ویرگول
ورودثبت نام
مستر نقل قول
مستر نقل قول
خواندن ۱۵ دقیقه·۳ سال پیش

والت دیزنی: موفقیت اتفاقی نیست!


اگر پشت سر هم شکست بخورید، سرمایه‌ای برای ادامه کار نداشته باشید، هیچکس به شما باور نداشته باشد و حتی به جایی برسید که یک جفت کفش هم نداشته باشید، دست از تلاش می‌کشید یا ادامه می‌دهید؟

والت دیزنی صاحب یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های سرگرمی دنیا که او را با کارتون‌های خاطره‌انگیزی مثل سفید برفی و هفت کوتوله، پینوکیو، میکی موس و… می‌شناسیم، همه این‌ها را تجربه کرده بود. او قدم در راه نامعلومی گذاشته بود و حتی به جایی رسید که ۴۰ دلار بیشتر نداشت و حتی نمی‌توانست یک کفش برای خودش بخرد. اما اگر این سختی‌ها او را برای همیشه دلسرد می‌کردند و دست از تلاش می‌کشید، بخشی از کودکی ما شکل دیگری به خود می‌گرفت. داستان زندگی او از کودکی تا زمان مرگش می‌تواند درس‌های بزرگ و مهمی در بر داشته باشد.


جوشش هنر از دل سختی‌ها

والت دیزنی (Walt Disney) در سال ۱۹۰۱ و در شهر شیکاگو به دنیا آمد. اما در یک مزرعه در میزوری (Missouri) بزرگ شد. شهری که در آن به کمک همسایه‌اش توانست استعداد خود را در نقاشی و هنر کشف کند. همسایه دیزنی‌ها که یک دکتر بازنشسته بود، زمانی که والت هفت سال بیشتر نداشت به او سفارش داد تا نقاشی اسبش را بکشد و آن را از او خرید. او همچنین نقاشی‌های روزنامه پدرش را کپی می‌کرد و یاد گرفته بود با آبرنگ و مداد شمعی کار کند. مادر والت، معلم و پدرش تاجر و کشاورز بود. آن‌ها وضع مالی بدی نداشتند؛ اما با به دنیا آمدن فرزندان و بزرگ شدن خانواده، تحت فشار مالی زیادی قرار گرفتند. فشاری که باعث شد رفتار پدر خانواده با فرزندان، سرد و خشن شود و آن‌ها را تا جایی سوق بدهد که دو نفر از برادران والت، خانه را برای همیشه ترک کنند. کار در مزرعه برای فرزندان باقی‌مانده خانواده، طاقت‌فرسا بود و به همین دلیل مزرعه را فروختند و در سال ۱۹۱۱ به کانزاس سیتی (Kansas City) مهاجرت کردند. شهری که به سرنوشت و آینده والت گره خورده بود.

والت که در کانزاس سیتی به مدرسه می‌رفت، توانسته بود کارتونیست (Cartoonist) روزنامه مدرسه‌اش شود. او برای روزنامه مدرسه نقاشی‌هایی وطن‌پرستانه درباره جنگ جهانی اول می‌کشید. پدر والت نیز در کانزاس سیتی یک روزنامه‌فروشی راه‌ انداخته بود و والت را وادار می‌کرد تا پیش از طلوع خورشید روزنامه‌ها را پخش کند. کاری که والت برای آن هیچ حقوقی دریافت نمی‌کرد! بنابراین، تصمیم گرفت به کارهای دیگری مانند دلیوری داروخانه و طی کشیدن زمین مشغول شود تا بتواند درآمد داشته باشد.

کار زیاد باعث می‌شد او در کلاس‌ها همیشه خواب‌آلود باشد و نتواند عملکرد درستی را از خود نشان دهد. همچنین وقت‌هایی را که کار نمی‌کرد به کارتون کشیدن و خواندن داستان مشغول بود. والت در مدرسه با دوستی آشنا شده بود که او را با دنیای سرگرمی آشنا کرد. دنیایی که پدر والت نسبت به آن بیگانه بود و نظر مثبتی نسبت به آن نداشت. با این حال، یکی از تفریحات معدود والت این بود که دزدکی با دوستش به سینما برود و فیلم تماشا کند. اما اوضاع در خانه طوری پیش رفت که او را از دوستش جدا کرد.

رفتار سرد و خشن پدر، برادر دیگر والت یعنی روی (Roy) را وادار کرد تا مانند دیگر برادران والت، در سن ۱۶ سالگی خانه را ترک کند. این به آن معنا بود که وظایف بیشتری روی دوش والت قرار می‌گرفت و ناتوانی پدر در اداره روزنامه‌فروشی، آن‌ها را بعد از هفت سال ناچاراً به شیکاگو (Chicago) بازگرداند.

هنرمند در میانه جنگ و پاندمی

پدر او با استفاده از پس‌اندازی که داشت یک کارخانه ژله راه‌اندازی کرد و والت را واداشت تا برای او کار کند. او که می‌دانست والت به هنر علاقه دارد و می‌خواهد به کلاس هنر برود، شرط آن را کار کردن او در کارخانه قرار داد. اما والت آنقدر حقوق پایینی از پدرش دریافت می‌کرد که تصمیم گرفت استعفا بدهد و او نیز در ۱۶ سالگی خانه را ترک کرد و از مدرسه انصراف داد تا به جنگ برود. جایی که به‌دلیل سن پایین، او را نپذیرفتند؛ اما او گواهی تولدش را جعل کرد و توانست به صلیب سرخ ملحق شود. او کارتون‌هایش را به آمبولانس ارتش آویزان می‌کرد تا به سربازان روحیه بدهد. اما بخت با او یار نبود و جالب است بدانید والت دیزنی نیز در زمانه سخت پاندمی زندگی کرده است.

در سال ۱۹۱۸ بیماری آنفولانزای اسپانیایی شیوع پیدا کرد و والت نیز از ابتلا به آن مصون نماند. اما خوشبختانه بهبودی یافت و دوباره به کار در صلیب سرخ ادامه داد و به فرانسه منتقل شد. بعد از پایان جنگ، به خانه برگشت و با پیشنهاد پدرش درباره کار در کارخانه -این بار با حقوقی مناسب- روبه‌رو شد. او می‌دانست که این کاری نیست که بخواهد تا آخر عمرش انجام بدهد. بنابراین، تصمیم گرفت با وجود ناشناخته بودن آینده هنر، یک هنرمند شود.


برای تحقق بخشیدن به این رویا به تنهایی راهی کانزاس سیتی شد تا در یک دفتر روزنامه آن شهر مشغول به کار شود. اما متأسفانه شغلی برای او در آن دفتر روزنامه وجود نداشت. او حتی برای شغل کپی‌کار در آن دفتر درخواست داد؛ اما درخواستش رد شد. درخواست او برای کار در یک دفتر روزنامه دیگر هم قبول نشد.

برادر والت به او پیشنهاد دیگری داد. او والت را تشویق کرد تا به جای درخواست کار، در یک استودیوی هنر کارآموزی کند. والت از این پیشنهاد استقبال کرد و شور و اشتیاق زیادش برای یادگیری هنر باعث شد بتواند به‌عنوان کارآموز در یک استودیوی هنر در کانزاس سیتی پذیرفته شود. کاری که برای او هم بدشانسی و هم خوش‌شانسی به همراه داشت. والت دیزنی که امروز از او به‌عنوان یکی از خلاق‌ترین هنرمندان یاد می‌شود، از کارآموزی در استودیو به‌دلیل «نداشتن خلاقیت» اخراج شد. اما پیش از آنکه اخراج شود، با دوست صمیمی‌اش که قرار بود بعدها به یکی از همکاران خوبش تبدیل شود، آشنا شد: اوب (آب) آیورکس (Ub Iwerks).

والت و اوب شباهت‌های زیادی با هم داشتند. هر دو دانش‌آموز انصرافی بودند و از یک شغل به شغل دیگر می‌پریدند. این شباهت‌ها پایه دوستی آن‌ها بود و بعد از اخراج هردویشان از استودیو، تصمیم گرفتند دو نفری یک کسب‌وکار جدید راه بیندازند و شرکت دیزنی-آیورکس (Disney-Iwerks) را در سال ۱۹۲۰ تأسیس کردند. اما با وجود انگیزه و اشتیاقی که برای کار داشتند، بعد از یک ماه شرکت‌شان شکست خورد. بدشانسی بزرگی است، نه؟

عدو سبب خیر می‌شود

اما این شکست، نتیجه مثبتی را به‌همراه داشت. بعد از ورشکستگی شرکت دیزنی-آیورکس (Disney-Iwerks)، والت از یک شرکت ساخت فیلم تبلیغاتی در شهر کانزاس پیشنهاد کار دریافت کرد و اوب نیز به همراه او وارد شرکت شد. شرکتی که دریچه‌های جدیدی را از دنیای هنر به روی والت باز کرد.

والت در این شرکت با مقوله «انیمیشن» آشنا شد. انیمیشن در آن شرکت به این شکل انجام می‌شد که بریده‌های مقوا را به شکل انسان، حیوان و دیگر شخصیت‌ها درمی‌آوردند و با حرکت دادن و فیلم گرفتن از آن‌ها، انیمیشن تولید می‌کردند. والت که با کنجکاوی به‌دنبال یادگیری چیزهای جدید بود، توانست کار با دوربین فیلمبرداری را یاد بگیرد. او همچنین توانست با روش بهتری در آن شرکت انیمیشن تولید کند: استفاده از نقاشی به جای بریده مقوا. البته این روش ابداع والت نبود و در استودیوهای دیگر نیز از این روش استفاده می‌شد. شرکت از این روش والت استقبال کرد و از او خواست تا با استفاده از نقاشی، کارتون تولید کند. والت نیز این کار را به حد اعلا رساند.

او که به‌دنبال انجام آزمایشات بیشتر در زمین انیمیشن بود، از شرکت یک دوربین قرض گرفت و در گاراژ خود یک استودیو راه‌اندازی کرد تا کارتون‌هایش را آنجا بسازد. او تا زمانی که ۳۰۰ فوت (نزدیک ۹۲ متر) کارتون روی نوار فیلم تولید نکرده بود، اعتمادبه‌نفس لازم برای نمایش دادن کارتون‌هایش را به‌دست نیاورده بود. والت بعد از تولید ۳۰۰ فوت فیلم، نتایج کارش را به مدیر یک شرکت فیلم‌سازی نشان داد. مدیر شرکت تحت تأثیر کار والت قرار گرفت و قبول کرد کارتون‌های او را پخش کند. محبوبیت والت بیشتر و بیشتر شد و این در حالی بود که او هنوز کارتون‌های مشهورش را نساخته بود.

والت در سال ۱۹۲۲ کسب‌وکار جدیدش را به نام لف-او-گرم (Laugh-o-gram) به راه انداخت. جایی که تصمیم داشت در آن چند کارتون بر اساس افسانه‌های قدیمی تولید کند. او به سرمایه‌گذاران پیشنهاد خود را ارائه داد و توانست با جلب نظر آن‌ها و به‌دست آوردن سرمایه، یک دفتر کار برای لف-او-گرم اجاره کند و همچنین پنج انیماتور دیگر را به اضافه دوستش، اوب، در دفترش استخدام کند. او با یک شرکت پخش‌کننده به نام Pictorial Clubs قرارداد بست تا برای آن‌ها ۶ کارتون بسازد. کاری که توانست انجام دهد؛ اما به‌دلیل سودده نبودن، Pictorial Clubs و به‌دنبال آن، لف-او-گرم ورشکست شد. والت به سقوط خود نزدیک شده بود!


پابرهنه در هالیوود

بعد از ورشکستگی شرکت والت، اوضاع برای او بسیار بغرنج شد. او جایی برای زندگی نداشت و حتی تنها جفت کفشش برای تعمیر در کفاشی بود و آنقدر پول نداشت که آن‌ها را پس بگیرد. اینجا بود که والت برای اولین بار به اینکه آیا واقعا باید هنرمند شود، شک کرد! او سال‌ها پیش به این فکر کرده بود که نمی‌تواند مهندس یا دکتر شود و مطمئن بود که هنرمند خواهد شد. اما در ۲۱ سالگی برای اولین بار به انتخابش شک کرد و تصمیم گرفت این حرفه را رها کند.

والت دوربینش را فروخت و در حالی که ۴۰ دلار بیشتر نداشت به هالیوود رفت تا با عمویش زندگی کند. او حرفه کارگردانی را در پیش گرفت؛ اما همه استودیوها درخواست کارش را رد می‌کردند. والت حتی بازیگری را هم امتحان کرد؛ اما نتوانست از آن نتیجه‌ای بگیرد. پول اندک والت نیز تمام شد و دیگر کاری از دستش برنمی‌آمد.

با این همه برادر والت به او پیشنهاد داد که ساخت کارتون‌های افسانه‌ای را از سر بگیرد. اما او آنقدر نسبت به این صنعت بدبین شده بود که مدتی طول کشید تا بالاخره قبول کند تا این کار را انجام دهد. او با کمک برادرش در گاراژ خانه عمویش یک استودیو راه‌اندازی کرد تا کارش را شروع کند. استودیوی برادران دیزنی (Disney Brothers Studio) راه‌اندازی شد. جایی که در آن با همسرش آشنا شد و در سال ۱۹۲۵ با او ازدواج کرد. او در این استودیو با کمک برادرش، سریال «سرزمین شگفت‌انگیز آلیس» (Alice’s Wonderland) را که یک سریال لایو اکشن (ترکیب یک بازیگر با شخصیت‌های کارتونی) تولید کرد. با ساخت این سریال، والت توانست نظر یک پخش‌کننده از نیویورک به نام مارگارت وینکلر(Margaret Winkler) را جلب کند؛ کسی که نقش مهمی در موفقیت او داشت.

سرزمین شگفت‌انگیز آلیس موفقیت زیادی کسب کرد و تبدیل به یک سریال بلند شد. این اتفاق، فرصت جدیدی را برای والت ایجاد کرد. همسر مارگارت وینکلر، به والت پیشنهاد داد تا به‌عنوان کارتونیست در شرکت فیلم‌سازی معروف یونیورسال پیکچرز (Universal Pictures) مشغول به کار شود. او قرار بود برای آن شرکت یک شخصیت خرگوش خلق کند. شخصیتی که در نهایت به‌عنوان «اسوالد، خرگوش خوش‌شانس» (Oswald The Lucky Rabbit) تولید شد و بلافاصله موفقیت چشمگیری به‌دست آورد. تا جایی که توانست توجه انیماتورهای نیویورک را که بهترین انیمیشن‌ها را تولید می‌کردند، جلب کند. اما خرگوش خوش‌شانس برای والت بدشانسی به همراه داشت!

«خرگوش خوش‌شانس»، همتای «میکی ماوس»

در سال ۱۹۲۷ و در عین تعجب والت، تهیه‌کننده اسوالد خرگوش خوش‌شانس، به او خیانت کرد و انیماتورهای والت را از او دزدید تا تنها برای او کار کنند. او همچنین به والت فشار آورد تا با حقوقی بسیار پایین در آن شرکت کار کند. مالکیت «اسوالد، خرگوش خوش‌شانس» متعلق به شرکت یونیورسال پیکچرز بود و اگر والت این پیشنهاد را قبول نمی‌کرد، حق استفاده از آن را از دست می‌داد. با این همه والت نتوانست این وضع را تحمل کند و شخصیت خلق شده توسط خودش را رها کرد و از کار در شرکت استعفا داد.

