توانایی زندگی در زمان حال یکی از مولفههای مهم سلامت فکری است.
به نظر خیام هم همینطور فکر میکرد:
این قافلهٔ عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
________________
برای اینکه سخن زیبای حکیم عمر خیام و آقای ابراهام مزلو را بهتر درک کنیم، جملههایی که در طول روز میگوییم و میشنویم را هم بایست مرور کرد:
_ خیلی خون دل خوردم تا این بچهم بزرگ شه و بدرد کشورش بخوره. بخاطر چندتا شعار کشته شد. آخه زیر خاک بدرد کی میخوره؟ (حسرت گذشته)
_ نمیدونم چی میشه. دیگه انگار هیچی نمیفهمم. کارخونه خیلی وقته خط ورشکستگی رو شکونده. با ادعا و امیدِ الکی اینجا رو سرپا نگه داشتیم. تعطیل کنم تکلیف این همه آدم چی میشه؟ خانوادههاشون چکار باید بکنن؟ خانواده خودم چه بلایی سرشون میاد؟ (ابهام و دغدغه آینده)
_این همه هزینه کردم و نخوردم و نپوشیدم تا دخترم درس بخونه و موفق بشه. هر آموزشی که فکر میکرد بدردش میخوره ثبتنامش کردم. الان که درسش با نمرات عالی تموم شده و تخصص داره استخدامش نمیکنن. هه، حقالتدریس! معلمی رو خیلی دوس داشت اما نه به قیمت تَه گرفتن رویاهاش. نه به قیمت شنیدن این همه توهین و تحقیر. یه کار فرهنگی و دولتی که حتی حقوقش هم جواب ایاب ذهابش رو نمیده. دو روز دیگه از اون دختر شر و شیطون و پرانرژی چی میمونه؟ چجوری قراره زندگی کنه ؟ قراره زندگی کنه؟ (حسرت زحمات گذشته، حال بد، آینده پر ابهام)
و ...
بنظرم خیام توصیه کرد و مازلو یک تشخیص قطعی داد.
طبق این تشخیص همه صاحبان این افکار بیمارند. همه بیماریم. داشتن دغدغه آینده و گفتگو درباره آن این روزها علاوه بر تائید مبتلا بودن به بیماری، جرم هم محسوب میشود. تبلیغ علیه «نظم». هممیهنِ احمقِ در دام افتاده.
از عملکرد استثنایی و مثبت خود در گذشته صحبت میکنند. از حالِ گذرا ولی کماکان قدرتمند و از آیندهای پر فتح.
کدام دم با طرب میگذرد؟
شب کی میگذرد؟
آیا این نیست که معلق بودنمان در زمان حال موجب شده که شیرینی گذشته را نشخوار و آیندهای را که نیامده مزه کنیم؟
به فکر آینده نباشیم متهم به کوته فکری و نداشتن ایدهای منسجم برای آینده میشویم. گذشته را مرور کنیم که احتمالا همراه با حسرت خوردن است تفکر تاملی و بازاندیشی نام گذاشتند.
و امروز اگر این کارها را بکنیم به معنی نداشتن سلامت فکری است.
چه کنیم؟ ...