه را
باز صد شکر، ار قضا خورشید برد ماهی آمد دل سوی امید برد
گرچه نور ماه چون خورشید نیست باز با نورش بصر بی دید نیست
ماه از خورشید میگیرد نصیب میدهد دل را پس از رهبر شکیب
ای خدا اکنون که بردی مهر را حفظ کن این ماه روشن چهر را
تا که این مه جای مهر خاوری بندگانت را نماید رهبری
جاودان دارش نگه از هر گزند کن ز تأییدات خویشش بهره مند
محمد رنجبر
مهرداد اوستا در تجلیل از مقام ولایت ورهبری میگوید:
...ای اوستاد خامنهای ای که آسمان آرد ترا نماز و کرامت ترا سجود
ای از تبار مردمی و مهر یادگار وی از نژاد مکرمت و عشق، یاد بود
انصاف را درخشش نور تو راهنمای اشراق را به نفحۀ عشقی تو رهنمود
دین را گزید و دانش هر کو ترا گزید دین را ستود و دانش هر کو ترا ستود
ای آفتاب خاطر ظلمت ز نور تو مصداق خلد معدلت و معنی خلود
انفاس جانفزای صداقت از این کلام برگل همی تراود چون بوی مشک و عود