محمدصادق مختاری
محمدصادق مختاری
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

ساواکی قسمت اول

به نام جهان آفرین پاک

  • آقا صبح بخیر امروز با تلوزیون قرار دارید!
  • ساعت چنده اسکندر
  • آقا ۷:۰۲ دقیقه صبح
  • اسکندر الان باید صبحانه من روی میزم باشه؟!
  • هست قربان
  • اسکندر چرا با نی قرمز پرتقال دادی میدونی قرمز برام رنگ دشمنه
  • بله قربان عوض میکنیم، قربان امروز با پورشه میرید مصاحبه یا با بنز
  • پورشه یک خورده سپر عقبش گلیه بنز هم امروز به دلم نمیشینه امروز با بی ام وه سیاهه میرم فقط یادت نره یک بطری لیموناد با تکه های لیمو تو داشبورد باشه! حالا برو! راستی، یک دونه دویست و شیش نو هم تو پارکینگ هست سوئیچش را از منشیم بگیر مهر زنت هم ریختم به حساب! فکر کردی تولدت یادم میره
  • آقا...آقا نوکرتم آقا به مولا شما فامیلیت به شخصیتتون میاد آقای سالاری شما سالاری!
  • همون فری سفره داری که رفقا میگن رو تو هم بگو
  • آقا...آقا فدات شم بزار پاتو ببوسم
  • نمیخواد… مرد نباید خم بشه ماشینو گرم کن امروز استثنا میزارم بی ام وه را خودت برونی! اسکندر!
  • بله آقا؟
  • نی یادت نره رنگش سبز باشه اکوئرادونش هم گرد بشه!
  • بله آقا

نیم ساعت بعد…

  • امروز با برنامه خورشید مهربانی در خدمت شما هستیم مهمان این قسمت از برنامه کار آفرین نمونه،

فردی که صاحب ۱۵ کارخانه ده هزار هکتار زمین کشاورزی و بانی ساخت ۸۰مدرسه و بیمارستان هستند و حدود ۲۰۰۰۰ نفر را شاغل کردند آقای... فرهاد سالاری!

لطفا به افتخارشون دست بزنید، خب آقای سالاری من دیگه با حرفام روده درازی نکنم امروز ما شما را دعوت کردیم که الگوی زندگیتون را بگید و راز موفقیتتون را به عرض کنید بفرمایید!

  • خب، به نام خدا سلام عرض میکنم مردم شریف ایران والا هرکسی که موفق شده با یک راه معقول بوده ، خانم مجری مثلا از راه خرید و فروش کم کم پولی به دست آورده ظرف نهایتا بیست سال تونسته موفق بشه درسته؟
  • بله کاملا
  • ولی من! من عجیب ترین اتفاقات را همراه خانواده ام تجربه کردم! خانم، همه گنج پیدا میکنن خوشبخت میشن من گنج پیدا کردم با دردسر خوشبخت شدم نمی دانم خوش اقبالی بود یا نه...

تهران ، ۱۳۵۵

  • اسم؟
  • به نام خدا فرهاد سالاری
  • نام پدر؟
  • چغندر سالاری
  • مرتیکه درست حرف بزن پرسیدم نام پدر نکنه انقلابی هستی اومد مسخرمون میکنی؟
  • نه قربان اجازه بدید توضیح بدم پدر بنده لال بود برای رفتن به ثبت احوال همین توی کاغذ اسمشو نوشته بودن و چغندر خریده بود بنده خدا خواست اسمشو از تو جیبش دربیاره و کارمند ثبت احوال هم سریع چغندر را وارد کرد
  • بد بخت بابات
  • بله بنده خدا یه مدت خونه نشین شد
  • خب ببینم سابقه ضرب و شتم داری؟
  • نه قربان
  • خب سواد چی؟ سواد داری
  • بفرمایید مدرک لیسانس زمین شناسی بنده هستش
  • خوبه...خوبه...شما از این به بعدجانشین سردبیر اصلاحات روزنامه در شعبه شهرری ساواک هستی
  • ممنون قربان ولی تحصیلاتم زمین شناسیه
  • هرری!نفر بعد
ضرب شتمطنزماجراجوییگنج یابیدنیای چند بعدی
۱۵ساله .عشق کتاب .یک کتابم نوشتم(اسم کتابم حکومت به شرط چاقوئه)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید