در ستونی از شماره 107 هفته نامه شنبه، آقای رضا جمیلی اشاره و توصیه ای به خواندن مصاحبه خواندنی آقای بحرینیان (پژوهشگر توسعه) کردند. من هم به تبعیت از آقای جمیلی بزرگوار، توصیه می کنم که آب دست تان هست زمین بگذارید و این مقاله را جستجو کنید و بخوانید. این مصاحبه با عنوان حکمرانی تاجرباشی ها در روزنامه ی شرق در تاریخ 17 تیر به چاپ رسیده است.
من نه فعالیت صنعتی داشته ام و نه در خانواده ای درگیر با صنعت بزرگ شده ام، نهایتا عمری 4 یا 5 ساله در فضای استارت آپی کشور با دستاوردهایی ناچیز دارم. اما همواره سعی نموده ام محیط پیرامون خود را 1)از حیث اتفاقات اکنون و 2)از نگاه پیشینه تاریخی آن، تحلیل کنم. نمایشگاه الکامپ امسال که در بحبوحه تنش های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور برگزار می شود، فرصتی بود که کمی کلی نگرتر به وضعیت رو به توسعه یا افول جامعه استارت آپی کشور بپردازم. نمایشگاهی که همچون سیاست های کلان این کشور، درگیر کمیت ها و شوآف های چشمگیر و دهان پرکن بود. غرفه های شکیل و خوش آب و رنگ، با اصرار غیر واقع بینانه به خوب بودن کسب و کار توسط دخترها و پسرهایی که تمام امید به آینده شان را گره خورده به این نمایشگاه می بینند. اما وقتی با آن ها از مدل کسب و کار، هزینه ها و درآمد، شکل توسعه، اندازه بازار و ... صحبت می کنید، تازه می فهمید که آنچه خوبان همه دارند، اینها یکجا ندارند! البته ناجوانمردانه است که بگویم کاری نشده است که اتفاقا کارهای بزرگ و خوبی شده و در حال شدن است، کسب و کارهای خلاقانه و بعضا با دودوتاچهارتای درست که می توان برای آنها طول عمری متصور بود هم بودند، ولی واقع بینانه به اندازه انگشتان دو دست؛ که این در برابر اعلام مفتخرانه آمار 650 استارت آپ توسط برگزار کننده گان الکامپ و ارگان های مرتبط دولتی که فقط به دنبال کمیتی نمایشی هستند، تفاوتی فاحش و البته خطرناک است. چرا خطرناک؟
در بخشی از حکمرانی تاجرباشی ها راجع به ناکارآمدی و فقر نظری و کاربردی خرد حاکم بر اقتصاد ایران را در دهه های اخیر می خوانید. آنگاه که در صادرات کالاهای اساسی، سهم بسیار ناچیزی حتی به کشورهای همسایه داریم. اما شگفت انگیز ارائه آمارهایی از صنعت ایران است که نبود بینش و خرد کلان و آینده نگر و دور اندیش را به وضوح نشان می دهد.
می خوانید که "در کشور کره 5 خوروساز وجود دارد، فقط دو شرکت ال جی و سامسونگ وجود دارد، اما در ایران 34 واحد دارای پروانه بهرهبرداری تولید تلویزیون و 33 واحد در دست اجرا داریم. برای انواع خودروهای سبک و سنگین 68 واحد دارای پروانه بهرهبرداری (فعال) و 43 واحد در دست اجرا داریم. در سراسر چین به گمانم درحالحاضر، تعداد واحدهای سازنده خودروی سبک و سنگین به 45 واحد رسیده است. در ژاپن 9 واحد سازنده خودرو وجود دارد. تعداد زیاد واحدهای تولید خودروی ایران یعنی اینکه ما باید به دنیا خودرو صادر میکردیم. درحالحاضر 160 داروسازی در کشور وجود دارد، اما کشور سوئیس سه یا چهار داروسازی دارد. آلمان 10 تا 12 داروسازی دارد. با وجود این همه شرکت داروسازی باید در جهان مطرح میبودیم. 453 واحد دارای پروانه در تولید آبمیوه داریم. درد اینجاست که 580 واحد در دست اجرا هم داریم. برای ایجاد این تعداد واحد تولید آبمیوه، به احتمال زیاد باید 453 خط تولید همراه با خروج ارز وارد کرده باشیم. در ضمن قرار است 580 خط تولید دیگر هم به این تعداد اضافه شود. در مجموع 1033 خط تولید آبمیوه در کشور فعال خواهد بود. 216 واحد دارای پروانه بهرهبرداری انواع کاشی داریم. 181 واحد هم در دست اجرا داریم. 216 واحد دارای پروانه بهرهبرداری انواع کاشی داریم. 181 واحد هم در دست اجرا داریم. درباره انواع روغن نباتی هم وضع به همینگونه است. در این صنعت 106 پروانه بهرهبرداری داریم و 87 پروانه در دست اجرا هم صادر شده است. در ماکارونی و ورمیشل هم برای 204 واحد پروانه بهرهبرداری صادر شده است. 44 واحد هم در دست اجرا داریم. هرچه نگاه میکنیم وضعیت همین است. در اجاق گاز 312 تولیدکننده فعال دارای پروانه بهرهبرداری داریم. این تعداد واحد فعال به همه دنیا باید اجاق گاز میدادند. ایتالیا باید از بازار خارج میشد. برای این صنعت 155 واحد در دست اجرا هم داریم. آنوقت ورقش را تولید نمیکنیم و فولاد مبارکه نمیتواند همه نیاز داخل را تولید کند. مثلا 161 واحد دارای پروانه بهرهبرداری تولید موتورسیکلت و 58 واحد در دست اجرا یا بیش از 950 واحد تولید فرش ماشینی. وقتی 621 کارخانه فولاد میزنیم، ولی هنوز بعد از 80 سال ریل راهآهن نداریم، یا با داشتن 17 واحد تولیدی دارای پروانه بهرهبرداری تولید! واگن و لوکوموتیو، باید هنوز هم آن ها را از خارج بیاوریم. به صراحت میگویم؛ با شرایطی که در اقتصادمان میبینم، دولتها دنبال این نیستند که مشکل صنعت را حل کنند زیرا اعداد کمّی برای آنها مهم است. این تعداد مجوزهای پروانه بهرهبرداری و تعداد طرحهای در دست اجرای وزارت صنعت، مؤید این مطلب است. براساس آمارها 234 هزار واحد صنعتی تا پایان اسفند 94 در حال بهرهبرداری و در دست اجرا داشتهایم که از این تعداد، 139 هزار تا پروانه بهرهبرداری داشته است. حدود 97 درصد این واحدها در سطح فناوری متوسط پایین و پایین مشغول هستند. دولتهای ما نگران تولید نیستند. دولتها به جای حمایت از بخش مولد، راحتترین کار را انجام دادهاند و همهچیز را به سمت بخش غیرمولد سوق دادهاند. دولتها بیشتر با واردات، برای حل مسائل و ناکارآمدیها، مأنوس هستند. مثلا از سال 76 تا 94 میزان تولید و واردات را محاسبه و همچنین ارزش دلاری مصرف بنزین و گازوئیل را هم محاسبه و استخراج کردهایم. براساس ارزشی که ما استخراج کردیم، ارزش بنزینی که سوزاندیم، 155 میلیارد دلار بوده است. ارزش گازوئیل مصرفی که 70 درصد آن در خودرو مصرف میشود، 203 میلیارد دلار بوده است. ارزش بنزین و گازوئیل مصرفشده در داخل حدود 300 میلیارد دلار بوده است. اگر سه درصد این رقم را در صنعت خودرو خرج میکردیم، امروز دو خودروی ملی و دو پلتفرم داشتیم. اما هنوز واماندهایم. دلیلش این است که عموم دولتها و مجالس ما به دیدگاههای بلندمدت و آیندهنگرانه باور و اعتقاد ندارند."
جان کلام همین خط آخر است، عدم وجود دیدگاه بلندمدت و آینده نگرانه. با بررسی خلاصه وضعیت صنعت (به ظاهر صنعت) کشور، بر می گردیم به صحبت استارت آپی خودمان و از آن "خطر" که اشاره کردم، می گویم. خطر کمیت زدگی و بی ثمر بودن در بلندمدت که نتیجه سیاست های حاکم بر صنعت ایران است، استارت آپ ها را که قرار است امروزها به کمک صنعت بیایند و فرداها ستون اقتصاد کشور باشند را نشانه گرفته است. در نمایشگاه الکامپ، به تعداد زیاد پر است از خشکشویی آنلاین، سرویس های خدمات فنی منزل، تبلیغات چی های دیجیتالی و آنلاین، فروشگاه های اینترنتی به ظاهر تخصصی، شتابدهنده هایی که ارگان های رسمی و غیررسمی سرمایه دار کشور هم به آن ها اضافه شده اند که بیشتر تجارت می کنند تا شتابدهی، و ... ؛ و این ناراحت کننده است. ناراحت کننده به دلیل اینکه این همه شور جوان و این همه امید، در ظرفیت های مولد و ارزشزا مدیریت و استفاده نمی شود. ناراحت کننده است که در نمایشگاه ساعت ها گشت می زنی و واو نمی شوی. هنوز هستند شرکت ها و افراد سرمایه داری که در بازار تاکسی آنلاین وارد می شوند و می خواهند با اسنپ و تپ سی رقابت کنند. خب برادر من نمی شود!، مگر کارپینو کم پول و مجوز و حمایت شهرداری و ... داشت. اما فکر بلندمدت نداشت، اسیر سیاست بازی و رزومه ساختن برای مدیران دولتی خود بود.
درد چیست؟ آیا نمی شود این همه هزینه و نیرو و فکر توسط یک نهاد مدیریت شود و در بخش های متنوع تر، اساسی تر و مورد نیاز متمرکز شود؟ آیا نمی شود که جلوی فعالیت های تکراری سوم چهارم به بعد را گرفت، آن ها را به ورود به حوزه اینترنت اشیا، بلاکچین، یادگیری ماشینی و ... که بسیار جای کار دارد و هرروز فاصله مان با دنیا زیادتر می شود، تشویق کرد؟ البته نه تشویق کردن خالی، بلکه برنامه ریزی و حمایت بلندمدت داشتن.
تا دیرتر نشده، کاری کنیم. حباب استارت آپی کشور ترکید، باد "من یک استارت آپ دارم" خوابید. الان وقت بیشتر متمرکز شدن، بیشتر عقلانیت به خرج دادن و بها دادن به کارهای اساسی و پرمایه است. تا امید و انگیزه ی ایده دار و جوان و برنامه نویس و دغدغه مند و شتاب دهنده ی واقعی و سرمایه گذار خطر پذیر و ... ته نکشیده است، تا این سرمایه های ناب نمرده است، کاری کنیم. شاید الکامپ بعدی کمی واو شویم، حرفی داشته باشیم و اثر پررنگی در چرخش چرخ این مرز و بوم ایجاد کرده باشیم.