محمدصادق مختاری
محمدصادق مختاری
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

شاهنامه خوانی؛قسمت سی وچهارم

آنچه در شاهنامه خوانی گذشت...خب،خب،خب!تو قسمت قبل کف هممون برید و به شخصه تموم موهای بدنم موج مکزیکی رفت!حالا یه سری برابچ حال ندارن برن بخونن...(بلانسبت تمامی خواننده ها!) الان میگم چی شده بود! اقا این سلم و تور فهمیدن که یه منوچهر نامی از تیر و طایفه فریدون بدنیا اومده و فکر کردن و فکر کردن (دیگه انقدر فکر کردن که داشت از تمام منافذ صورتشون دود میزد بیرون)بعد یهو عین خدابیامرز ارشمیدس، سلم پرید و گفت:«یافتم یافتم!»بعد تور گفت:«چیو پیدا کردی؟»سلم جواب داد:«اقا راه اینه! بریم به پای فریدون بیوفتیم و با التماس منصرفش کنیم!»تور برقی در چشمانش زد و گفت:«اگر الان استعداد درخشان اختراع شده بود تو رتبه اولش بودی راز این تفکر عمیقت چیه پسر!؟»بعد با راهی که سلم (بخوانید سلطان هوش خاورمیانه)گفت، یه بچه زرنگیو با کلی شتر بارطلا و ...فرستادن سمت فریدون.این هم از قسمت سی و چهارم

 نقاشی از فریدون
نقاشی از فریدون


فرستاده آمد دلی پر سخن/فرستاده با یه عالمه حرف های نگفته(بخوانید دروغ های نگفته!)

سخن را نه سر بود پیدا نه بن/ و حرفایی که سر و تهشون معلوم نیست!(فقط اومده یه موز برداره ،یه حرفی بزنه و بره!)

ابا پیل و با گنج و با خواسته/ دوباره مثل دفعه قبل کلی گنج و فیل و بیت کوین(جان؟...بیت کوین نبوده؟!)خرکش کرده که دوباره دل شاه را بدست بیاره

به درگاه شاه آمد آراسته/ با ارایش غلیظ(تاکید میکنم فرد مذکور مرده)اومد پیش شاه

به شاه آفریدون رسید آگهی/ شاه که فهمید فرستاده دوباره اومد

بفرمود تا تخت شاهنشهی/ دستور داد تخت شاهی رو

به دیبای چینی بیاراستند/با پارچه های چینی تزئین کنند(یه دور اهنگ سال نو چینی ها را پخش کنید حال و هوای اون موقع را میفهمید!)

کلاه کیانی بپیراستند/ تاجو تمیز کردندو تزئینش کردن

نشست از بر تخت پیروزه شاه/ شاه با غرور روی تخت نشست

چو سرو سهی بر سرش گرد ماه/مثل سرو قد بلند و مثل ماه می درخشید

ابا تاج و با طوق و باگوشوار/ با تاج و گردنبد و گوشواره(وا! مگه واسه شاه میخواد خواستگار بیاد؟فری حضرت عباسی خجالت نمیکشی گوشواره و گردنبد داری؟عزیزم شما شاهی یا مانکن طلا فروشی؟)

چنان چون بود در خور شهریار/اونجوری که شایسته ی شاه بود خوشگلش کردن

خجسته منوچهر بر دست شاه/ و منوچهر خوشحال خندان کنار بابابزرگ نشسته بود(و با تبلت انگری برد بازی میکرد!)

نشسته نهاده به سر بر کلاه/ یه تاجم رو سرش گذاشته بود (و از تاج به پایین ست زیرپیرهن رکابی و شلوار کردی راه راه با خشتک پاره بود!)

به زرین عمود و به زرین کمر/ با نیزه ی طلایی و کمر بند طلا (احتمالا بزرگوار نسبت فامیلی نزدیکی با قبایل ادم خوار حاشیه خط استوا داشته!)

زمین کرده خورشیدگون سر به سر/زمین را از درخشش عین خورشید کردن

دو رویه بزرگان کشیده رده/ او زیبا های بالا مقام(فریدون و منوچهر) ردای خود را کشیده بود روی زمین

سراپای یکسر به زر آژده/ از فرق سر تا نوک پا همه را داده بودند طلا سازی و خودشون طلا کوب کرده بودن!(ملت چه پولایی دارن!)

به یک دست بربسته شیر و پلنگ/ یه ورشون شیر بسته شده بود(نه پاکتی ها! شیر جنگل!)یه ورشونم ببربسته بود (دیگه فکر کنم قبایل آدم خوار افریقایی از رو دست اینا مشق میگیرن!بزرگوار حواست هست این دو تا گربه از لحاظ سایز یه خورده برای حیوون خونگی بودن نامناسبن؟)

به دست دگر ژنده پیلان جنگ/ و یه سمت دیگم فیل های وحشی برای جنگ بود(نه اینا ذهنیتشون درباره حیوون خونگی متفاوته!دادا خدایی فیلو واسه چی بستی تو کاخ؟ این قصر یا پارک حیات وحش؟!)

برون شد ز درگاه شاپور گرد/منوچهر از تخت پادشاهی پیاده شد و رفت

فرستادهٔ سلم را پیش برد/ فرستاده سلم هم اومد(احتمالا حرفاشون ۱۸+ است و منوچهر هم هنوز کودکه رو روحیاتش اثر بد میزاره!)

فرستاده چون دید درگاه شاه/فرستاده وقتی یه نگاهی به کاخ کرد(که این شامل دیدن وحوشی مانند فیل،شیر، ببر، خرس...!هم میشه)

پیاده دوان اندر آمد ز راه/ سریع از اسبش پیاده شد و دوید

چو نزدیک شاه آفریدون رسید/ وقتی نزدیک فریدون شاه رسید

سر و تخت و تاج بلندش بدید/ اون جلال و عظمت را دید( خشتکش که قبل از دیدن کاخ خشک بود، خیس خیس شد!)

ز بالا فرو برد سر پیش اوی/سر شو جلوی فریدون پایین اورد

همی بر زمین بر بمالید روی/ همه سر و صورتش را روی زمین مالید

گرانمایه شاه جهان کدخدای/ان شاه بزرگوار و جهاندار

به کرسی زرین ورا کرد جای/ یه جا روی تخت براش باز کرد(تخت به این خوبی حیف نیس نجس بشه؟فریدون دقت!)

فرستاده بر شاه کرد آفرین/فرستاده به شاه احسنت گفت

که ای نازش تاج و تخت و نگین/و افزود ای کسی که تاج و تخت و جواهر بهت افتخار میکنه(منظومه پاچه خواری_اثر فرستاده سلم را اگر پیدا کردید به من بگید کارای اداری را خوب راه می اندازه)

زمین گلشن از پایهٔ تخت تست/زمین گلستون زیر پا ته

زمان روشن از مایهٔ بخت تست/ روزگار از خوشبختی تو روشن شده

همه بندهٔ خاک پای توایم/ هممون بنده ی زیر پاتیم(دود سیگارتیم فریدون! فوت کن فنا شیم!)

همه پاک زنده به رای توایم/هممون با دستور تو زنده ایم(نعوذبه الله!)

پیام دو خونی به گفتن گرفت/پیام اون دوتا کینه ای را شروع به گفتن کرد(فردوسی هم از این دو تا بدبخت کینه شتری گرفته!)

همه راستیها نهفتن گرفت/همه ی حرف های راست را لاپوشونی کرد(عجب گرگ بالستریکیه این فرستاده)

گشاده زبان مرد بسیار هوش/زبونشو باز کرد اون مرد خیلی باهوش(لال بمیری انقدر دروغ میگی!)

بدو داده شاه جهاندار گوش/شاه گوش داد به حرف های فرستاده

ز کردار بد پوزش آراستن/ از کارهای بد معذرت خواهی های زیادی کرد

منوچهر را نزد خود خواستن/و فریدون منوچهر را صدا زد

میان بستن او را بسان رهی/ او چونان آزادمردی اومد

سپردن بدو تاج و تخت مهی/ تاج و تخت بزرگی را سپرد(در این لحظه فرستاده از درون شکست! این همه واسه فریدون حرف زد و فریدون نگذاشت نبرداشت خودشو بازنشست کرد!)

خریدن ازو باز خون پدر/به منوچهر گفت خون بهای باباتو میدیم(ولی سمج خان هنوز تسلیم نشده

بدینار و دیبا و تاج و کمر/ از دینار و پارچه و لباس و تاج و کمربند

فرستاده گفت و سپهبد شنید/ فرستاده حرف زد و منوچهر شاه شنید

مر آن بند را پاسخ آمد کلید/ و ابهام در مرگ ایرج را واسش پاسخ داد (بند همون ابهامه و کلید هم همون پاسخه)

چو بشنید شاه جهان کدخدای/وقتی شاه (فریدون)

پیام دو فرزند ناپاک رای/ پیام دو تا فرزند پلیدش را شنید

یکایک بمرد گرانمایه گفت/جواب مرد تک تک گفت:

که خورشید را چون توانی نهفت/ خورشید را که نمیشه پنهون کرد(یعنی هرچقدر هم ماسمالی کنی بازم نمیتونی بگی اتفاقی نیفتاده و چیزی نیست!)

