زمانی برای پرسنل شیفت شب شام سفارش میدادم.چون خودم نوشابه نمیخورم،برای سلامت پرسنل هم نوشابه را از سفارش حذف میکردم.از نگاه من یک تصمیم منطقی بود.اما کارکنان نگاه دیگری داشتند.یک شب همکاری که سنش از همه بیشتر بود تقاضای مرخصی ساعتی کرد.دلیل را که پرسیدم گفت:
_آقا اگه اجازه بدی برم تا مغازه.بچهها پول گذاشتند نوشابه بخریم.
گفتم:من که براتون نوشیدنی مالت میگیرم.قند کمتری داره سالمتَرم هست.
_تلخِ.ببخشیدا مزه زهرهماری میده.بچهها خوششون نمیاد.
موافقت نکردم.بعد از چند روز مشکلات جسمانی و روحانی عدیدهای در میان کارگران شایع شد.
انحنای ستون فقرات
زوایای زانو
برآمدگی لب
کج شدن بینی
چرب شدن گوش
ایست قلبی کامل بدون هیچگونه علائمی
احساس تنهایی برونگرا
نگاهی فلسفی به پوچی دنیا
بدبینی مزمن نسبت به تمام کارفرماهای جهان
و کلی بیماریهای ناشناختهی دیگر.متعاقبا توان شبکاری هم کاهش یافته بود.در نتیجه مجبور به اخذ تصمیم قابل دفاع شدم.
البته نتیجه برای کارگاه مثبت بود.
جلوی شیوع چند بیماری مهلک را گرفتم.
طراوت و سلامت به مجموعه بازگشت.
راندمان خروجی به شدت افزایش یافت،کاری که بنزین با ذغالِ سوسو میکند.
درخواست برای شبکاری زیاد شد.
روحیه در حد حسینی بای،بنیه در حد اسپارتاکوس
به نظرم گاهی اوقات گرفتن تصمیم قابل دفاع میتونه منطقیترین تصمیم ممکن باشه.