برای کودکم اسباب بازی های گرون قیمت میخرم
میبرمش بهترین خانه بازی و گرونترین جشنها
هر هفته با برنامه های تفریحی متنوع کلی براش هزینه میکنم
اما آخرش هم انگار نه خودم خیلی شاد میشم و نه اون به اندازه کافی راضیه!
و بازم میگه حوصله من سر رفت!
یه روز هوا آلوده است
یه مدت ویروس آنفولانزا منو میترسونه
یه روز هوا به شدت سرده
بارونه، برفه
حال ندارم و ... و...
بهونه هایی که نمیزارن درست برنامه ریزی کنم
و همچنان خونه رو به همه چی ترجیح میدم اما بچه ها چی؟
پسرم خشمگینه
دختر و پسرم بلد نیستن باهم بازی کنن و بیشتر دعوا میکنن
خیلی وقتا کم میارم و دلم میخواد فرار کنم
دلم یک ساعت آرامش میخواد
بچه م خوب غذا نمیخوره
به موقع نمیخوابه
همش گریه میکنه و... و...
یادم باشه میرم بیرون این لیست وسایلو جا نزارم
شیشه شیر، لباس اضافه، پوشک، دستمال مرطوب، شیرخشک، فلاسک آبجوش، شیر پاستوریزه پاکتی کوچیک، قمقمه آب ، کلید خونه، موبایل و کیف پول و...
یعنی کی میتونه یه لیست بلند بالا مثل اینو همیشه تو ذهنش داشته باشه و هیچ وقت هم چیزی جا نزاره؟ جز یک مامان؟
ناهار چی بزارم؟
برای پسرم که زیر یک ساله سوپ میزارم
برای خودمون سالاد سبزیجات
برای دخترم که این غذا رو دوست نداره و رژیمیه ماکارونی میزارم
بعدش یه کیک درست کنم تا عصرونه باهم بخوریم
تولدش نزدیکه
چه برنامه ای بریزم؟ لباس چی بپوشه؟ مهمونی چی بپزم؟
خونه ترکیده، باید مرتب کنم...
مخارج این ماه باید کم بشه آخه قسط داریم...
پروژه شرکت رو باید تا پس فردا تحویل بدم
آب بینی ش راه افتاده، خدا کنه مریض نشده باشه
امشب بهش یک قاشق شربت سرماخوردگی باید بدم
اگه فردا بهتر نشد ببرمش پیش دکترش
دو روز دیگه واکسن داره
چی کار کنم تو مهد بمونه؟ اصلا ببرمش یا نه؟
کلاس های آموزشی بهتر از مهد نیس؟
روانشناس کودک خوب نمیشناسم.
.
.
.
بازم ادامه بدم؟
بازم بگم توی ذهن یک مامان در یک دقیقه و شاید کمتر چی میگذره؟
براتون آشنا بود؟
تک تک این دغدغه ها و خیلی خیلی بیشتر از اینها رو کاملا میشناسید
چطور بعضی از این سوالا یا کارها که کم کم داره برامون به یک چالش تبدیل میشه رو خیلی راحت و بی دردسر رفع کنیم؟
بعضی از ما مامانا هر کار میکنیم انگار یک جای کار ایراد داره که نمیتونیم از مادری مون بیشتر لذت ببریم
کمبود تمرکز
وقت نزاشتن برای خودمون
انجام صدتا کار باهم
ضعیف شدن اعصابمون
نداشتن برنامه برای خودمون
افسردگی و بی هدفی
و گاهی اونقدر غرق میشیم در این همه فکر و سوال و درگیری
که یادمون میره این دوران کوتاهه و همیشگی نیست
برعکس فکر میکنیم افتادیم ته یک چاه که تمومی نداره!
به نظرتون چطور میشه از دقایق عمرمون در این دوره از زندگی بیشتر لذت ببریم؟