نهان دل آن دو مرد پلید/باطن اون دو تا پلیده

ز خورشید روشن‌تر آمد پدید/و این مسئله به قول معروف اظهر من الشمسه!(از خورشید روشن تره)

شنیدم همه هر چه گفتی سخن/ هر چرت و پرتی گفتی را شنیدم(حقیقتا وسطش یه چرتی نابی هم زدم!)

بگو آن دو بی‌شرم ناپاک را/ به اون دوتا بی ادب بوووووووق بگو

دو بیداد و بد مهر و ناباک را/به اون دوتا شورشی و نامهربون(افت جون!)و بی ترس بگو

که گفتار خیره نیرزد به چیز/دروغ گفتن چ.س مثقالم نمی ارزه!

ازین در سخن خود نرانیم نیز/ما هم اینجوری حرف نمیزنیم(دروغ نمیگیم)

اگر بر منوچهرتان مهر خاست/اگه واسه منوچهر دایه مهربون تر از مادر شدید

تن ایرج نامورتان کجاست/بدن ایرج سلحشورتون کجاست؟(اگه یادتون باشه فقط سر ایرجو به فریدون دادن)

که کام دد و دام بودش نهفت/و بدنش خوراک حیوانات وحشی شد(بزرگوار پس از مرگ هم دوستدار محیط زیست بوده!)

سرش را یکی تنگ تابوت جفت/سرشو هم انداختین تو یه قوطی کنسرو(الان فریدون از بسته بندی سر بچشم ناراحته؟!)

کنون چون ز ایرج بپرداختید/الان خیالتون راحت شده ایرج دیگه نیست

به کین منوچهر بر ساختید/ شروع به کینه برای منوچهر کردید؟(نقششون زیادی سریع لو نرفت؟ تو فیلم جنایی ها هم انقدر کارآگاه دقیق نیست جا داره به هوش فریدون احسنت بگیم!)

نبینید رویش مگر با سپاه/ روی منوچهرو نمی بینید به جز وقتی که با سپاهش اومده

ز پولاد بر سر نهاده کلاه/وقتی که رو سرش کلاه خود فولادی گذاشته!

ابا گرز و با کاویانی درفش/و با گرز و با پرچم بنفش(پرچم ایران در اون موقع کاویانی درفش یا پرچم بنفش بوده)

زمین کرده از سم اسپان بنفش/و زمین از سم اسب ها کبود شده (اوخی!این زمین همیشه قربانی بی طرف جنگ هاست!)

سپهدار چون قارن رزم زن/فرمانده یکیو داریم به اسم قارن رزم زن(گفتم قارن مهمه!)

چو شاپور و نستوه شمشیر زن/شمشیر زنامون نستوه(خستگی ناپذیر) و شاپور(فرزند شاه)

به یک دست شیدوش جنگی به پای/ یه ور شیدوس جنگجو (نمیدونم چرا هوس کردم سریال جومونگ ببینم!)

چو شیروی شیراوژن رهنمای/و یکی مثل شیروی (مهم،زیرش خط بکشید!)راهنمای لشکر

چو سام نریمان و سرو یمن/ چو سام نریمان(خیلی مهم!بابابزرگ رستمه!هایلایت کنیدش)و سرو یمن(همون که دختراشو داد به پسرای فریدون)

به پیش سپاه اندرون رای زن/جلو سپاه ما فکر کن

درختی که از کین ایرج برست/ درختی که از کینه ایرج رشد کنه

به خون برگ و بارش بخواهیم شست‌/ آبی که میخواد، خونه!

خب این قسمتم با اعلان جنگ فریدون به فرستاده تموم میشه قسمت بعدی با رسیدن این خبر به سلم و تور و واکنش اونا به این خبر داستانو ادامه میدیم پس تا جمعه ی بعدی لطفا همراه من باشید.


سلم و تورمنوچهرشاهنامهمحمدصادق مختاریفردوسی
۱۵ساله .عشق کتاب .یک کتابم نوشتم(اسم کتابم حکومت به شرط چاقوئه)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید