ویرگول
ورودثبت نام
mohi
mohi
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

رفتن

و تو آهسته آهسته بلند می‌شوی، راه می‌افتی، می‌روی. و در این راه رفتن، دست و بالت بارها زخمی می‌شود، امّا آبدیده می‌شوی و می‌آموزی که از جاده‌های ناشناس نهراسی، از مقصد بی‌انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی تنها بروی و بروی و بروی...به کجا؟ مهم نیست فقط رفتن... در زندگی به ما آموخته‌اند که زندگی هدفی دارد؛ شاید داشته باشد اما من به آن بی اعتنا هستم! یادمان نرود انسان مجبور به رفتن هست.
هر کاری هم کنیم باز به خودمان می‌آییم که در حال رفتن هستیم و دوباره برمی‌گردیم به همان سوال اول "به کجا؟" به شخصه برای خودم از اول هدف واضحی نداشتم آرزو داشتم مثل کودکی که آرزویش فضانورد شدن است از کودکی هدفی داشته باشم، نمی توانم نادیده بگیرم که هدف خوبی‌های زیادی دارد، هدف به انسان های ضعیف هست که انگیزه می‌دهد و همین انگیزه باعث رشد آنها می شود، اما مگر تو ضعیفی که نیاز به هدف داشته باشی؟ راستش را بخواهید هنوز هم هدفی برای زندگی ام ندارم، می‌دانم دنبال چه هستم اما فقط برای یک‌سال بعد نمی دانم بعد از سپری شدن آن یک‌سال دوباره چه هدفی باید برای خودم دست‌و‌پا کنم...آری باید بگردم به دنبال هدف‌ی جدید اما هرگز توقف نمی کنم برای پیدا کردن هدف!
به همین هم می‌گویم رفتن :)
تصورم در زندگی این هست که برای هیچ‌چیز نباید ایستاد، هیچ‌چیز و هیچ‌کس ارزش متوقف شدن شما در زندگی را ندارد.

-مُحی












زندگی
Mohammadreza Oraie
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید