چون عشق نزد ما
احساسی درجه سه است،
و زن
شهروندی درجه سه است.
و کتاب های شعر
کتابهایی درجه سهاند
به همین خاطر ما را؛
مردم جهان سوم مینامند...
سعاد الصباح
امروز شاهد فجیع ترین صحنه عمرم بودم و همان لحظه یاد کلام این شاعر زن شدم.
به راستی که ما ذهنیتی بس پوسیده داریم که باید دوباره تاکید میکنم باید تعمیر شود. ذهنیت پوسیده درست مثل صندلی پوسیده ای است که نه میتوان آن را در انباری حبس کرد و نه از آن استفاده کرد.
شاید براتون سوال شد که حالا چی شده؟؟!!
میگم براتون: یه دختر با هزار ذوق و شوق اومد کتابقروشی که همیشه ازش خرید میکنم و یه کتاب شعر زیبا و بی همتا(آیدا در آینه اثر احمد شاملو) گرفت. و رفت دقیقا کافه جلو کتابفروشی همونی که من همیشه میرم. بعد چند دقیقه منم کتابمو گرفتم و رفتم اونجا و با صحنه ای زننده رو به رو شدم...پسر درحال تحقیر دختر و دختر گریه کنان کتاب را قایم میکرد. جلو رفتم و یک سیلی جانانه بهش زدم و کتابو از دختره گرفتم و دادم بهش و گفتم: این دختر با هزار ذوق و شوق اینو برات گرفته این چه رفتاریه... هنوز حرفم تموم نشده بود که یکی هم زد تو گوش منو رفت. بون هیچ توضیحی به دختره من به درک. دختره ساده رفت دنبالش... نمیدونم شایدم کار درستی داشت میکرد که برا عشقش میجنگید.
اصلا اینا برام مهم نبود چون عادیه دیگه که احساسات همو نادیده بگیرن، اما تو اون کافه یه مرد پیدا نشد علت بخواد،دل بسوزونه،بفهمه، درک کنه... هیشکی هیشکی هیشکی. هنوز یکی به دختره گفت آویزون میخواستم دهنشو جوابشو بدم ولی دیگه واسه امروز با اون سیلی و اون جهان سومی و بزدل بودن مردم ظرفیتم پر شده بود.
پ.ن: لطفا لطفا لطفا عشق رو درست تشخیص بدین اگه درست تشخیص دادین که عاشقین پاش بمونید. اما لطفا دوم لطفا لطفا لطفا زن رو با ارزش بدونید، عشق رو با ارزش بدونید و به همه چیز احترام بزارید. مطمئنن دنیا جای قشنگ تری میشه:)