بدون مقدمه میرم سر اصل موضوع
"ما هممون میدونیم. ولی آیا هممون نمیدونیم؟"
به اندازه ی آدم های روی زمین میشه دیدگاه های مختلفی برای این "تصور کرد" و تصور ها منجر به خلق تصاویر جدیدی میشن. چی منجر به این تصورات میشه؟
کاملا درست حدس زدید:
بصورت کلی میشه ناخودآگاه رو بخش ناهشیار ذهن فرد دونست. فروید، بنیانگذار اصلی نظریه ی ذهن ناخودآگاه بر این باوره که "فقط 10درصد ذهن مارو ضمیر خودآگاه و 90درصد باقی رو ضمیر ناخودآگاه تشکیل میده"
ویکی پدیا؛ ناخودآگاه رو اینجور تعریف میکنه:
ناهوشیار هوشمند یا ضمیر ناخودآگاه یا ناآگاه؛ دربرگیرنده پدیدههای روانی و فرآیندهای زندگی واستخراج اطلاعات یاافکار بصورت غیر ارادی(اراده از پیش تعیین شده است) ویا براثر عوامل خارجی است که به وسیله شناسایی، ادراک نشده و فاقد کیفیت آگاهیاند(ناخودآگاه به نوعی دارای شخصیت مستقل ازشرایط حاکم بر جهان وجسم را داراوسعی درکنترل شخصیتها رامینمایید).
یکم کلمه رو بررسی کنیم : نا(حرف ربط نفی) + خود(ضمیر) + آگاه (صفت) - ناخود + آگاه
بعبارت دیگه ناخودِ آگاه در برابر "خودِ آگاه = خودآگاه" قرار میگیره. با توجه به نوشته ای که قبلا درمورد ایگو داشتیم ( از اینجا میتونین بخونین)؛ ناخودآگاه رو میشه بخش مبهمِ تئوریِ ایگو دونست یا یجورایی "واسطِ بین خود، فراخود و نهاد". به این دلیل میگم واسط چون عملا رو هر 3تاشون بصورت مستقیم اثر میذاره و اثر میپذیره و ما دقیقا نمیدونیم چیه.
از طرفی، کاملا از دیدگاه های شخصیتی جداست. برای همین بهش میگیم نا+خود+آگاه.
ناخودآگاه دارای سطحی از آگاهی هست. تأثیر ناخودآگاه بر خودآگاه بیشتر حالت غریزی داره. رفتارهایی که ما موقع خشم از خودمون نشون میدیم. موقع مواجهه با ترس نشون میدیم. موقع اتفاقات ناگهانی نشون میدیم. حتی اینکه توی ساعت های خاصی و روزهای خاصی ممکنه دلگیر بشیم یا ترسی داشته باشیم که دلیلشو نمیدونیم.
همه ی اینا برمیگردن به ناخودآگاه. اتفاقاتی که برای ما افتاده. مثلا فوت یکی از عزیزانمون حین تصادف توی یه روز خاص و جاده ی خاص؛ و اون تأثیر بدی روی شما گذاشته باشه. ممکنه شما بارها و بارها از اون روز و اون جاده بگذرین و هیچ اتفاقی نیفته ولی اون حس دردناک همراه شما هست. و حتی برعکسش. اتفاقای خوب!
چندتا نکته درمورد ناخودآگاه خیلی جالبن
خب این چه ربطی داره به صحبتِ ما:
برگردیم به تئوری انتخاب. توی قسمتی از تئوری انتخاب درمورد خلاقیت اینجوری صحبت میکنه:
خلاقیت و نوآوری، محصول سیستم خلاقه ای است که در مغز ما وجود دارد. این سیستم خلاقه هیچگاه خاموش نمی شود و همین "کارکرد بدون تعطیلی"، گاهی وقت ها دردسرهایی به وجود می آورد!
مغز انسان در مواجهه با شرایط مختلف، خلاقیت به خرج می دهد، دست به کار می شود و راهکار ارائه می کند. بسیاری از اوقات، این راهکارها کارآمد هستند کما این که پیشرفت های بشری محصول راهکارهایی هستند که مغز انسان در طول قرن ها پیشنهاد کرده است.
نظراتی که توی قسمت قبل درمورد "دانه ی فیل" داده شد رو یبار دیگه با دقت بخونین. همشون به نوعی خلاقانه به حساب میان. ولی یه چیزی بین - تقریبا - همشون مشترکه: "همه ی اونا از چهارچوب خاصی پیروی میکنن". این ینی ما میتونیم به پیشنهاد های ناخودآگاهمون "نه" بگیم یا رد اش کنیم(در این مورد مفصل خواهم گفت). اینو گفتم که به یه حرف برسم:
دکتر ویلیام گلاسر می گوید که انسان می تواند پیشنهادات سیستم خلاق مغز را رد کند و می تواند آن را بپذیرد. با این حال چون اجداد ما ، نوعاً پذیرای پیشنهادات سیستم خلاق مغزشان بوده اند، ما نیز فکر می کنیم باید آن را بپذیریم. این درحالی است که ما می توانیم این پیشنهادات را قبول نکنیم.
این است قدرت "ناخودآگاه".