آرکتایپی که خیلی از اوقات ذهنم را درگیر میکند، آرکتایپ فرهنگی معنویت است.
معنویت نه به معنای دینی آن، بلکه تعریف انسانی آن.
سالهای زیادی مردم جهان درگیر معنویت دینی بودند. براساس این معنویت برای رسیدن و پیوستن به یک روح بزرگ بسیاری از جنگها و خونریزیها حلال و مشروع است. سالهاست در بسیاری از جوامع تعریف معنویت تغییر کرده است.هر کسی به شکلی تعریف میکند.فکر میکنم سادهترین تعریف آن به دنبال معنی بودن و کشف معانی و روابط علت معلولی است.
اینکه فرد یا گروهی چون فرائض دینی را بجا میآورند در دستۀ انسانهای معنوی قرار دهیم بنظرم برگرفته از همان آرکتایپ فرهنگی است که بسیاری از جوامع کنار گذاشتهاند و ما همچنان پیرو آن. و باز هم بنظرم همین آرکتایپ یکی از عوامل بنیادین اختلافات جامعه ماست. پافشاری قدرتمندان بر تعریف سنتی آن به وسیلۀ ابزارهایی که منحصر به خودشان است(سینما،تلویزیون،مکتوبات و مجلات رسمی و کتب آموزشی تحصیلی) موجب شده مردم جامعه روبهروی هم قرار بگیرند.
اگر معنی معنویت مانند تعریف دین و خدا و وطن محدود نبود، احتمالا گاهی اوقات آرامش را هم بتوانیم تجربه کنیم.