MrHamedr
MrHamedr
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

دانه ی فیل - قسمت یازدهم

این قسمت میخوایم دورهم بشینیم لَپه پاک کنیم. یا حداقل یچی نزدیک به اون. میخوایم تا حد امکان دونه های فیل خراب رو پیدا کنیم و مانع کاشته شدنشون توی مزرعه ی خلاق بشیم. و از طرفی میخوایم مانع رشد بیش از حد دانه های خراب و اشغال کردن فضاهای خالی تفکر خلاق بشن.

تو قسمت قبل بصورت مفصل به بحث "فضاهای خالی" پرداختیم. این قسمت قراره روی یه چیز متمرکز شه: چجوری فضاهای خالی تا حد امکان سیاه نشن؟.بعبارت دیگه؛ چیکار کنیم که خلاقیت منفی تا حد امکان توی ذهنمون کمرنگ شه. پس بریم سراغ ادامه داستان

اینجا میخوام رفتارهای خلاقانه رو به سه بَخش تقسیم کنم

  1. رفتارهای غریزی: واکنش های غریزی ما هنگام مواجهه با شرایط جدید مثلا یه جمع جدید؛ محیط کاریِ جدید و پیشنهادات ناگهانی
  2. رفتارهای احساسی: برخورد ها و نگرش های احساسی ما نسبت به پیشآمد ها
  3. تولید فکر: ایجاد تفکر در راستای اتفاقات پیش آمده.

خب... ما بصورت مستقیم نمیتونیم جلوی خلاقیت منفی رو بگیریم. درواقع طبق تعریفی که درمورد ناخودآگاه داشتیم؛ ناخودآگاه فرق بین بدی و خوبی رو بصورت شفاف نمیدونه. پس عملا ناخودآگاه بسته به شرایط؛ ممکنه خوب و بد رو باهم قاطی کنه.

و گاهی حتی پا رو از اینم فراتر میذاره و برای سیستم خلاق؛ اون رو - به وسیله یه سری توجیهاتِ بعضا عقلانی و قابل پذیرش - خوب جلوه میده. و ما اینجا لازمه سیستم خلاق رو بگونه ای رشد بدیم که بتونه اون خلاقیت تولید شده رو درست جهت بده یا حذف کنه.

سؤال:

چجوری؟

درمورد اینکه چجوری به فضاهای خالی برسیم و مدیریتش کنیم تو قسمت قبل صحبت کردیم.
مهمترین کار اینه که اون فضاهای خالی رو تا حد امکان به سیستم خلاق نزدیک کنیم. کنترل کردن فضاهای خالی یجورایی تمرینی ان برای کنترل کردن سیستم خلاق در حالت عادی.
از طرفی ما باید هر لحظه سیستم خلاق رو بررسی کنیم و ببینیم هرقسمت از اون به چه شکلی رشد کرده و در چه وضعیتیه.

بهترین راه هم برای بررسی وضعیت سیستم خلاق؛ ایجاد فشار بصورت عمدی به هر بخشه. عملا تحت شرایط خاص قرار دادنش. زیر فشار قدرت تحمل هر بخش بصورت کامل مشخص میشه. و ظرفیت رشد هر بخش و تعادل بین بخش ها. بازم میگم که اهمیت داره که سیستم خلاق به صورت یکپارچه رشد کنه.

برای اینکه سیستم خلاق رو درست و با هدف درست تربیت کنیم لازمه بصورت کاملا کنترل شده تحت افکار و احساسات و فشارهای فکری خاص قرارش بدیم. و تمامی آموزه هایِ گذشته رو بصورت کاملا کنترل شده روی هر بخش پیاده سازی کنیم. در کنار اونها استفاده از ده اصلِ اصلیِ تئوریِ انتخاب به ما خیلی کمک میکنه. اون اصول چی هستن؟

  • اصل اول: ما مالک هیچ‌کس نیستیم و نمی‌توانیم رفتارهای دیگران را کنترل کنیم. ما فقط می‌توانیم رفتارهای خودمان را کنترل کنیم.
  • اصل دوم: تمام آنچه می‌توانیم از دیگران دریافت کنیم و به دیگران بدهیم اطلاعات است. این که با اطلاعات چگونه برخورد کنیم انتخاب خود ما یا دیگران است.
  • اصل سوم: تمام مشکلات روان شناختی طولانی مدت، از مشکلات رابطه ای سرچشمه می‌گیرند. مشکلات رابطه ای تا حدودی علت مشکلات دیگری چون درد، خستگی، ضعف و برخی بیماری‌های مزمن، که معمولاً به آن‌ها بیماری‌های سیستم ایمنی گفته می‌شود، نیز هستند.
  • اصل چهارم: مشکلات عاطفی، بخشی از زندگی حال حاضر ما هستند.
  • اصل پنچم: وقایع دردناکی که در گذشته بر ما رفته‌است، اگرچه بر آنچه امروز هستیم تأثیری شگرف داشته، ولی بازنگری و مرور این گذشته دردناک، بر آنچه امروز لازم است انجام دهیم، یعنی بهبود بخشیدن به رابطه مهم کنونیمان، اثر ناچیزی دارد و کمکی به ما نمی‌کند.
  • اصل ششم: ما در ذهن خود تصویری ذهنی از دنیای بیرون داریم که می‌توان آن را دنیای کیفی نامید و ارضای نیازها یعنی واقعیت بخشیدن به این دنیای کیفی.
  • اصل هفتم: می‌توانیم نیازهایمان را فقط از طریق تصویر یا تصاویری که در دنیای مطلوب خود داریم ارضا کنیم. در حقیقت تنها چیزی که وجود دارد رفتار ما است.
  • اصل هشتم: تمام آنچه از تولد تا مرگ از ما سر می‌زند رفتار است. تمام رفتارهای ما یک رفتار کلی است که از چهار مؤلفه به هم پیوسته عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی تشکیل شده‌است.
  • اصل نهم: رفتارها انتخاب می‌شوند اما از میان چهار المان عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی، ما فقط بر روی عمل و فکر کنترل داریم. برای مثال به جای استفاده از عبارت من افسرده هستم یا من افسرده شده‌ام، درست آن است که بگوییم: من افسردگی را انتخاب کرده‌ام یا من افسردگی می‌کنم.
  • اصل دهم: تمام رفتارهای کلی، انتخاب هستند اما ما فقط بر مؤلفه‌های عمل و فکر به‌طور مستقیم و بر مؤلفه‌های احساس و فیزیولوژی به‌طور غیرمستقیم کنترل داریم، یعنی با انتخاب شیوه عمل و فکرمان و به واسطه آن‌ها احساسات و فیزیولوژی خود را نیز می‌توانیم کنترل کنیم.

ترکیب این اصول با مواردی که درمورد ناخودآگاه و تعاریف ایگو - Ego - مارو به یه نتیجه ی خیلی قشنگ میرسونن:

در کنار کنترل خلاقیت و تولید خلاقیت مؤثر؛ سیستم خلاق وظیفه ی "کنترل مرز بین واقعیت و خیال" توی ذهن ما و همچنین "اصلاح اولیه ی الگوهای رفتاری و فکریِ" ما رو به عهده داره. بعبارتی؛ 2تا کار میکنه

1. حفظ تعادل بین خیال (شامل رویا پردازی و دنیای مطلوب) با واقعیت های موجود. عملا کاری میکنه که ذهن بیش از حد تو خیالات غرق نشه و ازطرفی کمک میکنه ما به یه رباتِ بدونِ خلاقیت تبدیل نشیم.
2. پیش زمینه سازی ذهنی برای اصلاح اولیه ی رفتارهامون. سیستم خلاق اولین بخشیه که نسبت به نظرات مخالف واکنش نشون میده. نیز بررسیِ اولیه ی اون نظر رو هم سیستم خلاق انجام میده. کسایی که درمورد نظرات مخالف/متفاوت با دیدگاه های خودشون؛ گارد میگیرن، سیستم خلاقِ کاملا بسته ای دارن و احتمالا میزان خلاقیت پردازی توی زندگیشون اندکه.

خب. حالا برای اینکه ورودی های منفی تفکر خلاق رو به حداقل برسونیم؛ میشه الگوهای متفاوتی رو پی گرفت. اگه یادتون باشه گفتیم که خلاقیت پردازی؛ از خلاقیت های قبل از خودش تأثیر میگیره. از طرفی ما نمیتونیم بصورت مستقیم مانع خلاقیت پردازی بشیم. با توجه به این موضوعات؛ مراحل زیر رو پیشنهاد میدم

  1. کنترل خلاقیت مخرّب: برای اینکه آتش سوزی راه افتاده رو خاموش کنی؛ لازمه اول از پیشرفت آتیش جلوگیری کنی. برای اینکه خلاقیت مخرّب مانع رشدت نشه هم لازمه که در ابتدا مانع پیشرفت خلاقیت مخرّب بشیم. وقتی بصورت کامل فکر مخرّب رو تحت کنترل خودمون در آوردیم؛ میریم سراغ مرحله بعد
  2. کمرنگ کردن اثر خلاقیت مخرّب: خلاقیت به صورت منفی به هر شکلی که باشه آسیب زنندس. البته آسیب ها در هر حالت بد نیستن چون در بیشتر مواقع - مخصوصا تو این حوزه - تا وقتی آسیبی وجود نداشته باشه ما نمیفهمیم مشکلی هم وجود داره و از طرفی نقاط آسیب معمولا مهمترین نقطه ی نیاز به رشد نیز هستن. ما تو این قسمت میایم اثر آسیب رو کمرنگ میکنیم.
  3. پیدا کردن علّت: معمولا پیدا کردن علت کار ساده ای نیست. گاهی اتفاقی در 10سالِ گذشته ی ما باعث اشکال در زندگی فعلی ما میشن. پس کارِ ما اینجا فراتر از یه نگاه ساده به موضوعه
  4. کنترل یا از بین بردن علت: وقتی علت پیدا بشه؛ معمولا راه حلِّ برطرف کردن موضوعم همون اطرافه. گاهی اون راه حل بنظر وجود نداره یا خارج از کنترل ماست. در این صورت ما تلاشمون رو بر مدیریت کردن اون علت میذاریم. عملا بهش اجازه نمیدیم از انرژی فکرمون مصرف کنه یا باعث بهم ریختگی پیش زمینه های فکریمون بشه.

قاعدتا مورد پنجم باید بازسازی خرابه ها باشه ولی به اینصورت نیست. چون اولا امکانپذیر نیست این موضوع و درصورتی هم ک باشه؛ انرژی خیلی زیادی از فکر و سیستم خلاق میگیره. خب پس؟

5. رها کردن منطقه ی آسیب دیده: دقت کنین که رها کردن بعد از 4مرحله ی بالاتره. و بعنوان راه حل به تنهایی "به هیچ عنوان قابل قبول نیست"! چرا؟

  • اول اینکه رها کردن بدون اصلاح زمینه ها به معنی آزادگذاشتن آسیبه. عملا فقط قدرتشو بیشتر میکنه و ما هرچقدر هم ک بخوایم وجودشو نادیده بگیریم؛ قدرتمند تر سمت امون برمیگرده.
  • دوم اینکه رها کردن به تنهایی هیچوقت به معنی حل کردن نیست و این مشکلیه ک واقعا خیلی جاها میبینیم. "مشکلات رو رها کنیم" خب رها کنیم عمه من میخواد حلّ اشون کنه؟ مشخصا نه. اون مشکلات مال ما هستن و برای رشد ما تو این شرایطن.

فکر کنم الآن زمان مناسبی باشه که بگیم:

تمام کاری که ما میکنیم اینه که ورودی سیستم خلاق رو کاملا کنترل میکنیم. خوبیِ تفکر خلاق اینه که قابل تربیته. عملا بعد از مدتی خودش مانع این میشه که بصورت غیر ارادی و کنترل نشده؛ ذهن ما درگیر خلاقیتِ مخرّب بشه.
خلاقیتروانشناسیتئوری
https://redl.ink/mrhamedr
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید