از وقتی که عضو ویرگول شدم دلم میخواست از شما بنویسم ...اخه دلم نمیاد کسی منو بشناسه ولی شمارو نه اما به چند دلیل ننوشتم
1-نمیدونستم از کودومتون شروع کنم
2- نمیدونستم چی بگم
اما ماهنامه دست انداز عزیز بهانه ای شد برای از شما نوشتن
اول اینکه جونم براتون بگه هیچکس نیست که منو بشناسه ولی این دوتا رو نه... تقریبا خاطره ای نیست که یکیشون توش نباشه ...با اینکه روابط من خیلی گسترده است(از بچه ی چهار ساله بگیر تا پیرزن 80 ساله) اما وقتی یکی از این رفیق های عزیز من پیشم باشه دیگه مثل اینه که بقیه رو نمیشناسم:)))
به ترتیب اشنایی شروع میکنم
در اخر دوست داشتم یه چیزی بگم... قرار نیست ما با کسی دوست بشیم که شبیه خودمون باشه ...توی دوستی صداقت کافیه شباهت ها بعدا خودشون شکل میگیرن...و اینکه دوست بودن و دوست داشتن با خودخواهی جور در نمیاد...اگه ادم خودخواهی هستین هیچوقت نمیتونین دوست خوبی برای خودتون پیدا کنید