او پیش از آنکه به خانه برگردد به برادرش نامه‌ای فرستاد و برای او توضیح داد که چه اتفاقی افتاده است. در انتهای نامه نوشته بود:

«سرت را بالا نگه دار. سرانجام این ما هستیم که خواهیم خندید-و این خنده بهترین خنده‌هاست!»

او بعد از بازگشت به استودیو بی‌درنگ شروع به‌کار کرد تا کاراکتر جدیدش را خلق کند. کاراکتری که شباهت زیادی به اسوالد خرگوش خوش‌شانس داشت؛ با این تفاوت که یک موش بود. والت اسم این موش را «مورتیمر موس» گذاشته بود؛ اما همسرش به او اسم «میکی ماوس» را پیشنهاد داد. او همچنین محصول جدید خود را نسبت به قبلی ارتقا داده و صدایی هماهنگ را نیز به آن اضافه کرده بود. شخصیت خلق شده بود و اسم مناسبی هم داشت؛ اما مشکلات والت حل نشده بود.

او نمی‌توانست برای میکی ماوس یک پخش‌کننده پیدا کند؛ چرا که پخش‌کننده‌ها به موفقیت شخصیت جدید شک داشتند و ترجیح می‌دادند شخصیتی را پخش کنند که امتحانش را پس داده باشد. بنابراین، والت تصمیم می‌گیرد تا کارتون خود را در سالن تئاتر منتشر کند. تصمیمی ریسکی که از موفقیت آن مطمئن نبود؛ اما جواب داد. اولین اپیزود (قسمت) کارتون میکی ماوس، کشتی بخار ویلی (Steamboat Willie)، به‌عنوان اولین کارتون با موسیقی هماهنگ با تصویر موفقیتی تاریخی پیدا کرد.

بعد از موفقیت پخش میکی ماوس در سالن تئاتر، والت پیشنهاداتی را از سمت پخش‌کننده‌ها دریافت کرد: اما این پیشنهادات ایراد بزرگی داشتند. پخش‌کننده‌ها مصر بودند که مالکیت شخصیت میکی ماوس به آن‌ها تعلق بگیرد. والت به‌دلیل تجربه تلخی که داشت حاضر نبود چنین کاری انجام دهد. در همین زمان فردی به نام پت پاورز (Pat Powers) که مؤسس شرکت یونیورسال پیکچرز و صاحب سیستمی بود که والت با استفاده از آن توانسته بود کارتون میکی ماوس را صداگذاری کند، به او پیشنهاد بهتری داد. او پیشنهاد داد که اگر والت برای ساخت کارتون‌هایش از سیستم صوتی پت پاورز استفاده کند، به والت برای پخش کارتون‌هایش کمک خواهد کرد. والت این پیشنهاد را قبول کرد. غافل از اینکه این قرارداد نیز عاقبت خوشی برای او نداشت!


انقلابی به سبک سفید برفی و هفت کوتوله

پت پاورز به والت قول داده بود که پیش از تولید هر کارتون، سرمایه لازم را به او پرداخت خواهد کرد و بر همین اساس نیز قرارداد بین آن‌ها منعقد شد؛ اما پاورز به تعهد خود پایبند نبود. والت طبق قرارداد کارتون‌های میکی ماوس را تولید کرد و موفقیت آن تا جایی پیش رفت که میکی ماوس تبدیل به شخصیتی ملی در آمریکا شد. اما پاورز به وعده خود عمل نکرد و سرمایه لازم برای تولید کارتون‌ها را در اختیار والت نگذاشت. پاورز صدها هزار دلار از والت کلاهبرداری کرد؛ اما والت نمی‌توانست از او شکایت کند. چرا که پاورز نفوذ بسیار زیادی داشت و تهدید کرده بود که شرکت‌های بعدی را که با والت قرارداد ببندند، نابود خواهد کرد. همین باعث می‌شد تا شرکت‌های دیگر از قرارداد بستن با والت پشیمان شوند.

اما والت هنوز شانسی برای موفقیت داشت. شرکت کلمبیا پیکچرز (Columbia Pictures) با قدرت زیادی که داشت، توانست از والت پشتیبانی کند و مقابل پت پاورز بایستد. به این ترتیب والت با این شرکت قرارداد بست و تصمیم گرفت کارش را باز هم به‌روز کند و کیفیت آن را افزایش دهد. این در حالی بود که او در حال از دست دادن پول بود و تحت فشار روحی زیادی نیز قرار داشت. این فشار تا جایی بود که دچار حمله عصبی شد و ناچاراً برای مدتی از کارش فاصله گرفت.

او بعد از مرخصی به کار بازگشت؛ اما مشکلات همچنان سر جای خود بودند. سودآوری سخت بود و کلمبیا پیکچرز با درخواست پرداخت پول پیش از تولید موافقت نمی‌کردند. بنابراین، والت ناچار شد یک پخش‌کننده جدید برای کارتون‌هایش پیدا کند. شرکتی که والت پیدا کرد توسط یکی از بزرگ‌ترین الگوهای خود او یعنی چارلی چاپلین هم‌بنیان‌گذاری شده بود. شرکتی که به او اجازه داد انقلابی در صنعت کارتون ایجاد کند.

والت در این شرکت توانست تصمیم خود را برای ارتقای کیفیت کارتون‌هایش عملی کند: اضافه کردن رنگ به کارتون‌ها. هر چند همکاران والت به‌دلیل هزینه بالای این کار با او مخالف کردند، والت باور داشت که کارتون رنگی موفق خواهد شد. والت تصمیم داشت اولین کارتون با صدای رنگی خودش را بر اساس افسانه قدیمی «سفید برفی و هفت کوتوله» بسازد. حرف‌های زیادی پشت این اثر بود و بسیاری از همکاران والت آن را «حماقت دیزنی» می‌نامیدند و حتی احتمال می‌دادند این محصول آنقدر شکست خورده باشد که شرکت را به ورشکستگی برساند. والت زمانی که با یکی از ناشرهای شرکت چارلی چاپلین صحبت می‌کرد از او پرسید:

-«درباره این همه حرفی که پشت سر این کارتون است باید چه کاری انجام دهم؟»

-«هیچ کار. بگذار مشغول حرف زدن درباره آن باشند. بگذار آن را حماقت دیزنی یا هر چیز دیگری صدا بزنند. مهم این است که درباره آن حرف می‌زنند. این فیلم موفق خواهد شد و هر چه بیشتر آن‌ها را پیش از انتشار در تعلیق نگه داری، موفقیت آن چشمگیرتر خواهد بود.»

والت بعد از سه سال و در سال ۱۹۳۷ اولین کارتون رنگی خود را به نام «سفید برفی و هفت کوتوله» به طول ۸۳ دقیقه تولید و منتشر کرد. موفقیت این کارتون به اندازه‌ای تاریخی بود که به پرفروش‌ترین فیلم تا آن زمان تبدیل شد. «حماقت دیزنی» ۸ میلیون دلار سود (معادل ۱۰۰ میلیون دلار امروز) به‌دست آورد و والت بالاخره توانایی پرداخت بدهی‌هایش را پیدا کرد.

ورق برمی‌گردد

او توانست برای خودش یک استودیوی جدید و برای پدر و مادرش یک خانه بخرد. اما باز هم بدشانسی دنبال او بود و مادرش را بر اثر گاز گرفتگی در خانه از دست داد. اتفاقی که والت خود را برای آن مقصر می‌دانست. در کنار این اتفاق، جنگ جهانی دوم آغاز شد که ضربه بزرگی به کسب‌وکارها زد. با این همه والت برای نجات شرکت دست از تلاش برنمی‌داشت. او کارتون‌های جدیدی مثل «پینوکیو» را تولید کرد. با وجود محبوبیت امروزش، این کارتون در زمان انتشار، شکست خورد و والت را تا مرز ورشکستگی پیش برد.

اوضاع در دیزنی مساعد نبود و والت به ناچار شرکت را عمومی کرد. اتفاقی که با موفقیت ظاهری همراه بود و پول زیادی را به شرکت سرازیر کرد؛ اما باز هم کافی نبود. والت مجبور شد با تعدیل نیرو، تعدادی از کارکنان شرکتش را اخراج کند و حقوق کارکنان باقی‌مانده را نیز کاهش دهد. اقداماتی که به اعتصابات کارمندان منجر شد. اما والت به کار خود ادامه داد و طبق معمول، به دنبال ساخت یک چیز جدیدتر بود.

او می‌خواست یک جاذبه جدید در هالیوود ایجاد کند: یک شهربازی! او تصمیم گرفت یک شهربازی را که جایی برای گذران وقت کودکان و همچنین بزرگسالان باشد، خلق کند. اما با مشکل کمبود سرمایه روبه‌رو بود و هیئت مدیره دیزنی نیز به‌دلیل مغایر بودن ساخت یک شهربازی با کسب‌وکار دیزنی، با او مخالف بودند. والت توضیح داد که هدف دیزنی، سرگرم کردن افراد است و شهربازی نیز چنین هدفی دارد. او معتقد بود که با ساخت مکانی منحصربه‌فرد می‌تواند موفقیت آن را تضمین کند. او در نهایت توانست موافقت هیئت مدیره را به‌دست بیاورد؛ اما هنوز مشکل کمبود سرمایه وجود داشت.

والت برای حل این مشکل از راه‌حل‌های عجیبی استفاده کرد. او در قدم اول از برادرش روی ۱۰۰۰۰ دلار پول قرض گرفت. در قدم دوم او از بیمه عمر خود وام گرفت. یعنی پولی که بنا بود بعد از فوت او، پشتیبان خانواده‌اش باشد. در قدم سوم او یک سریال تلویزیونی به نام «دیزنی لند» تولید کرد تا با استفاده از آن درآمدزایی کند. در آخر او با جذب چند حامی مالی توانست دیزنی لند را در سال ۱۹۵۵ راه بیندازد.


شکست‌ها را دوست بداریم

جالب است بدانید که اولین روز کاری دیزنی لند با شکست سنگینی مواجه شد؛ اما والت دوباره آن را سروسامان داد و به خوشحال‌ترین مکان روی زمین تبدیل کرد. والت بالاخره به ثبات مالی رسید و امروز برند او دارای بیشترین ارزش سهام در میان شرکت‌های سرگرمی دنیا است.

والت دیزنی، رازهای موفقیت خودش را کنجکاوی، جسارت، ثبات، اعتمادبه‌نفس، باور داشتن و پای باور خود ماندن می‌داند. پس از او یاد می‌گیریم که:

۱) کاری را انجام دهیم که دوست داریم.

۲) کاری را که انجام می‌دهیم، جدی بگیریم.

۳) قدردان شکست‌ها باشیم و رو به جلو حرکت کنیم.

۴) تا جای ممکن تلاش‌ کنیم.

۵) همیشه به دنبال یادگیری باشیم.

۶) خیال‌پردازی‌هایمان را جدی بگیریم.

۷) هیچ وقت به اولین موفقیتمان قانع نشویم و به‌دنبال موفقیت‌های جدید باشیم.

۸) اجازه ندهیم موانع ما را از ادامه راه بازدارند.

رهبریکسب و کارلیدروالت دیزنی
مستر نقل قول سابقا روزنامه نگار بوده و امروز می خواهد با شما نوشته هایش را به اشتراک بگذارد اینجا فقط نقل قول داریم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید