MrHamedr
MrHamedr
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

دانه ی فیل - قسمت سوّم

تو قسمت قبلی حرف از ناخودآگاه بود. تو این قسمت میخوایم یکم بهش دقیقتر بپردازیم. تمرکز این قسمت رو سه بخشه:

  • درخت فکر
  • خلأ فکری
  • انفجار فکری

و قسمت بعد بصورت دقیق به تعریف خلاقیت از دیدگاه دانه ی فیل و تئوری انتخاب خواهد پرداخت

درخت فکری

توی زمانی که مشاوره میرفتم، روانشناسم بهم یه مفهومی رو معرفی کرد به اسم "درخت ذهن". کلّیت ماجرا اینه:

یه فکر مثل یه پرنده اس ک میاد رو درخت ذهنت میشینه
روش لونه میسازه. از میوه هاش تغذیه میکنه.
تخم میذاره. بچه هاش بزرگ میشن
همینجور از انرژی فکرت استفاده میکنه و رشد میده خودش و بچه هاشو

خلاقیت از جسم نمیاد. از روح میاد و ما عملا هیچ اندازه ای برای روح متصور نیستیم. پس میشه گفت خلاقیت یه فضای بی اندازه است که ما به مرور بخش هایی از اونو توسط ذهن شکل میدیم. این امکان مطلقا وجود نداره که از کلّ ظرفیت خلاقیت روح بصورت کامل استفاده کنیم. چون طبق دیدگاه های مختلف، ظرفیت روح صدها برابر جسم(عقل/مغز) هستش.

یکی از دلایل اصلی افسردگی دقیقا همینجاس. ما به بخشِ خلاقیتمون اجازه میدیم هرچیزی که میخواد رو وارد مغز کنه و از اونجایی که ناخودآگاه در تشخیص خوبی و بدی، نقص داره؛ بسته به شرایطِ حالمون ما رو درگیر یه حالِ خیلی خوب یا یه حال خیلی بَد میکنه. اینجاس که ثبات فکری و اصالت فکری مهم میشه چون بهتون کمک میکنه که نه خیلی تو آسمونا باشین نه ازنظر احساسی داغون بشین. "خلاقیت" به همون اندازه که مفیده؛ مخرّب هم هست(تو قسمتای بعد مفصل توضیح میدیم). بصورتِ خلاصه و بر خلافِ باورِ عام؛ ما از - تقریبا - تمام مغزمون تو زندگیمون استفاده میکنیم. پس چه بهتر که اون درخت رو با چیزایی پر کنیم که برامون واقعا مفیدن(نه صرفا شخصی؛ جامعه). اینکه چجوری به خلاقیت ذهنمون جهت بدیم هم میشه قسمت بعد از خلاقیت مثبت/منفی

خلأ فکری

صحبتو با یه سؤال شروع میکنم:






فکر میکنین این بالا چی نوشتم؟

جواب نسبتا سادس: "هر چیزی میتونه توی اون جای خالی باشه".
بیاین یجور دیگه این صحبتو بگیم: "هر چیزی که درمورد این کادر خالی گفته میشه همزمان به همون اندازه که درسته، میتونه اشتباه هم باشه. ولی "هر چیزی هست".

شما اون جای خالی رو میتونی با هر چیزی پر کنی. الآن این موضوع مطرحه: این کَلمه ها از کجا میان؟ چه چیزی تصمیم میگیره این کلمه ها به این شکل کنار هم قرار بگیرن و بشن این متنی که بنده دارم الآن براتون مینویسم؟ قطعا اینجا خلاقیت ذهنه که با توجه به راهنمایی های عقلی( روند موضوع و پیش زمینه هایی که هست و شرایط احساسی و و و...) تصمیم میگیره چه چیزی رو بیاره روی کاغذ.

و یه سؤال مهمتر(خوب به این فکر کنین خواهشا): "اگه فضای خالی ای برای پر کردن نبود؛ ذهن چجوری خلاقیت پردازی میکرد؟"

کلمه رو دقت کنین "خلاقیت پردازی!" نمیگم ایده پردازی چون ایده گونه ای از خلاقیته منتها بر پایه ی نیازها. خلاقیت الزاما بر پایه ی نیاز نیست. بجز اون وقتی جای خالی ای وجود نداره که تفکر خلاق بهش بپردازه، ما به چی میخوایم بپردازیم؟
اصلی ترین هدفِ خلاقیت پردازی، نو آوری هستش دیگه درسته؟ خب ما اگه اون فضایِ خالی رو برای ذهن بصورت متمرکز ایجاد نکنیم؛ بخشِ خلاقِ روح(از اینجا به بعد بهش میگیم تفکر خلّاق) چیو میخواد پر کنه؟

کم ندیدم آدم هایی که بهم میگن ما خلاق نیستیم و نمیتونیم خلاقیت پردازی کنیم

به شخصه باور دارم همه ی ماها - به شیوه های مختلف - از تفکر خلاق بهره مند هستیم.
"ولی" اون فضای خالی رو برای خلاقیت پردازی به تفکر خلاق نمیدیم. مغزمون پره از خلاقیت های منفی و میوه های گندیده و آویز های رنگ و وارنگ که هر کدوم به نوعی، بخشی از فضای فکر رو اشغال کردن و این مانع فعالیت تفکرِ خلاق میشه

چجوری مانعش میشه؟

انفجار ذهن

منظورم دقیقا انفجار ذهن نیست. منظورم اون لحظه اییم که میگی "wow عجب ایده ای به ذهنم اومد" هم نیست. منظورم دقیقا اون لحظه اییه که ذهنت از بس تفکر خلاقت درگیر خلاقیت غیر مؤثر شده، به مرز افسردگی رسیده. چرا میگم "افسردگی" چون افسردگی بزرگترین نتیجه ی خلاقیت (خلاقیت منفی) و همزمان بزرگترین مانع خلاقیت (خلاقیت مؤثر) به حساب میاد. پس ما یجورایی داریم از خلاقیت(منفی) استفاده میکنیم که جلوی خلاقیت(مؤثر) رو بگیریم.

یکم بریم بالاتر. گفتیم که ذهن(فکر) یه درخته درسته؟ درخت تنه داره ریشه داره برگ داره. یچیز مهم هم داره: شاخه داره. فکر شاخه های مختلفی داره که هرکدوم از اون شاخه ها - به نسبتی که تقویتش کردیم - آستانه ی تحمّل متفاوتی دارن. اگه به اون شاخه ها بیشتر از اون آستانه چیزی آویزون کنیم یا روش بذاریم چی میشه؟ "شاخه میشکنه" و معمولا هم ترمیم پذیر نیست چون اکثرا خلاقیت منفی مانع اون میشه که بریم پیش روانشناس. بجز اون؛ شاخه ی شکسته ممکنه با قلمه زدن جبران بشه ولی هیچوقت اون شاخه نمیشه درسته؟ از طرفی دردناک هم هست و کمی غیر قابل کنترله چون ما انتظار شکسته شدن اون شاخه رو نداریم

[میخوام یکم جلوترم بگم و بگم که خودکشی بر اثر افسردگی نتیجه ی خلاقیتِ منفی هستش. دقیقا همونجایی که تمام شاخه ها شکسته ان و اون درخت امکان تغذیه شو ازدست میده و اگه به موقع بهش پرداخته نشه؛ میمیره...]

بیایم تو بحث. تفکر خلاق بهت کمک میکنه اون خلأ پر شه. ولی بهت هیچ کمکی نمیکنه که اون جایِ پر شده رو خالی کنی. از طرفی زمان و چگونگیِ اون خالی کردنه هم اهمیت داره. توی مثال بالا اگه بنده مخاطبی که اونو پر کرده رو تفکر خلاق بدونم و خودمو ذهن؛ در صورتی که بعد از اون پُر کردنه؛ بهش توهین کنم و 4تا چیزم بهش بگم؛ میره و پشت سرشم نگاه نمیکنه (!) یا حتی اگه قویترم باشه میمونه و هیچوقت نمیره.

اینکه توی چه زمانی و به چه روشی فکر(های) ایجاد شده رو از درخت جدا کنیم تا خلاقیت مؤثر/مخرب اونو پر کنه (باور دارم خلاقیت مخرّب الزاما بد نیست) موضوعیه که توی یه قسمت بصورت مفصل بهش خواهیم پرداخت


نظر فراموش نشه :)

دانه ی فیلروانشناسیتئوریmrhamedrفیل
https://redl.ink/mrhamedr
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید