محمدرضا مختاری
محمدرضا مختاری
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

یالا خدا منتظره

نمیدونم چرا امروز فک میکردم لازمه راجع به تجربه فوق العاده درونی که امروز داشتم بنویسم میدونین آخه من معمولا حالا شاید برای تخلیه ذهن شاید برای خود نمایی شاید برای اینکه حس میکنم نوشتن آدمو بزرگ میکنه شاید برای خودخواهی مینویسم ولی امروز تجربه جالبی داشتم تجربه ای که فقط خودم بودم و خودم نمیدونم اینم مثل بقیه نوشته ها از رو همین هدفاست یا نه ولی اینبار میخوام واقعا بنویسم شاید یه نفر اینکارو امتحان کرد و تونست تجربه منو داشته باشه


بچه که بودم اوضاع مالیمون نه بد بود نه خوب ماشینمون از این شاسی بلندا نبود ولی به هرحال راه میرفتو حالا درسته سی دی خور نبود با ضبط نواریشم ما آهنگمونو گوش میدادیم حالمونو میکردیم که نهایت حال همون شادی ها تو ماشین بود.
اما نمیدونم چرا حس میکنم از یه جایی زندگی ما کلا تغییر پیدا کرده نمیدونم خرافاتیم واقعیه این جریانات یا نه ولی صرفا حس میکنم خدا از یه جا به بعد انگار به سپرده های کوتاه مدت پدرم سود زیادی داد از یه جا که بابام دست 2 3 تا بچه رو گرفت که کار خیری بکنه واسشون حس میکنم انگار خدا ده برابر بهش داد هم جایگاه شغلی هم از این قبیل داستان ها که به چشم میان ماشین زمین هرچیزی بچه هایی که ازشون میگه راضیه که خودم هستم و داداشم و حس میکنم این دست یکی روگرفتنه خیلی دست مارو گرفته و تمام هدفم از گفتن این حرف ها اینه که بگم این حس و این فکر و این باور شاید چندین ساله که با منه تا اینکه یه روز


نمیدونم حرم امام رضا بودیم یا کجا بودیم ولی داشتم قرآن میخوندم معمولا زیاد اینکارو نمیکنم متاسفانه اما اونجا که داشتم میخوندم یه آیه ای رسیدم که انگار خدا داشت میرسوند بهم که تو یه قدم برا من بردار من 70 قدم برات بر میدارم نمیدونم چرا این آیه انقد تاثیر گذاشت انگار یه دعوت به قمار بود و منم از اینکار خوشم میومد تا اینکه شروع کردم از این اپلیکیشن ها که چند صدتا خیریه توشون هست هرماه در حد وسعم کمک کردن شما بگو ده هزارتومن ولی اتفاقاتی میوفتاد که انگار این ده هزارتومن 70 برابرش میرسید بهم دوباره مثلا یه کوینی میخریدم 100 درصد رشد میکرد یا دست رو یه چیزی میزاشتم همه بهش امیدی نداشتن اما اخرش یه طلایی انگار توش بود چه تو کارم چه تو سرمایه گذاری چه تو هر اقدامی که انجام میدادم بی نهایت خوش شانس بودم باز نمیدونم چقد درسته چقد غلطه چقدش تلقینه چقدش نیست آدم باید در هر حالی مشکوک باشه به خودش همیشه حتی یه ذره ولی من به این رسیدم که هرچی بیشتر میدم خدا بیشتر میده از یه جایی دیگه رقم های کمکم در حد سن و درامدم نبود شاید درحد روحم بود مثلا برا کسی که حقوق ثابت نداره از پس اندازش 10 تومن بده بره یه تومن بده بره اونم یهو بدون اینکه بهش دیگه فک کنه حس میکنم از سنو وضعیتم بیشتره حالا شما با هزارتومنم شروع کنی به جایی بر نمیخوره مهم اینه درحد وسع آدمیزاد باشه برای یکی هزار تومن هزار تومنههههههه واسه یکی ده تومن ده تومن واسه یکی تلاش برای یه لبخند عین همون جریان هزارتومنست کار خیرم فقط مالی نیست شما یه چایی بریز واسه مادرت تمرین کن بگی چشم خودش تو حساب کتاب خدا لحاظ میشن شما یاد بگیر افکارتم مثل اعمالت جلوشو بگیری خودش بزرگترین کار خیره به بشریت ولی حس میکنم این قماره یه درس داده بهم که هرچی خدا ببینه بیشتر وابستگی نداری انگار بهت بیشتر میده و علاوه بر پول احترام آرامش افتخار اینچیزا رو هم روش اشانتیون بهت میده من الان مطمئن شدم

که وقتی خودمو دوست ندارم وقتی تو کار خیرم رکورد شکنی های دیوانه وار میکنم بیشتر خودمو دوست دارم
و بیشتر زندگیمو دوست دارم یه جوری خدارو تو زندگیم شکر میکنم که نمیدونم حس میکنم بزرگترین داراییم اینه که وابسته نیستم و انگار این رهاییه داره معجزه میکنه تو زندگیم حالا شاید براتون این سوال پیش بیاد که تجربه امروزت چی بود که انقد خستمون کردی تا اینجا بخونیم میخواستم بگم چیز خاصی نبود گول خوردین فقط رکورد کار خیرام زدم ولی یه حس درونی بلافاصله بعدش اومد که انگار هرچی افکار منفی بود شست و برد و من گفتم انگار یه معجزه کشف شده و اومدم اینو ثبت کنم تا بشریت به بی راهه نره ! نه شوخی کردم صرفا دوست داشتم بگم انگار یه راهی پیدا کردم برای آرامش میدونین من از یکی از تاثیر گذار ترین دوستام یاد گرفتم هیچوقت کار های خوبمو به کسی نگم و دوستم نداشتم اینکارارو بگم اصلا شما فرض کن دروغن همه این متنه ولی اگر خواستین یبار قمار کنین یه نکته واسه برد بگم که هرچی تو ندار بودنت بیشتر دستت بره بیشتر گیرت میاد

من شوخی شوخی شروع کردم ولی فک میکنم خدا جدی جدی قدمارو بر میداره...


کشف بزرگراز هستیکار خیرهمینا
یه عاشق ، یه اهل سفر , یه دوست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید