ویرگول
ورودثبت نام
م.د
م.دیه بنده خدا که میخواد بدون از کجا اومده و بکجا میخواد بره...
م.د
م.د
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

بی حوصلگی اجباری

یک بیماری جدیدی در من پدیدار شده که من اسمشو گذاشتم بی حوصگلی اجباری!

قبلا یادمه خیلی شور و هیجان داشتم و خیلی فعال بودم

کلی ایده توی ذهنم که دوست داشتم همه را باهم جلو ببرم

ولی چند وقتیه که مثل پیرمرد های سالخورده توی پارک ها فقط به در دیوار نگاه میکنم و حسرت میخورم

حسرت میخورم که دیگه حتی یک فعالیت کوچیکی که قبلا به راحتی انجام میدادم الان برام شده یک زحمت بزرگ

از لحاظ سن خیلی پیر نیستم ولی از لحاظ فکری انگار مُردم!

مثه یه موجود بدون فکری شدم که فقط دنبال سیر کردن شکم خودشو زن و بچشه و دیگر هیچ!!

اخه تو این دنیا مگه میشه هیچی نباشه که دلتو بهش خوش کنی

یعنی شما ها تو زندگیتون هیچی ندارید که دلتونو بهش خوش کنید؟

واقعا نمیدونم... قبلا ترا که بچه بودم خیلی نقاشی میکشیدم و از نقاشی هام خیلی لذت میبردم

بزرگتر که شدم برنامه نوسی تنها رفیق تنهایی هام بود

یکم بیشتر بزرگتر که شدم کلی ایده اومد تو سرم برای برنامه نویسی درست مثل قدیما که کلی ایده نقاشی میزد به سرم

ولی الان نمیدونم چرا دیگه توان و حال قدیم رو ندارم

انگار تمام وجودت بهت میگه دیگه بسه ... شکست رو قبول کن ... بی خیال شو ....

هر چی میخوام این خزنده درونم رو خفه کنم نمیشه و آخرش اونه که منو مثل یک تمساح قورت میده

واقعا دیگه حوصله هیچ کاری رو ندارم

انگار یکی اومده باشه اینقدر کودک درونتو لت‌و‌پار کرده باشه که دیگه کودک درونت نای هیچ کاری رو نداشته باشه... دقیقا همونجوری‌ام

بی حوصلگی
۷
۲
م.د
م.د
یه بنده خدا که میخواد بدون از کجا اومده و بکجا میخواد بره...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید