17 ـ اُمِّیّ (مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۱۵۳) امی، یکی از القاب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می باشد که دوبار در قرآن ذکر شده است: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ الإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ* قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ؛ همان کسانی كه از اين فرستاده پيامبر درس نخوانده كه [نام] او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى يابند پيروى مى كنند [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد و از كار ناپسند باز مى دارد و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى گرداند و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمى دارد پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند آنان همان رستگارانند. بگو اى مردم من پيامبر خدا به سوى همه شما هستم همان [خدايى] كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست هيچ معبودى جز او نيست كه زنده مى كند و مى ميراند پس به خدا و فرستاده او كه پيامبر درسنخوانده اى است كه به خدا و كلمات او ايمان دارد بگرويد و او را پيروى كنيد اميد كه هدايت شويد.»(سوره اعراف، آیات ۱۵۷و۱۵۸)
کلمه امی در اصل از ماده امّ، به معنای مادر است که یای نسبت به آن اضافه شده است مانند ایرانی؛ ولی مفسرین حداقل سه معنی به شرح زیر، برای این واژه مطرح کرده اند:
الف ـ کسی که از نظر خواندن و نوشتن به همان حالتی است که از مادر متولد شده است.
ب ـ کسی که وطن او ام القری (مکه) است.
ج ـ کسی که از میان امت برخاسته است نه از میان یک طبقه خاص.
قرآن مجید معنی اول را تأیید کرده و فلسفه آن را خلع سلاح مخالفان دانسته است: « وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلاتَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ؛ و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمىخواندى و با دست [راست] خود [كتابى] نمى نوشتى و گر نه باطل انديشان قطعا به شك مى افتادند.»(سوره عنکبوت، آیه۴۸) چرا که اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میتوانستند بخوانند و بنویسند مورد تهمت قرار میگرفتند. مخالفان ایشان میگفتند که این آیات وحی الهی نیست؛ آنها را یا از خود میگوید یا کسی به او آموخته است، بدین وسیله در اذهان مردم شک و تردید ایجاد می کردند اگرچه علی رغم امی بودن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) باز دشمنان این شبهه را مطرح کردند: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ؛ و نيك مى دانيم كه آنان مى گويند جز اين نيست كه بشرى به او مى آموزد [نه چنين نيست زيرا] زبان كسى كه [اين] نسبت را به او مى دهند غير عربى است و اين [قرآن] به زبان عربى روشن است.»(سوره نحل، آیه۱۰۳)
روایت نقل شده از پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این معنی را تأیید می کند. آن حضرت فرمودند: «نَحْنُ أُمَّةٌ أُمِّيَّةٌ لاَ نَقْرَأُ وَ لاَ نَكْتُبُ؛ ما مردمى امّی هستيم نه مى خوانیم و نه می نویسیم.»(کشف الغمة في معرفة الأئمة، ج۱، ص۱۲)
استاد شهید مرتضی مطهری (رحمه الله علیه) در تأیید معنی اول مینویسد: «یکی از نکات روشن زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) این است که درس نخوانده و مکتب ندیده است، نزد هیچ معلمی نیاموخته و با هیچ نوشته و دفتر و کتابی آشنا نبوده است، احدی از مورخان، مسلمان و یا غیر مسلمان مدعی نشده است که آن حضرت در دوران کودکی یا جوانی چه رسد به دوران کهولت و پیری که دوران رسالت است، نزد کسی خواندن یا نوشتن آموخته است.»(پیامبر امی، ص۹)
در این مورد باید به چند نکته توجه کرد:
اول اینکه، درس نخواندن غیر از بیسواد بودن است و کسانی که کلمه امی را بی سواد معنی کرده اند به این تفاوت توجه نکرده اند. شيخ «ابوجعفر طوسى» در تفسير آيات سوره اعراف مى نويسد: «مفسّرين گفته اند نوشتن نمى دانست؛ ولى آيه چنين دلالتى ندارد. صرفا گوياى اين جهت است كه نمى نوشته و نمى خوانده است و چه بسا كسانى نمى نويسند؛ ولى قادر بر نوشتن هستند و در ظاهر وانمود مى شود كه فاقد سوادند و كتابت نمى دانند. پس مُفاد آيه چنين است: پيامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتن نبود.»(التبيان فى تفسير القرآن، ج 8 ، ص 216) بعید نیست که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به تعلیم الهی، خواندن و نوشتن را بداند، بیآنکه نزد انسانی فرا گرفته باشد، چنین دانایی ـ بدون تردید ـ از کمالات انسانی و مکمل مقام نبوت است.
دوم اینکه، داشتن سواد كمال است و بى سوادى نقص و عيب؛ با توجه به اینکه پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله) دارای تمامى كمالات بوده است نمى توان ساحت قدس آن حضرت را فاقد اين كمال دانست. اگر گفته شود توانایی بر خواندن و نوشتن، کمالی محسوب نمیشود، بلکه این دو علم، کلیدی برای رسیدن به کمالات علمی هستند نه علم واقعی؛ گوینده حقیقت مطلب را درک نکرده است! بدون شک، رسول الله (صلی الله علیه و آله) هم توانایی خواندن داشتند و هم توانایی نوش؛ اما برای اینکه جایی برای کوچکترین تردید برای دعوت ایشان نماند از این توانایی استفاده نمیکردند.
به بیان دقیقتر، به طور قطع پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله) نزد کسی خواندن و نوشتن را فرا نگرفته بودند و این موضوع منافاتی با آن ندارد که آن حضرت، به تعلیم پروردگار قادر بر خواندن یا نوشتن بوده باشد. (ر.ک: تفسیر نمونه، ج 6 ، ص 403)
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه، مسئله آموز صد مدرس شد
در کیفیت اولین گفتگوی پیامبر اکرم (صلی الله عليه و آله) با فرشته وحی در نزول پنج آیه سوره علق نقل شده است: «زمانی که جبرئیل لوحی از آیات قرآنی را در برابر دیدگان نافذ پیغمبر (صلی الله عليه و آله) قرار داد و عرض کرد: «إقْرأ» او در پاسخ چنین فرمود: «کیف أقرأ ولست بقارئ» فرشته وحی برای بار دوم و مجدداً بار سوم به لفظ «إقرأ» پیامبر را خاطب قرار داد و در نهایت پیغمبر توانایی بر خواندن لوح را در خود احساس کرد.» (بحار الأنوار، ج۱۸، ص ۱۹۶؛ صحیح بخاری، ج۱، ص ۳) امکان دارد انبیاء در اثر مراقبت فرشتگان و عبادت های قلبی و عملی این استعداد و آمادگی را پیدا کنند که با رفع حجاب به درک حقایق و نقوش دست یابند.
ابن خلدون در این باره مینویسد: «پیغمبر امی بوده است؛ لیکن امی بودن برای او کمال بود؛ زیرا علم خویش را از عالم بالا فرا گرفته بود؛ به خلاف ما که امی بودن برای ما نقص است؛ زیرا مساوی با جاهل بودن ماست.» (مقدمه ابن خلدون، ص۴۱۹)
در ماجرای نوشتن عهدنامه حدیبیه گزارشی نقل شده است که ثابت می کند پیامبر اکرم (صلی الله عليه و آله) تا آن زمان خواندن و نوشتن نمی دانستند. «امام على (علیه السلام) مأمور نوشتن صلحنامه شد. رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) در ابتدا فرمود تا چنین بنویسد: بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما سهیل اعتراض کرد و گفت: ما «رحمن» را نمى شناسیم. پیش از آن در مکه نیز مشرکان نسبت به کلمه «رحمن» حساسیت داشته و اظهار مى کردند که او را نمىشناسند. پس از اصرار سهیل قرار شد تا به نوشتن «باسمک اللهم» که مورد توافق دو طرف بود اکتفا شود.
جمله بعد این بود: این آن چیزى است که رسول الله و ... بر آن توافق کرده؛ سهیل به نوشتن «رسول الله» اعتراض کرد و گفت: تنها باید نام خود و پدرت باشد، چون ما تو را رسول خدا نمىدانیم. صداى اعتراض مسلمانان برخاست. اعتراض سهیل در قالب یک قرارداد مورد توافق دو طرف وارد بود و لذا رسول خدا (صلى الله علیه و آله) مسلمانان را ساکت کرد و قرار شد تا «محمد بن عبدالله» نوشته شود. رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) به امام فرمود تا عنوان «رسول الله» را از معاهده محو کند. امیرالمؤمنین عرض کردند دست او نمى تواند این عنوان را محو کند. حضرت فرمودند: محل آن را به من نشان دهید تا پاک کنم و امام چنین کرد.»(المغازى، ج ۲، ص۶۱۰)
اینکه گفته شده است پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) در روزهای پایانی عمر خود در جمع اصحاب فرمودند: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به برکت آن هرگز گمراه نشوید به احتمال قوی منظورشان از کتابت وصیت، کتابت از طریق کاتبان بود. اگر امّی بودن آن حضرت را نادیده هم بگیریم طبیعی است ایشان در بستر بیماری توان نوشتن نداشتند، مقصود اصلی پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) این بوده است که وصیت من توسط فردی از جمع اصحاب نگاشته شود. سلیم بن قیس هلالی نقل کرده است: « بعد از خاتمه هرج و مرج و رفتن مردم از اتاق، ایشان به صورت خصوصی نام امامان و جانشینانِ پس از خود را املا نمود و امام علی آنها را نوشت.»( اسرار آل محمد، ج ۲، ص ۸۷۷) این روایت، به خوبی، این احتمال را تقویت میکند که منظور از کتابت، کتابت مستقیم نبود.
طرح دو معنی دیگر از حوصله این بحث خارج است.