فکر نمیکردم بخوام نوشتن رو از بیست و چند سالگی شروع کنم همیشه تو ذهنم این کار برای بعد از بازنشستگی بود وقتی که هیچ کار دیگه ای از دستم برنیاد.
یکی از کتاب هایی که خوندم (شاید ۱۲ ستون موفقیت بود درست یادم نیست) میگفت که همیشه متادیتا ها رو در مورد کار خودتون یاد بگیرید. (تعبیر من اینه به جز اینکه کار خودت رو درست انجام میدی ببینی چه کارایی تو اون حوزه ای که فعالیت میکنی انجام میشه.)
من همیشه دوست داشتم که استارتاپ راه بندازم و یه چشمه جوشانی باشه اولش براش تلاش کنم و بعد چرخش راه بیفته نخوام تا آخر هلش بدم.
اتفاقی لایو حسین کلهر با آرش سروری رو دیدم و تجربه جالبی بود برام، اینکه خلاصه زندگی یه آدم که معاصر خودته تو کشور خودت تو حوزه خودت رو بشنوی.
از اون موقع دارم این لایو ها رو دنبال میکنم خیلی جذابه خلاصه زندگی یک نفر در یک ساعت، کسایی که خیلیاشون مشکل سربازی داشتن رو میبینی چطور باهاش مواجه شدن، کسایی که تو دو راهی مهاجرت و موندن بودن، کسایی که تحربه های مختلفی داشتن موفقیت، شکست، شرکت بزرگ، شرکت کوچیک، فعالیت تو دهه هشتاد، دهه نود و ...
حجم زیادی از مطالب که به نظرم مطالب ارزشمندی هستن داره وارد مغزم میشه و هدر رفتنشون به خاطر مدل حافظه انسان داره اذیتم میکنه از طرفی هم شروع کردم به دیدن فیلم و کتاب هم قبل از این میخوندم فکر میکنم برداشت خودم از این ها رو باید جایی بنویسم.
همیشه به این فکر میکنم که چه کاری تو دنیا هست که فقط من میتونم انجام بدم شاید هیچ کار، ولی چه کاری باعث میشه من بهترین خودم باشم چی؟ شاید بتونم به اون نزدیک بشم. امیدوارم با این کاری که دارم میکنم بهش برسم و شاید بقیه هم بتونن برسن.
سعی میکنم از این به بعد هر روز در مورد چیزایی که یاد گرفتم بنویسم.